تا بارگذاری کامل صفحه صبور باشید...
اگر مدت زیادی منتظر مانده اید F5 را بفشارید!

آرشیو شماره های گذشته روزنامه هنرمند

  • هنرمند را دنبال کنید!

  • یادداشت

  • آخرین نوشته ها

    • بررسی «هنرمند» درباره سوء استفاده برخی برنامه‎سازان تلویزیون از مخاطب
      7139 بازدید
    • نقدی بر سرود تیم ملی فوتبال به نام «یازده ستاره» برای حضوردر جام جهانی
      5882 بازدید
  • السا فیروزآذر در گفتگو با «هنرمند»
    تلویزیون مخاطب خود را از دست داده است

    11683

    چهارشنبه 13 دسامبر 2017 - 15:39

    4015 بازدید

    شماره 828

    عباسعلی اسکتی| السا فیروز آذر، بازیگر تئاتر و سینما، متولد بیست و پنج شهریور هزار و سیصد و شصت و دو، دانشجوی ادبیات نمایشی، آغاز فعالیت هنری او با بازی در فیلم «افسانه آه» در سن هفت سالگی بود اما با فیلم زن زیادی ساخته تهمینه میلانی بازیگری را به شکل جدی تر دنبال کرد، از او فیلم‌های نام آشنا و پرمخاطب «زن زیادی»، «تقاطع »، «آتش بس»، «نسکافه داغ داغ»، «مجنون لیلی» و «سوپراستار» را به خاطر داریم، با السا فیروزآذر که این روزها بازی در تئاتر «تنهایی پر هیاهو» را روی صحنه و «ملی و راه‌های نرفته‌اش» را روی پرده دارد گفتگویی پاییزی داشته‌ایم که با هم می‌خوانیم.

     

    تنهایی پر هیاهو چه چیزی را می‌خواهد بگوید؟

    راجع به کار خودمان صحبت نمی‌کنم، راجع به رمان صحبت می‌کنم، هر اثر بزرگی، هر افسانه و اسطوره ای ماندگار می‌شود که حرفها و دردهای انسانهای زیادی را نه فقط در یک دوره بلکه در طول تاریخ بگوید، تنهایی پر هیاهو هم از این قاعده مستثنی نیست، در تنهایی پر هیاهو ما یک شخصیت داریم به نام «‌هانتا» که نقش اصلی را آقا ی «بانیپال شومون» بازی می‌کند که سوا از بقیه هستند و بقیه افراد جامعه انسان‌هایی هستند که یکی گرسنه است، یک وحشی، یکی خشمگین، یکی عصبی، یکی آدمی کوچک، یکی آدم همیشه مست و یکی آدم پرحرف و هر کدام ضعف‌های خودشان را دارند که این ضعف‌ها به بهانه جنگ جهانی دوم بیان شده، اکثریت انسانهای جنگ زده و رنج دیده طبعا رفتارهای غریزی شان رفتارهای خشن و ناهنجاری می‌شود که یک انسان عمیق مثل شخصیت کتاب خوان ما که‌هانتا است را به شدت رنج می‌دهد، ‌هانتا بین رویا و واقعیت زندگی می‌کند و ما نمی‌دانیم که این شخصیت‌ها واقعی هستند یا رویاهای‌هانتا که از لای کتاب‌ها می‌آیند، این تعمد در کارگردانی آقای آهنین جان به نظرم به زیبایی، در طراحی گریم و طراحی صحنه خانم حسام، در لباسها و همه چیز به بهترین شکل به تصویر کشیده شده است چرا که با همراه شدن فانتزی این فضای بین واقعیت و رویا را در آورده اند، کسی که سالم مانده شخصی است که به کتاب پناه برده و خودش را با کار و یک دستگاه هیولایی زندانی کرده، همان دستگاهی که کتاب‌هایی که او عاشقش است را می‌بلعد،‌هانتا مجبور است کتابها را در آن دستگاه بیندازد و بعضا برخی از آنها را مخفیانه نگه می‌دارد.

     

    از بازتاب کار تا اینجا راضی هستید؟

     

    خدا را شکر، با رسانه‌ها و با ارتباطی که با مردم داریم، ایسنتاگرام، تلگرام، کامنت‌ها و دایرکتهای بسیار خوبی که می‌گیریم، خیلی لطف دارند و تشویق می‌کنند، ما تشویق را از چه کسی می‌گیریم؟ از همین سالنی که پر می‌رود، از همین کامنت‌ها که شاید به نظر بیننده‌ها چیز مهمی نیاید ولی قطعا برای بازیگر و عومل مهم است و انرژی می‌گیرند.

