مونا کریمی|مرتضیعلی عباسمیرزایی فعالیت حرفهای خود را با فیلمسازی در سینمای کوتاه آغاز نمود و در نخستین تجربه بلند سینمایی مضمون قضاوت را دستمایه کار خود قرار داده و توجه ویژهای به زنان و کودکان بد سرپرست و بیسرپرست دارد. داستان مردی که از زندان خارج میشود تا برای خاکسپاری همسرش حاضر شود و فرزندانش را به فردی مورد اعتماد بسپارد، اما در رویارویی با آدمهای زندگیاش دچار شک و تعارض درباره خیانت یا وفاداری همسرش میشود. قصهای که با وجود پتانسیل افتادن در ورطه تکرار به مثابه قصههایی از این جنس در سینمای ایران، توانسته از شیوه خاصی در روایت بهره گیرد و فرم و ساختار متفاوتی را به نام کارگردان ثبت نماید. فیلمساز جوانی که از کودکی آرزوی فیلمسازی را در سر داشته و اکنون سعی دارد تا همواره دغدغه و نگاه خاص خود را در فیلمسازی اعمال کند. به بهانه اکران فیلم سینمایی انزوا با مرتضیعلی عباسمیرزایی نویسنده و کارگردان، پیمان جعفری تهیهکننده به گفتگو نشستیم تا از کم و کیف ساخت این فیلم جویا شویم.
شما جز فیلمسازانی هستید که پس از تجربه فیلمسازی درسینمای کوتاه اقدام به ساخت نخستین اثر بلند سینمایی خود نمودید. آیا لزوما فیلمسازی در عرصه فیلم کوتاه میتواند شرط ورود و پلهای برای گام گذاشتن درحوزه سینمای بلند و حرفهای باشد؟
در سینمای کوتاه فیلم ساز حرفهای و آماتور وجود دارد و فیلم ساز حرفهای فیلم کوتاه هیچ وقت ساخت فیلم کوتاه را رها نمیکند. در واقع جهان فیلم کوتاه متفاوت از جهان فیلم بلند است، برای فیلم کوتاه اقتصاد تعریف شده ودرستی در ایران و جهان وجود ندارد و متاسفانه در ایران به فیلمسازان حرفهای فیلم کوتاه بها داده نمیشود و در این زمینه پخش صحیحی ندارد. معمولا تلویزیون یکی از مراکز اصلی پخش فیلم کوتاه است که متاسفانه فیلمهای کوتاه را پخش نمیکند. مهمترین ویژگی فیلمساز فیلم کوتاه که وارد عرصه سینمای حرفهای میشود، خلاقیت، تجربهگرایی، جسارت مقاوم و سخت بودن است که به نظرم فیلمسازان موفق و حرفهای فیلم کوتاه همانند الماسی هستند که به راحتی نمیتوان به آنها ضربه زد و یا آنها را از بین برد. اما این که بخواهند از فیلمسازی فیلم کوتاه به ساخت فیلم بلند برسند روش اشتباهی است که متاسفانه این روزها مرسوم شده است. در حال حاضر فیلمهای کوتاهی ساخته میشود که در تعریف و چارچوب سینمای کوتاه نمیگنجد و مشخص است که فیلم ساز صرفا برای داشتن نمونه کار که به واسطه آن وارد فضای سینمای حرفهای شود اقدام به ساخت فیلم کوتاه میکند که متاسفانه فضای حرفهای فیلم کوتاه را آلوده میکنند و نتیجه آن که با فیلمهایی در حوزه سینمای کوتاه مواجه میشویم که سکانسی از یک فیلم بلند است، در حالی که جهان فیلم کوتاه به این گونه نیست.
با این حال یک فیلمساز حرفهای نیز با وجود قدم گذاشتن در سینمای حرفهای میتواند هم چنان دغدغه سینمای کوتاه را داشته باشد. شما هم چنان دغدغه ساخت فیلم کوتاه دارید؟
قطعا تا زمانی که زنده هستم فیلمسازی فیلم کوتاه را رها نمیکنم، چون فیلمساز حرفهای این حوزه هستم و آن را دوست دارم. بهترین تجربه زندگی من با فیلمسازی فیلم کوتاه با نگاتیو رقم خورده است و از همان دوران کودکی که میتوانستم آرزوهای دیگر داشته باشم، اما آرزوی فیلم ساز شدن را داشتم. با این حال سینمای حرفهای که امروز به نام فیلمهای بلند وجود دارد نیز به دو بخش حرفهای و آماتور تقسیم میشود که جهان دیگری دارد. جهانی که قرار است با پردهای مواجه شوید که متعلق به فیلم کوتاه نیست و بی شک جذابیت دارد، در عین حال وارد فضایی میشوید که مردم فیلم را میبینند و درباه آن حرف میزنند. در واقع تا فیلم بلند نسازید شما را جدی نمیگیرند و متاسفانه در حوزه سینمای بلند فیلمسازان بدی داریم که تصور میکنند از فیلمسازان کوتاه حرفهای جلو هستند و حتی ادبیات محاورهای بدی نیز دارند. براساس فیلم کوتاه یک فیلمساز نمیتوان اطمینان داد که وی در آینده فیلم ساز خوبی در زمینه سینمای بلند میشود و یا با ساخت فیلم ضعیف نمیتوان حکم داد که در حوزه سینمای بلند فیلمساز ضعیفی میشود. به نظرم این روش مسیر درستی برای رسیدن به سینمای حرفهای فیلم بلند نیست و امیدوارم مسئولین راهکاری در این زمینه پیدا کنند و این موضوع نهادینه شود که جهان این دو سینما متفاوت است.
