مهدی احمدی|روزهای پایانی سال نود و پنج برای اهالی سینما به تلخترین خاطره این سال بدل گشت. خبر فوت ناگهانی به دلیل ایست قلبی استاد علی معلم مدیر مسئول و سردبیر نشریه دنیای تصویر، بنیانگذار جشن سینمایی -تلویزیونی حافظ، مدرس، مجری و برنامهساز و تهیهکننده سینما که تنها ۵۴ سال بیشتر نداشت عصر دیروز همگان را در بهت و حیرت فرو برد. مگر میشود علی آقای معلم با آن صدای جذاب و نگاه گیرا و مهربانش که مثل پدری دلسوز برای سینما دل میسوزاند اینگونه و ناگهانی کوچ کند. کاش خبر شوخی بود و وقتی به تلفن همراهاش زنگ میزدم باز با همان صدای همیشگی جواب میداد و میگفت عزیزم من هنوز زنده هستم و میخندیدیم. اما دریغ و درد که خبر واقعیت دارد، مثل تمام خبرهای واقعی و تلخ دنیای سینما، مثل خبر درگذشت کیارستمی و داوود رشیدی و… امروز نه تنها خانواده دنیای تصویر بلکه تمام بچههایی که زمانی الگویشان علی معلم بود یتیم شدهاند. تلخی سال نود و پنج هیچگاه از ذهن اهالی سینما پاک نمیشود سالی که با مرگ کیارستمی آغاز و با درگذشت علی معلم تمام شد. وقتی به گذشته و روزهایی که کنار علی معلم سپری کردم نگاه میکنم تازه معنای دلسوزی برای سینما را میفهم. به گفته همسرش علی آقا سینما را از خانوادهاش هم بیشتر دوست داشت. جشنوارهای نبود که نرفته باشد و فیلمی نبود که ندیده باشد. همیشه جایش در صندلی ردیف اول جشنوارهها بود و با تمرکز تمام فیلم را میدید و گویا غرق در جادوی تصویر میشد. چه کنیم که حقیقت تلخ مرگ و زندگی چیزی نیست که بشود از آن فرار کرد و چارهای نداریم که سر تسلیم بر سرنوشت فرود آریم و دعا کنیم که بتوانیم راهی که او با اعتقادش هموار کرده بود را ادامه دهیم. هرچند هنوز باور این خبر برای تمام بچههای تحریریه سخت است و هنوز در شوک خبر هستیم اما بنا به انجام وظیفه و ادای دین هرچند کوچک آخرین گفتگویی را که با معلم سینما در گذشته داشتهایم را بازنشر میکنیم تا شاید اینگونه کمی آتش دلمان فرو نشیند و آرام شویم. روحت شاد استاد.
میگوید متولد ۱۳۴۱؛ کار سینما را هم تقریبا از سال ۶۴ درمرکز آموزش اسلامی فیلمسازی دانشکده تلویزیون شروع کردم. در دوره اول این دانشگاه آقایان حاتمی کیا و کمال تبریزی بودند و دوره بعدش هم ما بودیم. البته من آنجا نماندم و به دانشکده رادیو تلویزیون رفتم؛ دانشگاه صدا و سیما. در رشته کارگردانی فیلم لیسانس گرفتم و در همان سالها هم کار مطبوعاتی خودم را شروع کردم. با نشریه کیهان فرهنگی و سروش. سال ۶۵، سال دوم دانشگاه بودم که برنامه تلویزیونیم را شروع کردم. جنگ هنر بود که بعد تبدیل شد به سینما تئاتر هفته و چند برنامه تلویزیونی دیگر هم داشتم که کارگردان و تهیهکننده و مجریش هم خودم بودم. برنامههایی با نامهای «از واژه تا تصویر»، «سینمای اندیشه». شاید در تلویزیون پنج هزار دقیقه برنامه ساخته باشم. بعد هم در حوزههای مختلف کار کردم. بعضی جاها در فعالیتهای صنفی هم بودهام. دو دوره بازرس خانه سینما، یک دوره هم نایب رئیس هیات مدیره و سه دوره، رئیس انجمن منتقدان، من علی معلم هستم. گفتگو با علی معلم بهانه خوبی بود برای باور وجود کسانی که انگار در سینمای ما از آنها کم داریم. او از مصائب تهیهکنندگان و سینمای ایران دل پر دردی دارد که در ادامه میخوانید:
شما همیشه به آینده توجه داشتهاید و این مطلوب است، اما در بررسی مشکلات سینما به گذشته و مشکلات ریشهایی صنف بر میخوریم که شاید بررسی آنها بتواند در حل این مسائل موثر باشد. اجازه بدهید به گذشته برگردیم شاید پیش از سالهای ۵۷ و پیروزی انقلاب، آن وقتها سندیکای سینماگران و تهیهکنندگان چه میکردند؟
بله قبل از انقلاب هم سندیکای سینماگران و تهیهکنندگان را داشتهایم، حتی سندیکای هنرمندان هم فعال بوده ولی بعد از انقلاب بود که تهیهکنندگان به شکل مشخص اولین تشکل حرفهای خود را شکل دادند. در واقع از خانه سینما شروع شد. البته همانطور که گفتم در طول این سالها به هرحال اتفاقات متفاوتی افتاده و تا به امروز تغییراتی بوجود آمده است! سینمای دهه اول بعد از انقلاب را میتوانیم به عنوان سالهای راه اندازی تلقی و توجیه کنیم، ولی بعد از دههی ۷۰ باید از سینما به یک تعریف مشخصی میرسیدیم، یعنی سینما را در ۲ بُعد صنفی و فرهنگی تعریف میکردیم. متاسفانه هیچ وقت به این موضوع به صورت جدی پرداخته نشد. تا همین امروز نیز کشورمان به سینما به عنوان یک صنعت فرهنگی پرداخته نمیشود، در حالی که اگر سینما به عنوان یک صنعت فرهنگی شناخته شود و فقط جنبه رسانهای و هنریاش دیده نشود، خیلی از مسائل ما حل خواهد شد به خصوص در بخشهای سخت افزاری و سرمایه گذاری که میتواند از موضوعات اصلی موثر در فعالیت تهیهکنندگان باشد.
ظاهرا تهیه گنندگان ما در این مورد گویی توجهی به تجربیات کشورهای صاحب سینما در پیدا کردن تعریف و جایگاه مناسب خود در این صنعت نبودهاند، این موضوع آیا به این مشکل اساسی ما یعنی همان موضوع وارداتی بودن و نبود فرهنگ این قبیل کالاهای فرهنگی و واردات هم زمان آن در کشور مربوط نمیشود؟
به طور طبیعی محل تولد صنعت سینما در غرب بوده و آنجا متولد شده و آنها تجربیاتی در این حوزه دارند که ما هم نمیتوانیم بدون توجه به آن تجربیات جلو برویم، همانطور که ما در بعضی از زمینهها پیشگام بودیم و آنها از ما استفاده کردهاند. البته تجربیات بشر حاصل تجربهی جمعی است و به نظرم بر خلاف آن چیزی که تصور میشد، این یک دستاورد غربی نیست بلکه یک دستاورد بشری است. من در کل، تمام اینها را میراث بشری میدانم و معتقد به غرب و شرق جغرافیایی در پدیدههای فرهنگی و تکنولوژیک نیستم. فکر میکنیم مفهوم دمکراسی نیز نمیتواند یک مفهوم غربی باشد چون مفهومی شرقی هم هست. هنر هم همینطور… در ضمن نمیشود فرهنگ سینمایی جامعهای رشد کند اما تئاترش رشد نکند، مسائل فرهنگی یک امر به هم پیوسته هستند، همانطور که توسعه اقتصادی یک امر به هم پیوسته است. ما متاسفانه همیشه در این توسعههای هم زمان، دچار مشکل بوده ایم، مثلاً یک هنر پایهای مثل هنر تئاتر برای بارور کردن هنرهای دیگر لازم و زیر بنایی است. یعنی کشوری که میخواهد در حوزه سینما صاحب نام باشد، حتماً باید تئاتر خوب هم داشته باشد. البته شاید تئاتر در جوامع مختلف برای تودههای عام مردم زیاد قابل استفاده نبوده، تئاتر