     

    وضعیت امروز تئاتر ما را چگونه می‌بینید؟

    من تئاترهای بسیار خوبی را در سبک‌های مختلف در این چند سال دیده ام هرچند فانتزی ژانر مورد علاقه من است، من قبل از این یک کار مستند بازی کرد ام به اسم «مانوس» که آن هم خیلی خوب و یک تجربه عالی بود و بازتاب عالی داشت، خیلی کارهای جذابی می‌بینم چون تقریبا هفته ای دو سه تئاتر می‌روم، بسیار کارهای خوبی داریم، بسیار بازیگران خوبی داریم، کارگردان‌های خلاقی داریم و قشنگتر از همه مخاطب‌های زیاد تئاتر است، به هر حال تئاتر مخاطب خاص تری دارد و اینکه تماشاچی بیشتری جذب تئاتر شده خودش نشانه موفقیت و ارتقا فرهنگ است، این خیلی خوشحال کننده است.

     

    امروز تئاتر چقدر در اولویت‌های هنری مردم قرار دارد؟

    اینکه چقدر دراولویت مردم است یک بحث کارشناسانه است و به آمار نیاز دارد ولی خدا را شکر مردم استقبال می‌کنند و در این حد می‌توانم بگویم استقبال خوب است و قطعا تماشاچی‌ها بیشتر شده اند، حداقل اگر آمار هم نداشته باشیم این را می‌توانیم بگوییم.

     

    چرا از اینهمه فعالیت هنری بازیگری را انتخاب کردید؟

    در واقع بازیگری شانسی بود که توسط خانم میلانی به من داده شد، واسطه ای برای اینکه هنر و شاید سینما و تئاتر را بشناسم، علاقه شدید من به نویسندگی و کارگردانی باعث شد جذب تئاتر شوم برای اینکه میزانسن را در تئاتر بیشتر پیدا کردم، دیدم و سعی کردم در تئاتر جستجو کنم و برای این کار تلاش کردم از همین ابزار بازیگری استفاده کنم، بازیگری را خیلی دوست دارم، بازیگری یکی از جذابترین شغل‌ها است هر چند از سخت ترین شغل‌هاست، بسیار سخت است ولی سعی می‌کنم به واسطه آن سینما و تئاتر را بشناسم و در مقوله‌های مختلف اعم از نویسندگی، حتی کارهای ویژوآل افکت و یا مونتاژ تجربه کسب کنم، دوره‌های کار آموزی را بگذرانم و بعد کار ثابت کنم، همه اینها یک «پکیج» را برای من تشکیل می‌دادند به نام هنر در سینما و تئاتر و بیان طرز فکر شخصی هر فرد.

     

    دنیای پرهیاهوی بازیگری چقدر با آن چیزی که در ذهنتان بود تفاوت دارد؟

    سختی‌هایش از بیرون کمتر است و در واقعیت بیشتر، سختی‌هایش مثل همین کار تنهایی پرهیاهو، سانسورهایش، نادیده گرفته شدن‌ها توسط ممیزی یا اینکه خود بازیگر نادیده گرفته می‌شود و فقط آن چیزی که دیده می‌شود تاثیر انطباق با قوانین است که باید باشد یا نباشد!

     

