بهنام موحدان – پندار| جمشید مشایخی، تاریخِ زنده تئاتر و سینمای ایران است. هنرمند والامقامی که در ایجاد یک سینمای واقعی در ایران، نقشی کلیدی و موثر را ایفا نموده و بسیاری از شخصیتهای تاریخ معاصر ایران با هنرمندی و نبوغ هنری و ذوق شاعرانه او جان گرفته و خاطره سینمایی چندین نسل از ایرانیان گردیده است. هنرمندی صاحب سبک که استادانه به نقشها جان میبخشد و در طول بیش از هفت دهه فعالیت پربار هنریِ خویش هرگز گرفتار کلیشه و تکرار و یکنواختی نشده است. سوای شخصیت هنری و کارنامه درخشانش، اخلاق و ادب اوست که جلوهای دیگر به شخصیت اجتماعی وی بخشیده است. پیوند عمیق او با شعر و موسیقی و ارتباط دیرینه با بزرگان موسیقی ایرانی، استادانی نظیر احمد عبادی، حسین قوامی، هوشنگ ظریف و همنشینی با فرزانگانی همچون دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و باستانی پاریزی و سیر و سلوک در کلام حافظ و سعدی و مولانا از او انسانی زلال و یکرنگ ساخته که در فراسوی نیک و بد بشری نقشی از خیال و خاطره را بر هویت آدمی قلم میزند. وی معتقد است در هنر، ملاک عمل، اخلاق است. اخلاق زیربنای کرامت انسانی و آفرینش هنری ست. اگر در خلق اثر، اخلاق را در نظر نگیریم به کرامت انسانی خیانت کردهایم. هنرِ بی اخلاق، نه ماندگار است و نه ارزشمند و هنرمندِ بی اخلاق هم نه در رده بندی ارزشهای انسانی و هنری جایگاهی دارد و نه در تاریخ ماندگار خواهد بود. هیچ چیز به اندازه پای بندی به اصول انسانی و اخلاقی برای ایشان حائز اهمیت و اولویت نیست. (اخلاق حافظی) تزویر و دو روئی، دروغ و پنهان کاری، و اهانت به مقام زنان خطوط قرمز گستره اخلاقی و انسانی جمشید مشایخی ست.
جوانمردی و فروتنی و معرفت آقا جهان پهلوان تختی یگانه معیار و الگوی الهام بخش وی در انتخابها و تصمیم گیریهای شخصی و فعالیتهای حرفهای خود در سراسر زندگیاش بوده و آشنایی با علی حاتمی و تفکرات عمیق ناسیونالیستی و عواطف زلال انسانی او مسیری شد برای تداوم اخلاق حافظی وی در آثار سینمایی و جامعه خود، تا جایی که برخی نقش آفرینیهای ماندگار جمشید مشایخی تداعی گر مردانگی و روشهای زیستیِ زیرِبازارچهایِ بهزوالرفته اما هنوز دیدنیای است که به یُمن روایت سینماییِ آن آثار و نیز برخی خصلتهای اخلاقی او از جمله جوانمردی، ایثار و از خودگذشتگی، خویشتن داری، ثابت قدمی، یکرنگی، صبر و شکیبائی که جوهره انسانی وی را تشکیل داده، پدید آمده است. حبیب آقا ظروفچیِ سوته دلان، اثر ماندگار روانشاد علی حاتمی یکی از آن کاراکترهایی ست که به خوبی شاخصههای اخلاقی جمشید مشایخی را به نمایش میگذارد. در حقیقت اکثر آثار علی حاتمی کارگردان فقید سینمای ایران بر مبنای موضوعات اخلاقی ساخته میشده و سعی در اصلاح نگرشهای غلطِ جامعه ایران در زمینههای مختلف اخلاقی داشته است. لذا این خصوصیات و افکار مشترک و دغدغههای همسو با یکدیگر موجب شکل گیری پیوندهای عمیق اخلاقی و عاطفی و همکاریهای مستمر در درازمدت میان این دو هنرمند بزرگ گردید و نقطه عطفی شد در سینمای ایران برای خلق ماندگارترین نقشهای نوستالوژیک فرهنگ سینمایی کشور که با روح و بطن جامعه ایرانی همذات پنداری مینماید. لذا جمشید مشایخی هنرمند برگزیده و تنها بازیگر مورد علاقه علی حاتمی برای جان بخشیدن به پرسوناژهای اخلاقی آثارش بود. علی حاتمی همیشه در همه امور و فعالیتهای سینمایی خویش به خصوص سناریونویسی از وی مشورت گرفته و کلام استاد مشایخی برای او فصل الخطاب بوده است.