موضوع قضاوت بارها در سینمای ایران به عناوین مختلف تکرار شده است که بیش از همه محوریت شک و خیانت همسر دیده میشود که نشان از علاقه فیلمسازان ما به این ناهنجاری اجتماعی دارد. فیلم شما نیز از این قاعده مستثنا نیست.آیا به این فکر کردید که از زاویه جدیدتری به مبحث قضاوت بپردازید؟
قبول دارم که تکراری است. اما موضوع شک در همه جوامع حتی مدرن اروپایی مانند نروژ و یا قبیله آمازون اتفاق میافتد و پوزیشنی است که دارای کاربرد بسیار است. این که بتوانیم این پوزیشن را با شیوه روایی خود روایت کنیم ما را از دیگران متفاوت میکند. تمایل داشتم در فیلم اولم به همه نشان دهم که آدم متفاوتی هستم، تواناییهای بسیاری دارم و میتوانم از بسیاری مسائل که به نظرشان احمقانه میآید استفاده کنم چون نگاهم با دیگران متفاوت است. میخواستم خودم باشم و به همه اصرار دارم که خودشان باشند که حق انتخاب به هم را در کمترین زمان میدهد که آیا انتخاب کرده و همراه شویم یا نه! به زعم خود فیلمی ساختم که مخاطب راضی از سالن سینما بیرون بیاید و به آن فکر کند. باید تکلیف مخاطب نیز مشخص شود و تماشاگر دوست دارد پرویز در انتهای فیلم آزاد شود چون بچهها نماد آینده هستند. مگر قرار نیست سینما آرزوی من در پرده باشد؟ شاید در واقعیت این داستانها نباشد و ما باید تلاش کنیم تا فیلم باورپذیر شود، حتی اگر لازم باشد با اغراق سینمای بالیوود وهالیوود را به کار بگیریم که به نظرم جذابیت دارد. من به دنبال نوستالژیهای کودکی در جهان آیندهام در سینما هستم، مانند اتفاقی که برای کوءنتین تارانتینو، دیوید فینچر،مسعود کیمیایی، علی حاتمی، بهرام بیضایی،داریوش مهرجویی و ناصر تقوایی افتاد. همه این بزرگان نوستالژی خود را دارند و از بک گراندشان لذت میبرند و به دنبال ساخت آن هستند.
پرویز در عین حال که دغدغه سپردن بچهها را به فرد مورد اطمینانی دارد ولی در این پروسه دچار تعارض حاصل از صحبتهای اطرافیان مبنی بر خیانت همسر میشود که اثبات یا رد آن برایش اهمیت پیدا میکند؟
پرویز در ابتدا به دنبال این است تا بچهها را به فردی بسپرد، اما درباره همسرش با او صحبتهایی میکنند که دوست ندارد باور کند در صورتی که قضاوتها و باورهایش را کرده که تاوان آن مرگ زهره بوده است. زهره از پرویز برای بچهها قهرمان ساخته است و این چیزی نیست که در طول قصه میشنویم که البته من میخواهم نباشد. مخاطب در رفتار بچهها با پدر به این نتیجه میرسد که زهره قهرمان بوده که تلاش داشته تا قهرمان بسازد. پرویز در طول مسیر نگران آینده بچهها است و زمانی که به نتیجه میرسد، راهی برای سپردن آنها ندارد و حتی به فرار فکر میکند چون وابستگیهایی برایش به وجود آمده است. وقتی متوجه میشود قاتل زهره خودش است تصمیم میگیرد به زندان برگردد. در اینجا پذیرش قضاوت مطرح میشود که خدایا ما خودمان به خود ظلم میکنیم که اگر این گفته شود در رحمت باز میشود و بخشش به سراغت میآید.