    پس «تنهایی پر هیاهو» ممیزی خورد؟

    مساله ای که من را بسیار ناراحت کرد، نه به خاطر خود پروژه بود بلکه به خاطر زحمتی که حس کردم یک بازیگر می‌کشد و صدای اعتراضش شنیده نمی‌شود و تنها چیزی که دیده می‌شود حضورش روی صحنه است، دویست نفر می‌آیند، تماشا می‌کنند و قضاوت می‌کنند و کاری ندارند که چه چیزی پیش آمده که باعث بازی‌های خوب یا بد می‌شود و شاید این سختی‌های وحشتناک کار بازیگر باشد، به عنوان مثال در همان روز اول اجرا سانسورها به نقش من خورد، ناراحت شدم ولی مهم نبود و باز گفتیم باشد، هفته اول که گذشت سانسورها بیشتر شد و حتی به آنجا رسید که نقش من حذف شود که آقای آهنین جان لطف کردند و با جنگی که برای حفظ نقش من کردند این اتفاق نیفتاد ولی ابزار من حذف شد و لباس من یک مقدار تغییر کرد، می‌دانید هر نقشی قطعا لباس خاص خودش را می‌خواهد و ما هم گمان نمی‌کنم از قوانین کشور خودمان عبور کرده باشیم، برفرض شما در نقش یک گانگستر بازی می‌کنید یا یکی روحانی می‌شود و یکی معلم، اینها هر کدام پوشش خاص خودشان را دارند، نقش من هم که یک نقش با فعالیت بسیار زیاد بود، یک دختر خشن بی پول، کولی وحشی پس طبیعتا این خیلی جنب و جوش بالایی می‌خواهد و لباسی که باید تنش می‌کرد قطعا باید لباسی با انعطاف پذیری زیاد باشد، مثلا شلوار باید این خصوصیت را می‌داشت که به من اجازه پرش و تمام آن حرکات را می‌داد یا طنابی که وقتی دستم درد می‌کرد با آن دستم را می‌بستم، خواهر و برادرهای کر و لال خودم را کنترل می‌کردم، با آن از نزدیک شدن آدم‌ها جلوگیری یا آدم‌ها را به خودم نزدیک می‌کردم و هزار کاری که با این طناب ما طراحی کرده بودیم و این طناب حذف شد، اتود چوب را آورده بودند جای طناب چون می‌گفتند طناب حالت اروتیک دارد! حالا اینکه کجای طناب اروتیک است واقعا نمی‌دانم! حرفها و نقدهایی که شنیدنش واقعا رنج آور است، خلاصه من سعی کردم با چوب تمرین کنم ولی چوب خیلی سخت بود و جوابی که طناب می‌داد را نمی‌داد و آقای آهنین جان گفتند بهتر است حذف کنیم، خودم هم به علت عدم تسلط اعتماد به نفس کافی را نداشتم، الان جای این دو تا ابزار یک چیزی شبیه روسری در دستم است که حالا باز به کولی می‌خورد که خب احتمالا از آن زنانگی خشن و وحشی کم می‌کند و به زنانگی معمولی می‌رساند ولی سعی خودم را می‌کنم و کرده ام که با همین ابزار اجرا را انجام دهم، شاید عوامل دیگر صحنه متوجه نشوند ولی ضربه اش را خودم حس می‌کنم. وقتی اکسسوار و ابزار صحنه به خاطر سانسور و ممیزی عوض می‌شوند و چوب جای طناب و روسری جای چوب را بگیرد جای شش ماه تمرین و بازیگر کجاست!؟

     

    وضعیت امروز سینمای ما چگونه می‌بینید؟

    وضعیت امروز سینمای ایران!؟ ادبیات این سوالتان اینقدر قشنگ و کارشناسنه است که من سخت می‌توانم جواب دهم، به عنوان یک تماشاچی و کسی که در این سینما از بچگی فعالیت می‌کند و تاریخ سینما را خیلی دوست دارد و پیگیری می‌کند و سعی کرده آکادمیک یاد بگیرد، وقتی سینمای ما در یک چیزی قوی می‌شود باید آن را در خواستگاهش پیدا کنیم، دلایل وجود ضعف‌ها و نقاط قوت سینمایمان را، سینمای ما همانطور که می‌دانید سینمای دیالوگ محور، مفهوم‌گرا و سینمایی به دور از ویژوآل افکت‌ها، تخیل، فانتزی و ژانرهایی که شاید بیشتر در سینمای‌ هالیوود می‌شود سراغشان را گرفت است که به خاطر امکانات و فرهنگ و اقتصاد ماست، اقتصاد سینمای ایران اقتصاد‌هالیوودی نیست که بتواند آنهمه برای ویژوآل افکت، دکور یا حتی ابزار و سیستم‌هایی که جدید آمده، چه در ضبط و چه فرآیند بعد از ضبط هزینه کند، ما قطعا چنین سینمایی نداریم که من عاشق اینطور سینمایی هستم، سینمای مفهوم گرا داریم که بسیار در جهان دیده می‌شود که حالا در این سینما و در ژانرها و غالب‌های مختلفش، از سینمای مینیمال و مستند تا سینمای رئال و ناتورالی که امروز خیلی زیاد می‌بینیم موفق بوده ایم، از فیلم‌های آقای کیارستمی تا فیلم‌های اجتماعی خانم میلانی و آقای اصغر فرهادی و جدیدترین فیلمی که واقعا دوست داشته‌ام و این فیلم باید جزو فیلم‌های برتر تاریخ سینما باشد فیلم برادرم خسرو.