جزو هنرهای مرجع است. بنابراین ما توسعه هم زمان را در جنبههای مختلف فرهنگی انجام نمیدهیم، وقتی در یک بخش میرویم جلو در بخش دیگر گیر میکنیم. مثلاً سینمای ما بدون مطبوعات و رسانه معنا ندارد. سینما به مطبوعات نیاز دارد، همانطور که مطبوعات به سینما نیاز دارد. ما متاسفانه به این موضوع فکر نکرده ایم، مثلاً در حوزه سینما، هر مدیری که آمد یک تعریف شخصی از آن ارائه داد و فکر نکرد که تعریفش در افق فرهنگی نظام جمهوری اسلامی ایران چه جایگاهی دارد. به هر حال این نظام باید یک افقی داشته باشد، که در آن، نقش سینما و تلویزیون دقیقا تعریف شود. منظور افق یک تمدن است و این هیچ وقت متعلق به دیدگاه یک فرد و سلیقه مشخصی نمیتواند باشد. مثلاً ما وقتی به تلویزیون میگوییم رسانه ملی، رسانه ملی نمیتواند بازگوی عقاید بخشی از جامعه باشد، باید کلیت آن جامعه را نمایندگی کند.
وقتی در مورد کیفیت و کمیت محصولات سینمای ملی یا رسانه ملی کشورمان صحبت میکنیم، نمیتوانیم نقش ویژگیهای خاص فرهنگیمان و توجهات و محدودیتهای ناشی از آنها را در این تولیدات نادیده بگیریم، نظرتان در مورد این مسئله چیست؟
من فکر میکنم فیلتر را خود جامعه تشخیص میدهد، برخی از مسائل در حوزه عقاید مذهبی و دینی جامعه است. بنابراین خط قرمزها روشن است. در این مقطع حرمتها هم روشن میشود. البته دیدگاههای فرهنگی متنوع هستند و این با آئینها فرق میکند. ما ممکن است در رسوم و آئین با هم یکی باشیم در نحوه عبادت یکی باشیم ولی در نحوه تفکر فرهنگی با هم اختلاف و تفاوت داشته باشیم. چون به هر حال این خصوصیت حوزههای معرفتی است، این حوزهها اساساً تکثرگرا هستند. البته نه به مفهوم سیاسی آن، اینجا تکثر فرهنگ، طبیعت یک جامعه متحرک است، یعنی شما نمیتوانید این را نادیده بگیرید. در این موارد خود جامعه، خط قرمزها را مشخص میکند. مثلاً در جامعه ما برهنگی یک امر ضد اخلاقی است، چون عموم جامعه آن را بر اساس عقاید مذهبی خود نمیپسندد. یا برخی دیگر از حرمتها و هنجارهای جامعه که بدین ترتیب وضعیت مشخصی دارند. یعنی از هیچ کس رفتاری برخلاف آن قواعد که مورد احترام جامعه است، پذیرفته نیست و لذا این اشخاص مجرم شناخته میشوند. اما مواردی که شامل سلایق بهنجار مختلف مردم است را نمیتوان در این گروه طبقه بندی کرد، مثلا من از نوعی سبک فیلمسازی خوشم میآید و شما از یک سبک دیگر؛ شما از فیلم ملک سلیمان خوشت میآید و یکی نه، این قطعا نمیتواند دلیل مسلمانی شما و غیرمسلمانی او باشد…
نقش و سهم آن را در وضعیت کنونی سینمای ایران چگونه میبینید؟
همانطور که پیشتر گفتم، ما باید فاصلههایمان را درست تنظیم کنیم. مثلاً، فاصله ما با واقعیت جامعه و آرمانها. واقعیت این است که ادبیات سینمایی و نقد در ایران از بسیاری از کشورهای هم تای خودش بالاتر است. من به شما به جد میگویم که ایران شاید پنجمین کشور در دنیاست که صاحب ادبیات سینمایی است. مثلاً ترکیه ادبیات سینمایی ندارد، کل جامعه عرب ادبیات سینمایی ندارند و بسیاری از کشورهای اروپایی… شاید بعد از امریکا، فرانسه و یا انگلستان ایران در حوزه ادبیات سینمایی مقام