هر نقش و کاراکتری که با نفس گرم و هنر منحصر بفرد استاد مشایخی آفریده شده است، کلاس درسیست برای نوآموزان تئاتر و سینما و آدمیان یک اجتماع، نقش آفرینی در داستانهای مولوی با صدای احمد شاملو، سلطان صاحبقران، هزاردستان، پهلوانان نمیمیرند، کمال الملک، قیصر، گاو، نفرین، سوته دلان، یه بوس کوچولو، شازده احتجاب و … که هر کدام آنها سند هویت یک ملت و برگهای زرین تاریخ سینمای ایران میباشند. جمشید مشایخی با احاطه بر مفاهیم عمیق ادبیات کلاسیک ایران و نبوغ و دانش هنری منحصربهفرد خویش و با همراهی اندیشه و حس وطن پرستی و ذهن بیدار و هوشیار علی حاتمی که به حق او را سعدی سینمای ایران نامیده است، تفکرات عمیق ادبی و فلسفی شاعران بزرگی همچون حافظ و سعدی و مولانا که اساس شکل گیری هویت ایرانی است را وارد سینماتئاتر ایران نمود و از این حیث شیوه و سبک جدیدی را در ارائه تکنیکهای نو و بدیع بازیگری بنیاد نهاد. او با استعداد و خلاقیت بینظیر خود و بازآفرینی برخی شخصیتهای بزرگ تاریخ معاصر کشور، بخشی از هویت ملی ما را زنده و به آن جلوهای دیگر بخشید. براستی که جمشید مشایخی جلوهای دلپسند از فرهنگ ایران زمین است. او با هنرِ خود به زندگی و افکار مردم ایران معنا و رنگ و بوئی دیگر بخشید. (بدین رواق زبرجد نوشته اند به زر/که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند.)
چشم و دل استاد مشایخی گنجینهای سرشار از خاطرات و حرفهای ناگفته بسیاری است که شنیدنش راه گشا و روشنگر پویش کسانی خواهد بود که حقیقت و صادقانه زیستن را سرلوحه زندگی انسانی خویش قرار داده اند. او امروز پس از هفتاد سال درخشش در آینه فرهنگ سینمایی و هنرهای درآماتیک ایران به جایگاهی بلندمرتبه و والامقام دست یافته و بر نقطهای بالاتر از هر کینه و تزویر و دشمنی ایستاده است که دست یافتن بدانجا دیگر برای احدی مقدور نخواهد بود. (گر در سرت هوای وصال است حافظا / باید که خاک درگه اهل هنر شوی)
اما هفته پیش حرمت این پیرِ فرزانه برای چندمین بار در سالهای اخیر و این بار در جشن منتقدان سینمایی شکست. ایشان در بخشی از مراسم ضمن ادای احترام به علی معلم تهیهکننده فقید سینما، نسبت به بیتوجهی به دیگر هنرمندان متعهد و صاحب سبک تئاتر و سینمای کشور و مورد عنایتِ خاص و عام قرار گرفتن تنها یک شخص که آقای بازیگر نام گرفته، با صراحت بیان اعتراض خود را بیان نمودند، که واکنشهای موافق و مخالف زیادی را در پی داشت. (به کج روان سخن از راستی چه سود/کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست) در این میان عدهای فرصت طلب نیز به زعم خود با تفسیرهای غلط به او زخم زبان زده و وی را متهم به حسد ورزی و خودخواهی نموده و با اظهارنظرهای مغرضانه و تحریک آمیز، به جانبداری از آقای بازیگر! پرداختند و با جوسازیهای بیاساس علیه استاد مشایخی بی آنکه به علت اعتراض وی فکر کرده و معنا و مفهوم آن را درک نمایند، موجبات دل آزردگی و اهانت به این پیشکسوت ارجمند کشور را فراهم نمودند.