یکی از ویژگیهای فیلم این است که مخاطب در طول فیلم نیز نمیتواند حکم قاطعی درباره شخصیتها دهد و پس از رویارویی و شنیدن صحبتها به شکل ناخودآگاه دست به قضاوت میزند. همان قضاوتی که همه ما در طول زندگی به آن دچاریم؟
آفرین. خوشحالم فیلمی درباره قضاوت ساختم که نمیتوان در آن قضاوت نکرد. ما تاوان قضاوت انسانهایی را میدهیم که ما را به این نقطه رساندند که هیچ هویت و احترامی در جهان نداریم. ما براساس دروغی که به ما گفتند چون حس کردیم درست است قضاوت کرده و انتخاب کردیم. ما انقلاب نکردیم تا اختلاس گر داشته باشیم و این همه جوان شهید نشدند که عدهای شعار دهند و بر روی خون شهدا راه بروند. اگر فیلمی بسازم که یک نفر را مجاب نمایم تا قبل از قضاوت کمی فکر کند برنده شدم، اگر فیلمی بسازم که نشان دهم نباید قضاوت ناعادلانه به زنان سرزمین من که مادران پسران و مردان غیور کشورم هستند داشته باشند برنده شدم. من از زنان بد سرپرست، بی سرپرست و مادرانی که با شرایط اقتصادی سخت صورت خود را با سیلی سرخ میکنند و از نگاه کثیف جنسی که به دختران و زنان وجود دارد صحبت میکنم و جامعه شناسی سال ۹۶ را زیر علامت سوال میبرم که ما به کجا رسیدیم که امروز ناموس پرست نیستیم و هنوز پایبند اعتقاداتی هستم که از کودکی یادگرفتم.
در انزوا فرم و تکنیک سینمایی بر فیلمنامه غالب شده و به شدت خودنمایی میکند و همانند آثار بسیاری از فیلم سازان نسل جوان که اسیر فرم میشوند، گویی تمام تمرکز خود را بر روی فرم فیلم گذاشتید که باعث میشود تا برچسب پز روشنفکری به فیلمسازان زده شود. لزوم انتخاب این ساختار و این شیوه روایت چه بود؟
به قول دوستی همه قصهها گفته شده است و فرم روایت کردن میتواند قصه را جذاب تازه و قابل شنیدن نماید. فیلم انزوا پیچیده نیست و فرم من است که از آن زمان که سینما را نمیشناختم و فیلم کوتاه میساختم و فقط مجله فیلم، هفته نامه سینما را مطالعه میکردم در من وجود داشت که با تشویق اساتید مختلف هم چون محمدرضا دلپاک، محمد حسین فرج، منوچهر اولیایی و.. رشد کردم و همیشه برای اساتیدم جذاب بود که فیلمهایم شبیه من است و ادای کسی را در نمیآورم. حتی برای نمایش فیلم انزوا در فستیوال کمرایمیج لهستان جبههای وجود داشت که عدهای تصور میکردند قرار است فیلمی شبیه اصغر فرهادی ببینند، شاید چون قالب فیلم سازی اصغر فرهادی در میان آنها شکل گرفته و مردم آن سینما را دوست داشتند و بسیاری از دوستان نیز در آن فرم فیلم میسازند. اما انزوا فرم من است و نمیخواهم ادای روشنفکران را در بیاورم ولی کسی را ندیدم که در سینما مانند من فکر کند.
این شیوه فیلم سازی که ادعا میکنید مخصوص شما است بر چه اساسی شکل گرفته است؟
من انسان آنارشیستی هستم و در ساخت فیلم نیز همواره مشتاق شنیدن نقد همراه با راهکار هستم، ولی اگر بایدی در کار باشد آن را انجام نمیدهم که به معنای لجبازی نیست و همیشه دوست دارم در کارها احترام متقابل گذاشته شود، چون احساس کردم گاهی به دلیل سکوت بیش از اندازهام دیگران تصور اشتباهی میکنند در حالی که این گونه نیست و تصمیم گرفتم از جایی شروع به حرف زدن کنم و هر موضوعی را به راحتی نمیپذیرم. در واقع از جایی شروع به ساختار شکنی کردم که در من شکل جدیدی به خود گرفت، مثلا در سینما اعتقاد به خطوط فرضی، قابهای کلاسیک و کتابهای سیدفیلد و همانند آن ندارم، البته همه اینها خوب است و من نیز به شکل آکادمیک در رشته سینما و کارگردانی تحصیل کردم، اما در دوران دانشجویی متوجه شدم که آموزش آکادمیک در دانشگاههای ما برای حدود ۵۰ سال پیش است و درباره سواد امروز سینما با دانشجویان صحبتی نمیشود. ادعای این را ندارم که بگویم فیلم نمیبینم و فقط میسازم، اتفاقا حداقل روزی سه فیلم سینمایی میبینم که دربارهاش مطالعه میکنم و با دوستانم نیز صحبت میکنم چون تمایل دارم تا از تجربیات دیگران استفاده کنم و کاری نکنم که بگویند ادای کسی را در میآوری! تلاش میکنم تا به شکل دائم خود را به روز نمایم و از دوستان نیز میخواهم تا به من کمک کنند که به خود نزدیکتر شوم. علاقه دارم خودم باشم و به دیگران نیز پیشنهاد میکنم تا خودشان باشند و به سادگی شخصیت مستقل خود را از دست ندهند. روزی که با پیمان جعفری که دوست چند ساله من نیز است برای ساخت فیلم انزوا صحبت میکردیم با او شرط گذاشتم که دست مرا برای فیلمسازی باز بگذارد تا فیلم خودم را بسازم که اثری از من باقی بماند که شبیه خودم باشد. ممکن است بعد از انزوا فیلمی از من ببینید که با امروز من متفاوت است که مطمئن باشید آن روز تغییر کردم و یا حال دیگر داشتهام.