پنجم یا ششم را در جهان داشته باشد. این که نقد بر رشد و تغییر سلایق مردم از سینما موثر است یک امر بدیهی است. به نظر من قطعا میتواند موثر باشد. یعنی همین که شما میبینید سلیقه مردم بالاتر از سطح سینمای امروز ماست، یعنی توقع مردم از این صنعت بالا رفته، و این میتواند از کارکردهای نقد صحیح باشد. به عنوان مثال الان توقع مخاطب امروز جوان ما، از سینمای ایران، فیلم هر چه خدا بخواهد نیست، گفتمان نقد، توانسته در گفتمان اجتماع تاثیر بگذارد و همین میتواند کافی باشد. ولی بعضی از ما تصور میکنیم که تاثیر باید طوری باشد که مردم را به تظاهرات بکشاند! در مسائل فرهنگی تاثیرات اجتماعی به این صورت نیستند. مثلا اینکه برخی میگویند اگر فلان فیلم اکران بشود همه چیز از بین میرود، نمیتواند دقیق باشد. با اکران یک فیلم هیچ چیز از بین نمیرود، چون مردم نمیروند سینما تا تحت تاثیر یک فیلم واقع شوند، تاثیرات فرهنگی، تاثیرات عمیق و زمان بری است. باید سالها بگذرد تا حافظ، حافظ شود…ما باید اجازه بدهیم که این تاثیرات فرهنگی درجای خودش عمل کند. امروز جامعه ما به لحاظ فاصله، جلوتر از جامعه سینمایی است. در حالی که جامعه سینمایی باید پیشرو باشد.
قطعا انتقادات فراوانی به عملکرد منتقدین سینمایی ما وارد است که نمیتوان از آن چشم پوشی کرد!
ببینید ما همانطور که در حوزه سینما مسئله بیسوادی داریم در حوزه نقد هم داریم. یعنی اینها با هم رابطه دارند. من گفتم توسعه باید هماهنگ باشد. باید همه چیز باهم رشد کند. سینما و نقد در کنار هم، با هم رشد میکنند. متاسفانه در این سالها همان قدر که سینمای ایران یک فروریزیهای معرفتی داشته، در حوزه مطبوعات و منتقدین هم این فروریزیها بوده است. شما میبینید گاه کسانی در این حرفه وارد شده اند و نام منتقد را بر خودشان گذاشته اند که عملاً اطلاعات چندانی از کار ندارند، قابلیت دریافتشان نسبت به کاری که دارند انجام میدهند پایین است، کم سواد هستند. کم تحمل هستند. اهل دقت کردن و تفکر و کنکاش نیستند. زود نظر میدهند، با یک قوره سردییش میکند و با یک مویز گرمی! جریان نقد باید ضد آشفتگی باشد. چون برای کسی خوشایند نیست که بگویند بالای چشم شما ابرو است، ولی اگر آن جریان خودش تحملش بالا نباشد. نشان دهنده این است که نقد درستی نبوده است. نقد امر سختی است. من و شما دوست داریم از صبح که بیدار میشویم همه از ما تعریف و تمجید بکنند، ولی همه ویژگیهای ما که تعریف ندارد. شاید بعضی از جنبههای ما آسیب شناسی نیاز داشته باشد. به هر حال ما باید اجازه بدهیم که برای پیشرفت، ما را نقد کنند، در واقع ما محتاج نقد هستیم و بر خلاف آن چیزی که در جامعه ما رسم شده نقد از دوست داشتن میآید. من همیشه این را میگویم اگر کسی شما را نقد کرد شما را دوست دارد و گرنه میتواند بگوید به من چه! بگذار هر بلایی که سرش میخواهد بیاید، بیاید! امروزه متاسفانه جریان نقد در سینمای کشورمان به یک جریان متخاصم تبدیل شده، ما تصور حیدری، نعمتی داریم همیشه فکر میکنیم دو تیم فوتبال هستیم، این دعوا نیست! ما دو نظریه داریم، نظریات باید قابلیت بحث داشته باشند.
