امین هندیانی|شما در آثارتان به رابطه انسانها و تحولاتی که برای انسان در طول فیلم صورت میگیرد توجه خاصی دارید. در فیلم سینمایی خیلی دور خیلی نزدیک به رابطه پدر و پسر و در فیلم سینمایی دختر ماجرای پدر و دختری را روایت کردید. حتی در فیلم سینمایی زیر نور ماه نیز تحولی برای جوان نقش اول اتفاق میافتد. آیا چنین نگاهی را به جنس سینمای خود قبول دارید؟ یا فراتر از این تمایل داشتید تا برای مخاطبان خود ترسیم کنید؟
بله درست است. البته به شکل کلی تقریبا اکثر فیلمها و قصهها حول محور رابطه انسانها میچرخد، اما من به شکل خاص تلاش میکنم تا آن چه در دنیای اطراف خود بیشتر تجربه میکنم به اشتراک بگذارم و قصهای تعریف کنم. توجه بیشتر من بر روی موضوع خانواده و روابط در خانوادهها است، مخصوصا در فیلمهای اخیرم به فاصلههایی که در جامعه در حال گذار ایران بیشتر با آن سرو کار داریم توجه بیشتری دارم.
بیشتر فیلمهایی که از شما دیدهایم در آپارتمان و داخل خانه میگذرد، اما فیلم دختر تعدد لوکیشن و لانگ شات دارد. حتی در جایی خواندم که گفته بودید تمایل داشتید تا عامدانه موسیقی بر روی این فیلم داشته باشید و دوربین روی سه پایه و بر روی دست نباشد و تغییرات تکنیکی به این صورت روی فیلم داشتهاید. به هر حال امروز بیشتر فیلمهایی که ساخته میشود فیلمهای آپارتمانی است!
بله.البته فیلمهای اول من مثل کودک و سرباز، زیر نور ماه، خیلی دور خیلی نزدیک همه پر از لوکیشن بودند و خارج از شهر پلان داشتند که معمولا گفته میشود برای پرده عریض سینما است که چشم نواز بوده و محدود به لوکیشن بسته نبودم. پس از فیلم خیلی دور خیلی نزدیک دو یا سه فیلم را مثل «به همین سادگی»، «یه حبه قند» کار کردم که لوکیشن محدود و داخل آپارتمانی داشتند. این مترادف شده با موجی از فیلمهای این چنینی که سینمای ایران را در بر گرفته است و ادامه دارد. به نظرم بخشی از دلیل آن ناشی از مشکلات اقتصادی باشد و یا محدودیتی که در تولید وجود دارد و بحث هزینه کم مطرح میشود. بخشی از آن ناشی از تقلید و کپی برداری از فیلمهای موفق است که از آن الگو و تکثیر میشود. گاهی هم به این دلیل که شاید محدودیتهای سینما در خارج از فضای استودیویی و فضاهای قابل کنترل وجود دارد که فیلمساز ترجیح میدهد تا ساده انتخاب کند و اختیار صحنه را داشته باشد و قصه را تعریف کند. من تصمیم گرفتم از آن فضا بیرون بیایم و به سینمایی برگشتم که قبلا کار کرده بودم. تماشاگر انتظار دارد به سینما برود تا تصاویری را ببیند که به راحتی جلو چشمان او قرار نمیگیرد و این انتظار را باید بعضی فیلمها پاسخ دهند. به این ترتیب قصه را پر پلان و لوکیشن ساختم.
شما تقریبا اکثرا نویسندگی و کارگردانی آثارتان را بر عهده دارید. اما این بار مهران کاشانی نویسنده فیلم سینمایی دختر بود که در فیلم سینمایی به همین سادگی نیز نقش کوتاهی داشت. درباره کار با او و رابطه تان که به نظر میرسد فراتر از همکاری باشد بگویید؟
بله مهران کاشانی در فیلم سینمایی «زیر نور ماه» در گروه کارگردانی یکی از دستیاران من بود. در فیلم سینمایی «اینجا چراغی روشن است» همکار فیلمنامه نویس و در فیلم سینمایی «به همین سادگی» نقش کوتاهی داشت. فیلمنامه دختر را حدود ۸ سال پیش در دورهای به من داد و خواندم اما مرا درگیر نکرد و به سراغ ساخت فیلم دیگری رفتم. پس از گذشت زمان دوباره فیلمنامه را خواندم و احساس کردم دوستش دارم و برایم این سوال جدی مطرح شد که چرا بعد از چند سال نظرم درباره فیلمنامه تغییر کرد. به این فکر کردم شاید دلیلش این است که من یک پدرم و دختری دارم که در این چند سال رشد کرده و مسائل من و دخترم شبیه فیلمنامه شده است. وقتی فیلمنامه را خواندم احساس کردم همان دنیا و عدم درک تقابل در فیلم که به نوعی درباره آن صحبت میشود به نوعی درک میکنم و موضوع من است و به آن علاقهمند شدم و روی فیلمنامه دوباره کار کردیم و ساختیم.