تفسیر غلط نمودن و به دنبال آن شایعه پراکنی و یک کلاغ چهل کلاغ کردن دور باطلی است که دشمنان و بدخواهان فرهنگ و هنر اصیل ایرانی در چنین موقعیتهایی علیه صاحبان و وارثان حقیقی آن و تشویش اذهان عمومی فارغ از پذیرفتن مسئولیت پیامدهای مخرب و جبران ناپذیرآن در پیش گرفته و مردم عامی نیز با حافظه ضعیف تاریخی و کم اطلاعی خود به آن دامن میزنند. مردمی که استاد مشایخی سرِ بزنگاه آبرو و اعتبار خویش را در مقام دفاع از حیثیت و هویت ملی آنها گرو گذاشته و همیشه خود را خدمتگزار و خاک پای آنها نامیده است. (چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست/سخن شناس نئی جانِ من خطا اینجاست)
اما عصبانیت و اعتراض استاد مشایخی صرفا به شخص آقای عزتالله انتظامی نبود. جمشید مشایخی به همراه علی نصیریان، محمدعلی کشاورز، عزت الله انتظامی و روانشاد داود رشیدی و حتی پرویز صیاد نخستین هنرمندان پیشگام و از بنیانگذاران تشکیلات تئاتر و سینمای ایران هستند. به هر تقدیر در هر هنری اختلاف سلیقه و نظر در چگونگی آفرینش هنری و وجود دیدگاههای متفاوت در پرداختن به امر هنر و مهمتر از آن وجه تمایزات اخلاقی در میان نامداران و بزرگان آن یک امر بدیهی و اجتنابناپذیر است.
استاد مشایخی به فرسودگی و از هم گسیختگی تشکیلات سینما و تئاتر ایران که روزی به همت و خون دل خویش و جمعی از بزرگان متعهد تأسیس گردیده است، اعتراض داشتند. ایشان به انحصارطلبی در بدنه سینماتئاتر ایران معترضاند، به دگم اندیشی و تنگ نظریهای عوام فریبانه، به یک جانبهگری و فردگرایی در سینماتئاتر ایران معترضاند، به اسطوره سازیهای سلیقهای و بیاعتبار و منزوی نمودن برنامه ریزی شده دیگر پیشکسوتان و نادیده گرفتن دیگر هنرمندان صاحب سبک توسط برخی عوامل سازمانی و اجرائی که ضرر آن متوجه زیرساختهای فرهنگ سینمایی ما بوده و جبرانش امکان پذیر نخواهد بود. روندی که دیری است متاسفانه در موسیقی ایرانی هم پایه گذاری و دوام یافته است. وی به آثار بی محتوای سینمایی که مورد توجه منتقدان! سینمایی قرار میگیرد و نیز بازیهای کم ارزش سلبریتیهای تازه به دوران رسیده بی هنر که بنیادی ترین اصل اخلاقی در هنر یعنی کسوت شناسی را نفهمیدهاند اعتراض داشتند. به رواج بی اخلاقی و شکستن حرمت دلسوزان حقیقی و پیشکسوتان هنر و هشدار نسبت به عادی شدن این روند مخرب و نیز تولیدات بی محتوای سینمایی و صحنهای که چه از لحاظ ساختاری و فرم و چه از منظر مفاهیم اخلاقی و انسانی فاقد ارزشهای هنری و فرهنگی منطبق بر هویت اصیل ایرانی است. به گزینشهای نادرست و سلیقهای آثار سینمایی و نمایشی توسط برخی منتقدین و کارشناسان محترم است که با معیارهای فرهنگی و شاخصههای هنریِ کشور در تضاد کامل است. او نگران این مهم است که مبادا با این تفسیرهای غلط و سوء برداشتهای مغرضانه ذهن مردم گمراه شده و معدود آثار جدی و در شأن و منزلت فرهنگ جامعه ایرانی کمرنگ شده و نادیده گرفته شود. اعتراض وی هشداری بود به دست اندرکاران حوزه هنر هفتم تا روند اضمحلال و نزولی سینما و تئاتر کشور را جدی بگیرند و برای حفظ هنر ایرانی و اصالت آن چاره اندیشی نمایند.