با این حال اما عدهای فیلمهای شما را متاثر از سینمای مسعود کیمیایی وحتی شبیه فیلمهای بالیوودی به لحاظ نماهای اکشن، طراحی صحنه و گریم میدانند؟
بله. حتی در جشنواره فیلم فجر که با هم در این خصوص صحبت کردیم نیز گفته شد که ادای سینمای کیمیایی را در میآورم. بهعنوان فردی که در کشورم فیلمسازی میکنم، تاریخ سینمای کشورم را میدانم و در این زمینه مطالعه میکنم باید بگویم که مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی و ناصر تقوایی را ریشههای خود میدانم و خود را شاخه جوانی میدانم که اگر به آن رسیدگی نشود امکان دارد در سرما یخ بزند و حتی اتفاقی برایش بیفتد (البته چون ما از سینمای کوتاه به سوی سینمای حرفهای آمدهایم بیدی نیستیم که به این بادها بلرزیم) این که فیلم من را شبیه فیلمهای دیوید فینچر یا بالیوودی بدانند خوب است و من دوست دارم، چون نشان میدهد فیلم بین خوب و سالمی هستم. برای من و هم نسلانم سینمای هند بهترین تفریح بود و به نظرم سینمای عامهپسندی است. مردم هند نان شب ندارند، اما هم چنان فیلم میبینند و از سینما حمایت میکنند.
آیا لعیا عباس میزرایی پیش از این سابقه تدوین داشته است؟چرا او را انتخاب کردید؟
جدا از کارگردانی که دغدغه من است، به نویسندگی، تدوین و فیلمبرداری علایق شخصی دارم که سعی میکنم در این زمینهها همیشه مطالعه داشته باشم و گاهی هم تدریس میکنم. لعیا شاگرد تدوین من بود که به او آموزش داده بودم. لعیا ساخت سه فیلم را در کارنامه خود دارد که به نظرم فیلم مستند او تدوین بسیار خوبی داشت و حتی در جشنواره سینما حقیقت و جشنواره شهید آوینی کاندید گردید. با وجود این که تمایل داشتم تا یکی از دوستانم فیلم را تدوین کند و به دلایلی مالی نتوانستم در خدمت او باشم، از لعیا خواستم به عنوان فردی که از ابتدا در جریان ساخت فیلم انزوا بوده همه راشها را مرتب کند تا در نهایت تصمیم بگیرم که چه کسی تدوینکار را انجام دهد، چون تمایل نداشتم تا من تدوین کار را انجام دهم. در طول فیلمبرداری او فرصت داشت راشها را ببیند و دراین باره نظر میداد و به شکل پنهانی بدون این که ما در جریان باشیم آنها را ادیت میکرد. پس از پایان فیلمبرداری قصد تدوین کار را داشتیم و حتی با فردی نیز مذاکره کردم که روزی اتفاقی در کار متوجه شدم لعیا تدوینی را برای فیلم انجام داده که من و پیمان جعفری نیز متعجب کردیم. چند سکانس را بسیار خوب تدوین کرده بود که تصمیم گرفتیم لعیا فیلم را تدوین کند. ولی باید بگویم در تدوین نیز تعارف نداشتم و اگر او در راستای مفاهیمی که میخواستم عنوان کنم حرکت نمیکرد، بیشک فرد دیگری جایگزین او میشد. ولی امروز به نظر میرسد تدوین این فیلم کمک کرد تا بازیها یکدست شده، طراحی صحنه و فیلمبرداری درست دیده شود که نکته مثبتی برای لعیا است که از آن زمان نیز پیشنهاد کار در این زمینه را دارد.