این جملات شما در مورد جریان اشتباه و تخاصم گونه نقد، من را به یاد نقدهای برنامه هفت انداخت!
بهنظر من این برنامه مدیریت درستی ندارد، شاید هم واقعا دوست دارند که یک جریان آشفته نقد پیش بیاید!، ولی جریان نقد دنبال آشفتگی نیست. دنبال کیفیت است. شاید در گفتمان سیاسی یا ورزشی جامعه مان این تندیها وجود داشته باشد اما در گفتمان فرهنگی که دیگر چپ و راست، یا آبی و قرمز نداریم! نظریه داریم، بدیهی است وقتی این برنامه الگویش برنامه نود باشد همین بلا هم به سرش میآید. البته هر برنامه گفتگویی در ذات خود، خوب و قابل احترام است، اما گفتمان ورزشی و یا سیاسی در گفتمان فرهنگی جواب نمیدهد. چون گفتمان فرهنگی یک امر نظریه پردازی است. امر هوادارانه نیست، در جریان فرهنگی شما باید به تبلور فکری جامعه بیاندیشید. دیدگاه حاکم در برنامه هفت باید به دیدگاه فرهنگی نزدیک شود و از گفتمان ورزشی جلوگیری کنند. گرچه شاید من هم این نوع گفتگوها را بپسندم، اما این گفتمان در حوزه سینما جواب نخواهد داد. در حوزه سینما باید به افق فکر کنیم. در جریان فرهنگ باید به کیفیت فکر کرد. سینمایی که در جهت رشد فرهنگی جامعه نباشد سینمای به درد بخوری نیست. تفریح هم اگر تفریح خوبی نباشد به جامعه آسیب میزد. ما تفریحات مخرب هم داریم، تفریحاتی که آزار دهنده هستند. دلیلی ندارد ما تفریحات آزار دهنده را در جامعه تقویت کنیم!
خوب برگردیم سر اصل مطلب، از مشکلاتتان میگفتید!