ایجاد و تقویت فرمهای ناهمگن سمعی بصری و متضاد با فرهنگ جامعه ایرانی و تحریک بیننده و شنونده به هنجارشکنی و بی اعتبار نمودن سنتهای جامعه به بهانه نوآوری و ایجاد فرمهای جدید و سوق دادن گرایشِ فرهنگ عمومی مردم به سمت ابتذال و لودگی پیامدهای این معضل ساختاری حوزه نقد است. ظهور سلبریتیهای بی هنرِ عامه پسند و تنزل جایگاه حقیقی تئاتر و سینمای اصیل ایرانی که روزی جمشید مشایخیها پیشگامان و ستارههای آن بودند، امروز بزرگترین درد سینما و تئاتر و جامعه بیمار ما است. اعتراض استاد مشایخی به همین الگوی سازیهای غلط و نادیده گرفتن هنرمندان متعهد و صاحب سبک است، به تخریب شخصیت، آثار و حیثیت بزرگان پیشکسوت و قربانی کردن آنها برای ساختن یک اسطوره است. به بدعت گذاریهای نادرست و کج اندیشیهای عوامانه، به افسانه سازیهای دروغین است. به لقب گذاریها و چسباندن پسوندها و پیشوندهای غیرمنصفانه به عده ای خاص، به جریانهای سیستماتیک تخریب کننده است. البته این فعل و انفعالات نه تنها در کشور ما بلکه در تمام دنیا میافتد و چیز عجیبی نیست، منتهی در کشور ما ماجرا معمولا توسط عوامل سازمانی و دست اندر کار یک اثر نفی و پنهان میشود و همین سرپوش گذاشتن روی ماجرا باعث میشود عواقب چنین کارهایی هم در نظرگرفته نشود. عوام هم به زعم خود داستان سازیها و خیال بافیهای خود را دارند.
بجای خورده گرفتن و سرزنشهای مغرضانه و نکوهش وی و در برابر او گستاخانه قد علم کردن، پای درددلهای او بنشینیم که رازهای سر به مهر و ناگفتههای بسیاری از خیانتها و توطئهها و نقش فروشیها و دو روئیها و خنجرهایی که دوست و آشنا و همکار از پشت به او زدهاند، در دل خود نهفته دارد. اعتراض اخیر استاد، حکایت از رنجها و حق و ناحق کردنهایی دارد که در طول بیش از ۷۰ سال فعالیت در عرصه سینما و تئاتر و تلوزیون بر او تحمیل شد، از تهمتها و حرفهای ناروا و زخم زبانهایی که روح او را خراشید و دلش را سخت آزرد تا جایی که در خلوت شبانه خود به تلخی خون گریست.
اعتراض استاد مشایخی تلنگری است به ما تا از این دنیای خیالی و وهم آلودی که برای خود ساختهایم و تلقینات سینمای بی محتوای امروزِ ما که با وارونه جلوه دادن حقیقت و مفهوم زدایی از واژههای کلیدی و حقوق مدنی جلوه دادنِ برخی خواستههای نامشروع و ترویج رفتار و گفتار ضد اخلاق و کرامت انسانی ما را مسخِ خود کرده است، نجات پیدا کنیم و به زندگی واقعیِ خود، که در سراشیبی ابتذال و سنت شکنیها و بداخلاقیها قرار گرفته، بازگردیم. سینمایی که تمام آبرو و اعتبار خویش را از هنر و اندیشه سینماگران و هنرمندانی همچون جمشید مشایخی دارد که امروز آنها را به دلایل گوناگون از دست داده و یا حضورشان کمرنگ شده است.
در چند سال اخیر، تحقیر و تخفیف سیستماتیک مقام هنری و شخصیت اجتماعی برخی از بزرگان و پیشکسوتانِ فرهنگ و هنر کشور از جمله استاد جمشید مشایخی، که الگوهای اخلاقی و سمبل هنری و نماد فرهنگ ملی ما ایرانیان هستند، تبدیل به امری عادی و نوعی شوخی اجتماعی گردیده و موجب ترویج بیاخلاقی و تضعیف بنیاد خانوادهها و خدشه دار شدن وجه فرهنگ اجتماعی و از بین رفتن ارزشهای اصیل جامعه خواهد شد. نگذاریم هتک حرمت بزرگان و پیشکسوتان فرهنگ و هنر ما که به حق صاحبان و وارثان آبرو و حیثیت اجتماعی و ملی ما ملت ایران هستند، مثل خیلی دیگر از بی اخلاقیها و ناهنجاریها که امروزه به اسم آزادی و حقوق مدنی و شهروندی تعریف و باب شده است، تبدیل به فرهنگ عمومی شده و جزئی از عادات روزمره و رفتار و گفتار عادی مان شود. کودکان و نوجوانان ما نسل پرسشگر و جستجوگر فردای ایران هستند. با پنهان کاریها و حاشا کردنها و دروغ پردازیهای امروزِ خود، آینده آنها را خراب نکنیم.
بدون دیدگاه