نسبت لعیا عباسمیرزایی با شما به واسطه بازی در فیلم نیز میتوانست شائبهای برای دیگران ایجاد کند؟
من از مخالفان سرسخت حضور لعیا (خواهرم) در فیلم بودم، چون احساس میکردم مردم شروع به دیالوگ گویی میکنند. زهره نقش مهمی است و در این باره با بسیاری از بزرگان خوب سینما صحبت کردم و تلاش داشتم تا متقاعدشان نمایم که نقش زهره بسیار جدی و حیاتی است و ۹۰ دقیقه فیلم درباره او صحبت میشود، چون زهره قهرمان فیلم و پرویز شخصیت اصلی است که به قهرمان تبدیل میشود. پروسهای که سالها در سینمای ایران نداشتیم و هیچ بازیگری نیز ایفای نقش زهره را قبول نکرد تا این که همکاران پیشنهاد دادند تا لعیا نقش را ایفا نماید و من هم چنان مقاومت کردم که در نهایت وی انتخاب شد. ولی در زمان فیلمبرداری بسیار به او سخت گرفتم، یادم است صحنهای که زهره (لعیا) از اتوبوس پیاده میشود تا از عرض خیابان ۱۵ خرداد عبور کند موتوری به زهره میزند که روی زمین میافتد. از لعیا و سرنشین موتور خواستم برای ادامه فیلمبرداری سر جای خود بروند تا دوباره برداشت بگیریم، لعیا لنگان لنگان حرکت میکرد که سر او داد زدم که اگر قرار است این گونه راه برود هرچه سریعتر به خانه برگردد. حتی عوامل صحنه با بیان این که خواهرت است مرا آرام میکردند، اما گفتم مهم نیست و لعیا در آن لحظه فقط بازیگر است، بنابراین یا توانایی آن را دارد که داستان را جلو ببرد و یا اگر فاقد توانایی است گوش کند تا هدایت شود چون همه گروه زحمت میکشند. به هر حال سینما کار گروهی است و بهعنوان مسئولی که همه به من اعتماد کردند، باید جواب این اعتماد را درست بدهم و نسبت به همه اعضای گروه نیز احساس مسئولیت دارم چون از جان خود برای فیلم مایه گذاشتند. پس از انزوا رابطهام با افرادی که در جریان فیلمنامه با آنها گپ زدم و پاسخ رد داند بسیار تغییر کرد و به نظرم اگر عوامل حرفهای سینما با بچههایی که تازه وارد سینمای ایران شده اند همراه شوند اتفاقات خوبی برایشان میافتد.
با توجه به این که بارها با تماشاگران در سینما به تماشای فیلم نشسته اید، بازخورد مردم به ویژه بانوان با داستان و زهره را چگونه ارزیابی کردید؟
بازخوردهای بسیار خوبی میگیرم که باعث حیرت میشود. خانمی به من گفت: «سی سال است که به سینما نرفتم و اکنون با دیدن فیلم بدنم میلرزد، تعجب میکنم که زن تا این حد برایتان مهم باشد و بسیار خوب ما را درک کردید». وی با گریه عنوان کرد که به همین شکل بچههایش را بزرگ کرده است. خانم دیگری به پهنای صورت اشک میریخت و میگفت: «خودم را در فیلم دیدم». در واقع نمایش فیلم در خارج از کشور نیز همه نقدها را متوجه شخصیت زهره میکرد که گفته میشد چگونه توانستید در ۳ دقیقه شخصیتی ماندگار خلق کنید و در ۹۰ دقیقه زهره صورت مسئله باشد. به نظرم اهالی سینما، فیلمسازان و صاحبان سرمایه برای عرصه فرهنگی و مدیران فرهنگی ما در حوزه سینما خاستگاهی متفاوت با مردم دارند. یک نقد جدی نیز به بعضی از منتقدان و اهالی سینما دارم که اگر سواد فیلمنامه ندارید لطفا اظهارنظر نکنید. هویت فیلمنامه برای فیلمنامهنویسی است که با سواد بوده و ساختار درام و قصهگویی را حتی به شکل ضعیف میشناسد و در این میان دیالوگهایی را مبنی بر قهرمان بودن فلان شخصیت میشنوم که متاسفانه با جماعتی روبرو هستیم که حتی یک فیلمنامه ننوشتند و تصور میکنند فیلمنامه نویس حرفهای هستند و شروع به نقد میکنند که به نظرم برایشان خوب نیست. زهره قهرمان است ولی پرویز شخصیت اصلی فیلم است که شخصیتهای دیگر او را از نقطهای به نقطه دیگر میرسانند و به قهرمان تبدیل میشود.
پیمان جعفری تهیهکننده فیلم سینمایی «انزوا»
شرکت پخش فیلم نباید حق تولید داشته باشد
ورود شما به سینما با مدیریت تولید و مجری طرح همراه بود که پس از این به شکل جدیتر به تهیهکنندگی در سینماپرداختید! آیا فعالیت در زمینه مدیریت تولید در سینما میتواند شرط ورود به تهیهکنندگی باشد؟
در سال ۱۳۶۶ وزارت ارشاد دورهای را با عنوان مدیریت صنعتی برای مدیران تولید دایر کرد که آن زمان در باغ فردوس مرکز آموزش فیلمسازی تحصیل میکردم که مرا به عنوان مدیر تولید فارغ التحصیل کردند. قرار بود مدیریت تولید سکوی پرشی باشد که تهیه کنندگان جدید وارد سینما شوند که متاسفانه در آن زمان تعدادی از دوستان با پول وارد سینما شدند و ورود به تهیهکنندگی برایشان راحت بود و نتیجه اکران فیلمهایی است که امروز میبینیم. من و هم دوره ایها از روزی که شروع به تحصیل کردیم آرزو داشتیم فیلمهایی برای مردم بسازیم تا سطح فرهنگی را ارتقا دهیم. به هر حال سرزمین ما فرهنگ چند هزار ساله دارد و باید آن را حفظ کرد. معمولا مدیران تولید پس از پایان فیلمبرداری کارشان تمام میشود و تهیه کنندهها وارد کار میشوند که به نظرم مشکل ترین بخش فیلم سازی پس از پایان فیلمبرداری است. مبحث پخش فیلم این روزها بسیار زیاد است که گرفتاریهای خاص خود را دارد و به دلیل فیلمهای بسیاری که ساخته شده رقابت شدیدی در بحث پخش فیلم وجود دارد. متاسفانه در بعضی فیلمها ماننده انزوا به دلیل زمان نادرست پخش فیلم اتفاقاتی میافتد که دست ما نیست.