ببینید سرمایههای خصوصی جذب سینما نمیشوند شاید به این دلیل که حقوق مالکانه ما جدی گرفته نمیشود، هم از طرف دولت و هم از طرف مردم. وقتی شما میروید و یک فیلم قاچاق میخرید در واقع حقوق مالکانه تهیهکننده نادیده گرفته شده است. مثل اینکه کسی وارد خانه شما بشود و در آنجا منزل کند. در این صورت طبق قانون شما میتوانید آن فرد را ببرید کلانتری و از آن شخص شکایت کنید. متاسفانه فیلمها کپی میشوند ولی هیچ کس ناراحت نمیشود! این بحث مهمی در حوزه تهیهکنندگی است. دیگر اینکه ما هنوز سینما را به عنوان یک صنعت شناسایی نکرده ایم، بنابراین کمکهایی که در حوزههای صنعتی دیگر میکنیم اصلاً در سینما در نظر نمیگیریم. شاید سیستم مدیریتی فرهنگی ما به اعتای اعتبار در سینما بیشتر عادت کرده است. در صورتی که سینما یک امر سرمایه گذارانه است، یک امر صنعتی است، دولت باید کمک بکند، ولی این کمک نباید تبدیل به یک جور حاتم بخشی شود. شاید ما حمایت از سینما را تعریف نکردهایم. سوبسیدها در سینما به خوبی تعریف نشده و عادلانه نبوده. سینما را از سر شروع نکردیم از ته شروع کردهایم. فیلم در ایران از فیلمنامهنویس شروع میشود در حالی که باید با تهیهکننده شروع شود. در هیچ جایی از دنیا فیلمی را سراغ نداریم که ابتدا به ساکن بر اساس فیلمنامه ساخته شود. این باید تبدیل بشود به یک جریان حرفهای و بعد هم در مقابلش مسئولیت وجود داشته باشد در ایران مسئولیتهای مستقیمی که باید به تهیهکننده برگردد، مختوش شده است. بخشی دست دولت و بخشی دست کارگردان و بخشی دست بازیگران و …
پس با این حساب شاید در ایران بازیگر موثرتر از تهیهکننده باشد!
بله، در حالی که سینمای حقیقی نمیتواند اینها را داشته باشد، در سینما محور اصلی تهیهکننده است. این مثل بازی دومینو خواهد بود! خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج. ما در بعضی جاها خشت اولمان را کج گذاشتهایم، اشکالی هم ندارد. به هر حال یک تجربهای را طی کردهایم، باید برگردیم و این را سرجای درستش بگذاریم. من به دوستان میگویم امروز وظیفه ما کیفیت است. ما از دوران کمیت گذشتهایم. طی این ۳۰ سال، دوران بحث کمیت گذشت؛ اینکه بگوییم اینقدر فیلم ساختیم، اینقدر مجله داریم، کتاب چاپ کردیم و… بحث کیفیت مطرح است. کیفیت، آدمهای کیفی میخواهد، کارشناس میخواهد. حالا باید حقوق مالکانه را تعریف کنیم. حقوق معنوی را تعریف کنیم، حق اظهار نظر را تعریف کنیم، مرزهای نظارت را تعریف کنیم، آیین نامهها و ضوابط را مشخص و شفاف کنیم و از هرگونه اعمال سلیقه در حوزه فرهنگ جلوگیری کنیم. چون اینها باعث بروز عدم کیفیت خواهد شد!
سینما یک رسانه یک وجهی نیست، و اگر یک وجهی تعریف بشود سینما را از قوت انداختهایم… اگر سینما را به یک منبر سیاسی تبدیل کنید اشتباه کردهاید و اگر هم به یک سرگرمی صرف تبدیل کنید، اشتباه کردهاید. اغلب آثار ما تعریف همه جانبهی فرهنگی ندارد. ما فکر میکنیم ارزشها در چیزهای بزرگ است ولی فکر نمیکنیم که یک فیلم، مثل فیلم «بامبی» که یک انیمشن ساده است؛ همین که بچهها را به مهربانی امیدوار میکند، ارزشمند است. شاید اگر ما فیلمی را بسازیم که لبخند را به لبان مردم بیاورد و مردم را از دغدغههای روزمره خارج کند کار ارزشی انجام داده است. بعضی از شبه روشن فکرها میگویند هر فیلمی مخالف باشد خوب است! یعنی هر چیز مخالف دولت و حاکمیت باشد، ارزش دارد. ولی نه! مخالفت فی نفسه ارزشمند نیست، اصلا!
شاید حالا وقت آن رسیده که کمی هم از کارنامه فیلم سازی خودتان بگویید.