در فیلم سینمایی دختر علاوه بر رابطه پدر و دختری به رابطه خواهر و برادر میپردازید و جایی خواندم گفته بودید انتخاب بازیگر عامدانه بود. حتی فرهاد اصلانی برای این فیلم جایزه گرفت و فیلم در خارج از کشور هم دیده شد. چه انتظاراتی از بازیگر داشتید تا خارج از فیلمنامه و فرامتن باشد و هر دو حالت را بازی کند و آن تحولی که باید پیش بیاید تا برای تماشاگر باور پذیر باشد؟
دقیقا نکته آخری که گفتید مهم است. هر فیلمی روند تکاملی برای شخصیتهایش دارد. ممکن است این روند خیلی ضعیف و نامحسوس و یا چشمگیر و قابل مشاهده باشد. باید بازیگر مناسبی انتخاب کرد در غیر این صورت باور پذیر نمیشود. اگر انتخاب درست انجام شود بخش اصلی کار را رفتید. همه انسانها روی چهره بیرونی و رفتار اجتماعیشان قضاوتهایی درباره درونشان میشوند و رازی که پشت صورت و نگاهها وجود دارد که اگر مطابق فیلمنامه شما باشد اتفاقات خوب میافتد. فکر میکردم فرهاد اصلانی خود پدر است و بیش از آن که نیاز باشد تا با کلمات هدایت و کنترل شود خودش در قاب قرار بگیرد نصف راه را رفته است. البته من پیش از این با او کار کردم اما کمتر پیش بیاید که دو بار با بازیگران کار کنم، اما این مورد استثنا بود چون در فیلم سینمایی یک حبه قند تعدد نقش زیاد بود احساس کردم فرهاد اصلانی ظرفیتهای بازیگری بسیاری دارد که در این فیلم جای کار داشت. با مریلا زارعی برای نخستین بار کار کردم و خیلی ایشان را با استعداد میدانم و دوست داشتم با او همکاری کنم و فرصتی دست داد و این همکاری صورت گرفت. او هم قصه را خوب درک نمود و کمک کرد و از ایدههایش در صحنه استفاده کردم. ماهور الوند نیر برای اولین بار جلوی دوربین آمد. پیش از این ۳۰۰ یا ۴۰۰ دختر هم سن او در چند ماه تست داده بودند و ماهور الوند از بین ۱۰ نفر باقی مانده انتخاب شد و به لحاظ فیزیک و توانایی نظرم را جلب کرد. خوشحالم خوب بازی کرد و امروز یکی از بازیگران خوب سینمای ایران است.
درباره سکانس ابتدایی فیلم که ۸ دختر در کافی شاپ با هم صحبت میکنند و حتی گاهی تماشاگر متوجه حرفهای آنها نمیشود توضیح دهید؟ حتی حدود ۴ دقیقه از فیلم را هم میگیرد؟
راستش را بخواهید این بخش در فیلمنامه وجود نداشت. فیلمنامه را به دخترم دادم و خواند که هم سن شخصیت اصلی فیلم است. او گفت دنیای دختران را خیلی خوب نمیشناسی و جای فضایی در فیلم خالی است. گفتم مثلا؟ او فیلمی را که در کافی شاپ با دوستانش جمع شده بودند در گوشی نشانم داد که برایم جذاب بودکه توانستم با او ارتباط نزدیکتر برقرار کنم. دخترانی را دیدم که درباره آرزوها، دغدغهها، رابطه با پدر و مادرها صحبت میکردند. فکر کردم باید در دو قسمت خارج از فیلم میزانسنی بچینم که مجموعه بازیگران ما نباشد ولی نماینده دیدگاههای مختلف هم سن و سالان خود باشند که با هم حرف بزنند و حتی حرفهای جدی را با شوخی بزنند. از دختران دعوت کردیم تا در این باره صحبت کنند و با دوربین معمولی ضبط کردیم. از میان آنها عدهای انتخاب شدند و جملاتی نیز برگزیده شد و آن صحنه را ضبط کردیم که حس واقعی مکالمهشان قطع نشود. شخصیت اصلی ما ماهور الوند است که در اورشولدر بیشتر پلانها را در سکانس اول میبینم برای این که فاصلهگذاری شود که این قصه دختران است و دختر ما قصه دیگری دارد که میبینید.
صحبت آخر درباره فیلم سینمایی دختر دارید؟
آن چه برایم جذاب بود واکنشهای بعد از فیلم در نقاط مختلف دنیا بود که برایم غیر قابل پیشبینی بود. اکثر جاها با دختران جوانی مواجه شدم که دلشان برای پدرشان تنگ شده بود. پدر سختگیری که در فیلم بخشی از نگرانیهایش درک شده و حتی اگر رفتارش غیرقابل دفاع بود، اما نگرانی پدرانهاش در فیلم فهمیده شده است و این درک متقابل برایم جذاب بود که کسی را در فیلم محکوم نکردم و دو طرف ماجرا را در نظر گرفتم.
بدون دیدگاه