به نظر میرسد پخش فیلم نیز باید دارای ضوابط و قانونی باشد تا سینماگران را با چالش نمایش فیلم مواجه نکند؟
به نظرم یک شرکت پخش فیلم نباید حق تولید فیلم داشته باشد، چون ذینفع شده و در نهایت فیلمهایی که خودشان سرمایه گذاری کردند اول پرزنت میشود که ممکن است فیلمهای دیگر له شود. پخش فقط باید پخش فیلم را انجام دهد و این که پخش و تولید فیلم یکی باشد اشتباه است. دوم این که برای مثال اگر امسال در جشنواره فیلم فجر اثری دارم که اجازه داوری را در جشنواره از من میگیرد، به همان گونه فیلمساز نباید اجازه حضور در شورای صنفی نمایش، شورای پروانه ساخت و شورای پروانه نمایش حضور داشته باشد و اشتباه است. نمیگویم شائبه این وجود دارد که اتفاق بدی میافتد، اما این شائبه را باید از بین ببریم و نگذاریم این اتفاق بیفتد.
همیشه در نیمه دوم سال شاهد اکران شلوغ فیلمها در سینماها هستیم که موجی از اعتراضات سینماگران را همراه داشته است. آیا زمان اکران فیلم شما هم دچار تغییر شد و از زمان اکران فعلی راضی هستید؟
قطعا از زمان اکران راضی نیستم و دوست نداشتم فیلم این دوره پخش شود، اما اگر در حال حاضر فیلم را اکران نمیکردیم قطعا به سال آینده همین فصل موکول میشد و سال بعد هم وضع به همین منوال بود. هر سال اکران فیلمها از عید آغاز میشود که فیلمهای طنز و پرفروش را در ایام عید و بعد در اکران دوم عید و تا آخر تابستان به ترتیب قرار میدهند و به هر حال زمان اکران فیلمهای دیگر عقب میافتد و فیلمهای شرافتمند و فرهنگی که حرفی برای گفتن دارند به این شکل نابود میشوند و به همین دلیل تهیه کنندهها به سراغ ساخت فیلمهای طنز میروند که گاهی سخیف است. در بسیاری موارد این فیلمها جذاب نیست و حتی بعضی از دوستان به انتقاد به من گفته اند که چرا تهیه کنندگان چنین فیلمهایی میسازند؟ و ما خجالت زده میشویم.
فیلمهای کمدی تا چه حد میتوانند رسالت خود را در ارائه فرهنگ بومی از کشور به درستی به دور از لودگی ارائه دهند؟
به نظرم باید فرهنگ یک ملت را ارتقا داد و کمک کرد تا بتوانیم آن را حفظ کنیم. ما انسانهای رابطه مندی هستیم و مردم خوبی داریم، اما فیلمهایی در این سالها ساخته میشود که به ادای کلمهای در فیلمها میپردازند که گفته میشود ظهور کرده و به دیالوگ انسانها تبدیل شده است، کلماتی که ریشه ایرانی، انگلیسی، عربی ندارد و در هیچ جای دنیا استفاده نمیشود. متاسفانه مسئولین از فیلمهای فرهنگی حمایت نمیکنند و ما از آنها انتظار حمایت داریم. در حال حاضر پیشنهاد ساخت فیلمهای طنز به من داده میشود اما آیا من باید بسازم؟ به هرحال آرمانهایی در انقلاب داشتیم و اعتقاداتی در زندگی خود داریم که باید حفظ کرد و اگر این گونه پیش برود زمین میخوریم. ما سینمای مستقلی هستیم که از دولت پول نگرفتیم و حمایتی از ارگانها نداشتیم و حتی در فروش فیلم هم ارگانی از ما حمایت نمیکند همان ارگانهایی که پس از انقلاب به وجود آمدند و در نظام نقش مهمی دارند.