شاید به طور مستقل سه فیلم، آل، ازدواج به سبک ایرانی و گاوخونی. البته در تهیه فیلم شوکران هم مشارکت داشتهام. در حوزه تلویزیون برنامه زیاد دارم، دو بار هم بازی کردهام. در فیلم آلما در سال ۷۱ و در فیلم آل که به دلیل لزوم وجود صدای قوی در نقش پزشک فیلم، مجبور شدم خودم بازی کنم. آقای بهرامیان میگفت؛ صدای تو بهتر از هنرپیشگان کاندید ماست ولی خودم دوست داشتم آثای منوچهر اسماعیلی این نقش را بازی کند. البته متاسفانه، «آل» اکران خیلی بدی داشت، شاید نوعی فیلم سوزی بود…!
چرا اینطور شد؟
این بر میگردد به ساختار ناقص سینمای ایران و برخی از جریانهای مافیایی سینما، که به نظرم میخواهند سینمای ایران را از آن قوت معناییش خارج کنند و تبدیلش کنند به یک سرگرمی ساده!
آیا کاری در دست تولید دارید؟
با آقای جوزانی یک پروژه سنگینی درباره کوروش کبیر داریم. پروژه کوروش در مرحله طرح داستانی است البته چون یک سرمایهگذاری بزرگی میطلبد، نیازمند این است که بخش بازاریابی و سرمایهگذاریاش فعال باشد. این شاید یک سالی کار ببرد. تلقی ما این است که رویکرد این فیلم بین المللی است و نباید فقط در محدوده سینمای ایران کار شود. شاید در این کار از یک یا دو هنرپیشه بینالمللی هم استفاده شود و یا حتی به زبان انگلیسی تولید شود و دو ورژن داشته باشد. این کار سنگینی است که انشاا… در سال آینده به نتیجه خواهد رسید.
در مورد تندیس حافظ بگویید، این از کجا آمد؟
شاید اکثر جشنوارههایی که ما در ایران داشتهایم در واقع جشنوارههایی دولتی بوده است و هیچ وقت جشنهای مردم محور در این حوزه نداشتهایم. این دغدغه از طرف مرحوم علی حاتمی بیان میشد، یادم میآید سالها پیش در مراسمی که با حضور منتقدین و نویسندگان در سینما آزادی برگزار شده بود و من هم اجرای ان را بر عهده داشتم. علی حاتمی بعد از این مراسم به من گفت: علی یک کاری کن. ما هنرمندان بیشتر تحقیر شدیم تا تکریم. کاری کن که این مراسمها ادامه داشته باشد. حرفش خیلی صادقانه بود و روی من تاثیر عجیبی گذاشت. چند سال بعد این جشن بر پایه تجلیل و تمجید از بزرگان سینما آغاز بکار کرد. فکر کردم در جامعه ایرانی یک نمادی از هنر ایرانی را برای جایزه ترسیم کنیم، اینها همهاش در حافظ مجموع است. یعنی حافظ یک هنرمند به تمام معنا است. در تمام ابعاد، حافظ، حافظ قرآن هم است. حافظ، شاعر درجه یک هم هست. به همین واسطه اسم تندیس را حافظ گذاشتیم و مطلع جشن ما هم با این بیت خواجه شروع شد که:
گر در سرت هوای وصال است حافظا باید که خاک درگه اهل هنر شوی
رفتیم سر مزار خواجه و از ایشان اجازه هم گرفتیم. فالی آمد که این اجازه را به ما میداد. من همیشه میگویم که برگزارکننده این جشن روح حافظ است و ما هیچ کاره هستیم. این جشن درواقع جشن دیر پایی است که در ایران برگزار میشود و اگر خدا بخواهد، امسال به دوازدهمین سالاش میرسد. موضوع جشن آثار به نمایش درآمده در طول سال است. در این جشن به ۱۴ رشته سینمایی و ۷ رشتهی تلویزیونی جایزه اهدا میشود. در حوزه مجموعههای داستانی و تلویزیونی، فیلمهای سینمایی، فیلم مستند و ترانه فیلم و سریال که در ایران بیسابقه است و فقط در این جشن ارائه میشوند.
[…] حافظ سینما | روزنامه هنری هنرمند […]