     

    چقدر به ماندگاری در تاریخ سینمای ایران فک می‌کنید؟

    شاید خیلی فکر نکرده ام، شاید یک مقدار خودخواهانه باشد ولی من به زندگی تا آنجایی که هستم و حسش می‌کنم اهمیت می‌دهم تا پس از مرگ، البته الان که فکر می‌کنم خیلی جذاب است که من از خیلی از شخصیت‌های تاریخی لذت می‌برم ولی در کل بیشتر دلم می‌خواهد من را با طرز فکرم، متن‌هایی که می‌نویسم، فیلم نامه‌هایی که بعدا خواهم ساخت بشناسند و دوست دارم که تماشاچی بگوید برویم کار «السا فیروزآذر» را ببینیم، خاص فکر می‌کند و طرز فکرش را دوست دارم، این خیلی برای من آرزوی قشنگی است، ترجیح می‌دهم زیبا فکر کنم، صندوق سرمایه گذاری مهمتری است.

     

    بیشتر دوست دارید در کنار کدام هنرپیشه‌ها بازی کنید؟

    دلم می‌خواهد که روبروی آقای شهاب حسینی بازی کنم و البته بقیه بازیگرهای بسیار خوبی که داریم، مثلا آقای ناصر‌هاشمی در فیلم برادرم خسرو، مقابل ناصر‌هاشمی خیلی دوست دارم بازی کنم و خانم هدیه تهرانی را دوست دارم و برای ایشان ارزش و احترام قائلم.

     

    از بین کارهای سینمایی خودتان کدام را بیشتر دوست دارید؟

    تقریبا همه را خیلی دوست دارم، یکی دوتا را دوست ندارم، بقیه را هم اندازه و صادقانه خیلی دوست دارم، شازده کوچولو جمله خوبی دارد که می‌گوید ارزش گل من به اندازه وقتی بود که برای آن گذاشتم، من برای همه کارهایم وقت زیادی گذاشته ام، چه تئاترها و چه کارهای سینمایی، برای همین عاشقانه همه آنها را دوست دارم، یکی دو تا را باور نداشته ام، شاید اشتباه کرده ام، تجربه بوده و رفته ام و یا یک جور دیگر فکر می‌کردم و یک چیز دیگر شده است!

     

    اگر پیشنهاد کوچ از ایران شود، چقدر امکان دارد بپذیرید؟

    برای بازیگری اگر پیشنهاد شود خیلی احتمال آن که بپذیرم کم است چون به هر حال می‌دانید تقریبا هر جایی غیر از ایران بروید حجاب فرق دارد و بعد که بخواهید برگردید مساله است، من ایران را خیلی دوست دارم، اصلا عادت دارم، دو ماه لندن زندگی کردم و اصلا نتوانستم، افسرده برگشتم در صورتی که شرایط خیلی خوبی آنجا داشتم، چه از لحاظ موقعیتی و چه از لحاظ ارتباطی ولی شاید در رویاهایم به کارگردانی در خارج از ایران فکر می‌کنم، مثل آقای فرهادی، خیلی به نظرم جذاب و تجربه بزرگی است.

     

    نظرات مخاطبانتان چقدر برایتان اهمیت دارد؟

    برای من بسیار مهم و به هر حال یک منبع قضاوت است، مستقیم نظرات را می‌شنویم، نمی‌گویم همه را قبول دارم، مخصوصا وقتی راجع به چهره و لاغری و چاقی صحبت می‌کنند خیلی رنج آور است، مثلا غذا بخور چاق شوی یا چرا اینقدر لاغر شده ای، یا ای وای زشت شده ای و به به خوشکل شده ای، ای کاش زیبای در نگاه تو باشد نه آن چیزی که بدان می‌نگری، سوای این شعر زیبا معیارهای بالاتری هم وجود دارد، به هر حال زیبایی و جوانی از بین می‌رود و چیزهای موقت ارزش بحث‌های زیاد را ندارند، راجع به چیزهایی که ماندگار هستند صحبت کنیم مثل اینکه چقدر در تاریخ سینما می‌خواهید بمانید؟

     

    نقشی بوده که دوست داشته باشید بازی کنید؟

    نقش شهاب حسینی در برادرم خسرو را خیلی دوست داشتم بازی می‌کردم! البته که ایشان فوق العاده بازی کرده و منظورم این نیست که چیزی داشتم که بیفزایم، خیلی به نظر من نقش جذابی بود!