با وجود این که انسان دغدغه مندی در زمینه ارائه مفاهیم صحیح به مخاطب هستید، ولی به عنوان تهیه کننده باید همیشه برای فیلمهایتان نگاهی به گیشه نیز داشته باشید؟
قطعا. چون شغل ما این است و به هرحال در این رشته تحصیل کردیم، بزرگ شدیم و کاری جز این نداریم. در واقع زندگی ازاین راه میگذرد ولی درآمد ما آن عدد بزرگی نیست که مردم درجامعه نسبت به سینماگران پیش بینی میکنند. ممکن است فیلمی را کار کنیم و دو سال بعدکار نباشد. گیشه یعنی این که بتوانیم فیلم جدیدی را کار کنیم و اتفاق جدیدی رقم بزنیم و باید دولت به جای ساخت فیلمهای فاخر که فروشی هم ندارد، از این فیلمها وفیلمسازان حمایت کند که متاسفانه این اتفاق نمیافتد و دولت در این بحث دغدغه مند نیست و برایش اهمیتی ندارد که فرهنگ یک کشور به کجا برود.
دلیل ریزش مخاطبان سینما در این سالها را در چه میدانید؟
به نظرم در وهله اول باید فیلمهای خوب برای مردم ساخت، فیلمهایی که حرفی برای گفتن داشته باشد. مردم ما فهیم هستند و داستان را خوب متوجه میشوند و فیلم را میشناسند. متاسفانه در این سالها الگویی برای سینما رفتن میان مردم شکل گرفته که مردم را کم کم دلزده میکند. یک دهه پیش بازیگر برای مخاطبان مهم بود و همه به دلیل بازیگران که ویترین فیلم هستند به سینما میرفتند ولی سال گذشته بازیگرانی در فیلمهایی حضور داشتند که همه فکر میکردند پرفروش میشود در حالی که نفروخت و معیارهای فیلم دیدن روز به روز خراب میشود. نکته دیگر این که ما خانوادهها و کودکان را نیز به فیلم دیدن تشویق نمیکنیم و به این ترتیب نسل فیلم رو از بین میرود. یادم میآید بخشی از طرح زنگ مدرسه را برای دوستان تعریف و ارائه دادم و تلاش داشتم تا در فارابی به سرانجام برسانم که متاسفانه دوستان طرح را ناقص تعریف کردند و تا جایی پیش رفت و بعد با شکست روبرو شد. اگر طرحهایی به این شکل اتفاق بیفتد بسیار خوب است و من حاضرم برای هرکسی که در این راه قدم بگذارد تکمیل طرح را بدون چشمداشتهای مالی توضیح دهم تا کمک کند که نسل جدید به سینما رفتن و فیلمهای خوب دیدن عادت کنند و متاسفانه صدا و سیما باعث ماهواره دیدن مردم میشود. دلیل این که اگر فیلم من در شبکههای ماهوارهای تبلیغ شود پرفروشتر میشود چیست؟! چون بیشتر مردم ماهواره میبینند. ما درحال از دست دادن فرهنگ کشور هستیم و عملا غرب کار خود را کرده و هجوم فرهنگی انجام داده که در این بخش شکست خورده ایم و نیازمند حمایت دولت هستیم تا در این بخش پیروز شویم.
نظر شما درباره حذف تدریجی شورای پروانه ساخت که مدتی است مطرح شده چیست؟
چند وقت پیش با حبیب ایل بیگی که در اداره نظارت ارزشیابی بود نیز در این باره صحبت کردم و گفتم که به نظرم اگر شورای پروانه ساخت قصد دارد به این شکل ادامه یابد تعطیل شود چون فقط به دوستانی حقوق داده میشود که در شورا فیلمنامه را صحیح نمیخوانند و اتفاق جذابی هم نمیافتد. اگرقصد ممیزی فیلمنامهای را داشته باشید بهتر است در شورای پروانه نمایش عنوان شود تا تهیه کنندهها مجبور شده تا در ساخت فیلم دقت بیشتری کنند و هر فیلمی را نسازند. به نظرم به جای شورای پروانه ساخت، شورایی باشد که درباره فیلمنامهها نظر دهد تا کمکی به نگارش فیلمنامههای خوب شود، اما اگر شورای پروانه ساخت به همین سیستم باقی بماند باید درباره پخش فکری کرد. وقتی پروانه ساخت داده میشود بگویند فیلم شما در فلان تاریخ پخش و اکران میشود که فیلمساز فیلمی نسازد که نداند آیا فیلم دو سال دیگر اکران میشود یا خیر و شاید در این مدت بتواند فیلم دیگری بسازد. یادم است دوستی میگفت با فیلمهایی که در حال حاضر ساخته میشود باید نام وزارت فرهنگ و ارشاد به فرهنگ و هنر تغییر کند که به نظرم آن قدر فیلمهای بدی ساخته میشود که با این موج متاسفانه مردم را به آن سمت میکشانند.
بیشک رسالت فیلمهای کمدی هم ایجاد لحظات مفرح برای تماشاگران عام با در نظر گرفتن رسالت اصلی سینما است. تعریف شما از فیلم بد چیست؟
فیلمی که حرفی برای گفتن ندارد و به یکدیگر با ساخت جوکهایی توهین کنیم و زبان ملیت را به سخره بگیریم فیلم بدی است که در دو بخش فیلمهای کمدی و فیلمهای جدی این اتفاق میافتد، ولی در چند سال اخیر به ویژه درباره فیلمهای کمدی این موضوع بیشتر دیده میشود و اتفاقات خوبی در آن نمیافتد.
تجربه کار با فیلمسازان اول جوان و پیشکسوتان را توام با هم داشتید. چه شد کار با میرزایی را پذیرفتید؟
انزوا فیلمنامهای از احمد رفیع زاده بود که پایه و موضوع خوبی داشت و آن زمان ارشاد نیز آن را رد کرد. بنابراین درباره فیلمنامه با دوستان صحبت کردیم و من تهیه کنندگی کار را پذیرفتم و با شورای پروانه ساخت صحبت کردم و از آنها مشاوری برای فیلمنامه خواستم که آقای اکبر نبوی معرفی شد. با ایشان صحبت کردیم و نکاتی را بیان کردند که به تفکر جدیدی درباره فیلمنامه رسیدیم و براساس صحبت آقای نبوی در یک هفته فیلمنامه بازنویسی و حتی پس از آن ۱۵ بار دیگر فیلمنامه بازنویسی شد.
با وجود سابقه بازیگری و ایفای نقش در فیلم انزوا، ولی همیشه اولویت شما مدیریت تولید و تهیهکنندگی در سینما بود؟
من از فیلمبرداری، دستیار برنامهریزی و عکاسی در سینما آغاز کردم و یادم است زمان فارغالتحصیلی سه گروه بودیم که میتوانستیم سه فیلم کوتاه بسازیم که ترجیح دادیم برای پایان نامه سه گروه یک فیلم سینمایی بسازیم و شهابالدین عادل مرا به عنوان مدیر تولید انتخاب کرد. حتی در زمان تولید همیشه با کارگردان درباره فیلمنامه گپ میزدم و برایم جذابیت داشت.
برای تبلیغات فیلم چه شیوهای را در نظر گرفتید؟
زمان اکران فیلم قرار بود اواسط آذر صورت بگیرد که فیلمی از چرخه اکران خارج شد و ما جلو افتادیم. ما بر مبنای اکران فیلم در اواسط آذر برنامهریزیهایی برای تبلیغات مفصل در نظر داشتیم که به همین دلیل تبلیغ از دست ما رفت. البته صدا و سیما بسیار زحمت کشید و تیزرهای زیادی از تلویزیون پخش کرد، ولی قطعا کارساز نیست به دلیل این که مردم با وجود گرفتاریها کمتر تلویزیون میبینند. بیلبورد هم به نظرم خیلی کارساز نیست. امروزه مردم وقت خود را بیشتر در فضای مجازی میگذرانند و تبلیغات در فضای اجتماعی و مجازی کارساز است که ساخت تبلیغ نیازمند برنامه ریزی و فرصت است و باید حداقل یک ماه وقت داشت تا به خوبی کار شود. خداراشکر مردم در این مدت تمایل خود را از فیلم نشان دادند.
جذابیت انزوا در چه بود که شما را متقاعد به کار کرد؟
اول به خاطر مرتضی که انرژی فراوان برای ساخت فیلم داشت که به نظرم مهمترین بخش کار اعتقاد و انرژی مضاعف انسان به کارش است که متاسفانه این رغبت و انرژی برای ساخت فیلم را در کارگردانان قدیمی کمتر میبینم. دوم فیلمنامه جذاب انزوا بود که باعث شد مرتضی هم پای آن بایستد.
شرایط و اوضاع امروز سینمای ایران را چگونه میبینید؟
متاسفانه سینما به سمت شخصی شدن میرود و آدمهایی که حرفی برای گفتن دارند در حال حذف شدن هستند. سینما به جهتی حرکت میکند که فقط دو گروه خاص سینما را اداره میکنند و نام آن را کمپانی فیلمسازی بگذارند که به نظرم اشتباه است. کشور ما با بیکاری جوانان مواجه است و نسل جوان پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به دنبال کار هستند و باید برای نسل جوان کارآفرینی کرد. این کارآفرینی در کمپانیهای فیلمسازی پیش نمیآید که یک نفر در کمپانی کار ۵ نفر را انجام دهد بلکه آن ۵ نفر باید کار مجزا داشته باشند. اکنون وقت آن نیست که سینما را به این سمت ببریم که به کمپانی تبدیل شویم و باید در این راستا کار آفرینی کرد تا نیروهای جوان کار کنند و در این میان از تجارت بازنشستهها استفاده کرد. همه ما دوست داریم برای مردم فیلم خوب بسازیم و فرهنگ خود را حفظ کنیم که متاسفانه این اتفاق نمیافتد.
بدون دیدگاه