     

    چه نقش‌هایی را دوست دارید بازی کنید؟

    کلا نقش‌های متضاد را دوست دارم بازی کنم، نقش کسی که در ظاهر آرام است ولی بعدا می‌فهمیم که از درون اینطور شخصیتی نداشته و مثلا مشکل روانی یا سادیسم داشته است، پارادوکس در شخصیت را دوست دارم.

     

    نقشی که پیشنهاد شده باشد، رد کرده باشید و پشیمان شده باشید؟

    همین چند وقت پیش سر تنهایی پر هیاهو بودم و نقش یک خانم برای یک کار سینمای پشنهاد شد که کار اولی بودند، نقش مقابل شهاب حسینی به من پیشنهاد شده بود که متاسفانه زمان جور نبود و خیلی ناراحت شدم.

     

    چه ویژه‌گی‌هایی در یک فیلم باعث می‌شود آن را بازی کنید؟

    اول، دوم، سوم و قبل از همه چیز فیلمنامه و شخصیت پردازی خوب، این وقتی درست باشد بقیه چندان مهم نیست، وقتی اینها خوب باشد بعد کار هم کارگردان خوبی داشته باشد و بازیگر نقش مقابلتان بازیگری باشد که بتوانید بده بستان داشته باشید و از لحاظ روحی و ذهنی بتوانید دیالوگ برقرار کنید، اکت‌های هم را بشناسید و بتوانید به هم جواب دهید.

     

    قرار نیست هیچوقت کار «تلویزیون» انجام دهید؟

    تلویزیون به خاطر فیلترهایی که دارد به شخصیت پردازی در کارها و سریال لطمه می‌زند، همه شخصیت‌ها یک رنگ دیده می‌شوند در صورتی که طیف شخصیت‌ها فرق دارد، وقتی همه مثل هم لباس بپوشند و همه مثل هم یک رفتار آرام و با وقار داشته باشند این دیگر درست از آب در نمی‌آید پس ترجیح می‌دهم که در تلویزیون نباشم، به نظر من در سریال‌های ما تنها داستان است که تاثیر می‌گذارد نه شخصیت‌ها و به همین دلیل تلویزیون مخاطب خودش را از دست داده است!

     

    مثل خانم میلانی یک روز کارگردانی می‌کنید؟

    سالهاست که به هر بهانه ای فیلم کوتاه می‌سازم، حتی کلیپ و چیزهای کوچک که در هر فرصتی که گیر می‌آورم برای خودم مونتاژمی کنم، خیلی کارگردانی را دوست دارم مثل خانم میلانی.

     

    دوستان صمیمی تان سینمایی هستند؟

    هم سینمای هستند، هم هنری هستند و یا علاقه مند به هنر، چون من اوقات فراغتم را به کارم اختصاص می‌دهم و یک علاقه ای باید باشد بین دوستان صمیمی ام و اینها، حداقل فیلم بین یا کتاب خوان و نمایشنامه خوان باشند، باید از لحاظ سلیقه یک نقطه مشترکی در هنر داشته باشیم، برنامه را خودم جور می‌کنم که چطور اوقاتمان را به اینطور برنامه‌ها اختصاص دهیم، تئاتر دیدن، فیلم دیدن و …

     

    کارگردانها و بازیگرهای محبوب خارجی شما؟

    بازیگر مورد علاقه م «رابرت دنیرو» و کارگردان «کریستوفر نولان» که فوق العاده است.

     

    علاقه‌مندی‌ها و تفریحات شما؟

    کتاب خواندن، فیلم دیدن، نمایشنامه خواندن، تئاتر دیدن، سینما رفتن، مسافرت رفتن و جاهای مختلف دنیا را دیدن.

     

    به آن چیزی که انتظار داشتید امروز باشید، رسیده‌اید؟

    بله! به چیزی قرار نیست «یهویی» برسم، همین مسیر مسیر خیلی خوبی است، مسیری که برای آن تلاش کنید و انگیزه دارید، یعنی هر روز می‌گویید یک قدم دیگر، جاهای دیگر هم هست و دلم می‌خواهد آنجاها را هم ببینم، دلم می‌خواهد این هم باشم، دلم می‌خواهد آن هم باشم، سخت ولی لذت بخش بوده است.

     

    شما می توانید تصویری از خودتان را در کنار دیدگاهی که می نویسید، قرار دهید!

    بدون دیدگاه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    سیامک ساسانیان