مریم ناظران| مصاحبه گرفتن همیشه هم آسان نیست. بعضی وقتها درست مثل همین الان، وقتی در برابر یک آدم کارکشته کارگردان، نویسنده، بازیگر و طنزپرداز قدرتمند قرار میگیری گویی هر لحظه منتظری به جای اینکه او درگیر کلمات و سوالات شما شود، شما در همه فن حریف بودن و حرفهای بودنش گرفتار شوی. با سروش صحت شخصیت دوست داشتنی و محبوب درست مثل یک شاگرد در برابر استاد صحبت میکنم تا در هوش و استعدادش غرق نشوم. با او قراری گذاشتم تا به پشت صحنه سریال لیسانسهها که این روزها خوش درخشیده است، بروم و گپی با این هنرمند خوبمان داشته باشم که ماحصل آن پیش روی شماست.
ایده اصلی این پروژه از کجا شروع شد و شکل گرفت؟
این طرحی بود که من و ایمان صفایی با هم به آن فکر کردیم و ۱۰بعد قسمت از آن را نوشتیم و به آقای جودی دادیم و پس از آنکه تصویب شد آن را باز نویسی کردیم و کار کردیم.
بازیگرانتان را بر چه اساسی انتخاب کردید؟چون بیشتر بازیگران این سریال تئاتری هستند.
من برای دو تا از نقشها از اول میدانستم که چه کسی را میخواهم، بقیه را بعدا انتخاب کردم. امیر کاظمی را برای نقش و کاراکتر مازیار از اول و خیلی قبل تر انتخاب کرده بودم و میدانستم. رویا میرعلمی را هم برای نقش خواهر پلیس در نظر گرفته بودم. بقیه را در واقع بعدا انتخاب کردیم. سه تا کاراکتر پسر ما خیلی در این سریال مهم بودند که گفتم یکی از آنها مشخص بود. هوتن شیکبا که خیلی با او دوست هستم و هم اینکه باهم قبلا تئاتر بازی کرده بودیم و جزء طرفدارهای بازی او بودم و همچنین دوست داشتم در کارهای قبلی هم حضور داشته باشد، ولی همیشه بنا به دلایلی جور نشد و این دفعه خداروشکر جور شد. پس به این ترتیب امیر کاظمی که بود، هوتن هم اضافه شد، برای نقش مسعود به خیلیها فکر کردیم و بعد به امیر حسین رستمی رسیدیم که الان به نظرم بهترین گزینه بوده و خیلی خیلی خوشحالم که برای این نقش درنظر گرفتهایم و بعد که این سه تا در واقع درست شدند، بقیه را هم میتوانستیم در قصه بچینیم و انتخاب کردیم.
گویل سری دوم سریال هم در حال ساخت است؟
سری دوم نیست، این در واقع یک کار ۶۰ تایی بوده است یعنی ادامه همین داستان است. فقط چون که تلویزیون میخواست ما آنرا پخش کنیم و ما یک تعداد خاصی را ضبط کرده بودیم ادامه آن بعدا پخش خواهد شد و اینطور نیست که تغییر و تحولی و یا یک اتفاق عجیبی در این داستان رخ بدهد. ما ماجراهایمان تمام نشده است و بعد ادامه میدهیم تا قصه این سریال تمام شود.
با توجه به این که خیلی سال است مردم با تلویزیون قهر کردهاند و متاسفانه در این مدت سریال خوبی ساخته نشده است چقدر به نظرتان این اتفاق خوب بوده و باز خوردها چگونه بوده است؟
قطعاً بازخوردها از آن چیزی که فکر میکردیم خیلی بهتر بوده است. همه ما از این موضوع خوشحالیم و دوست داشتیم که کار دیده شود. طبیعتاً هر گروهی که کار میکند این موضوع دوست دارد اتفاق بیفتد. خوشبختانه این کار زیاد دیده شد و اینقدر بازخوردها مثبت بود که به طبع انرژی مان را بیشتر کرده است تا داستان را بهتر پیش ببریم.
چون سریال تا حدودی طنز است به نظر شما ویژگی یک کار طنز خوب چیست که از لودگی درآید؟ چون این سریال اصلاً به لودگی کشیده نشده است.
اینها را من نمیتوانم بگویم. هیچکس دوست ندارد کاری که انجام میدهد لوده شود.
به هر حال قابلیت یا مهارتی داشتهاید که بازیگرهایتان تا این حد خوب ایفای نقش میکنند.
خب این یک چیزی است که به زندگی نزدیک است و در عین حال در کار طنز ما اجتناب ناپذیر است که ما یک چیزهایی را تکرار میکنیم و چیزهایی را کم میکنیم که یک بار کُمیک به قضیه بدهیم. این مرز را آدم باید پیدا کند. من خودم هم خیلی وقتها سعی خودم را میکنم ولی یک جاهایی موفق میشوم و یک جاهایی موفق نمیشوم.
خود شما روحیه طنزی دارید؟
روحیه طنز! نمیدانم خب من دارم کار طنز انجام میدهم.
کلاً دوست دارید مردم شما را با طنز بشناسند ویا فضای درام را هم دوست دارید کار کنید؟
من بعد از این ممکن است ژانرم را عوض کنم و فیلم و یا سریال درام کار کنم که رگههایی از طنز در آن دیده شود و یا ممکن است یک سریال مِلو درام بسازم.
بعضی از بازیگرانی که مدتی کار کارگردانی میکنند، ممکن است بازی را کنار بگذارند و همان مسیر کارگردانی را طی کنند. شما چطور؟
نه! من بین سریال شمعدونی که آن را کارگردانی کردم یک کار بازی هم انجام دادم و چند تا کار سینمایی داشتم. همین الان هم اگر به من پیشنهاد شود و اگر دوست داشته باشم حتماً بازی میکنم.
دوست نداشتهاید که در همین سریال بازی کنید؟
نه! به خاطر این که من یک کارگردان باید بالای سرم باشد اگر نباشد نمیدانم باید چکار کنم.
این اتفاق چقدر برای شما خوب بوده است که مردم با سینما و تلویزیون آشتی کردهاند و یک مقدار حتی اوضاع فیلمها هم بهتر شده است. نظرتان را در این باره بگویید؟
صددرصد این موضوع خوشحال کننده است که فیلمهای سینمایی را مردم میبینند و بلیطهای سینما هم خوب به فروش میرسد. خب این به رونق سینما کمک میکند. طبیعتاً برنامه سازهای تلویزیون هم هدف اصلیشان این است که مخاطب راضی باشد و تلویزیون ببیند. اتفاق خوبی ست که برای سینما افتاده است و خیلی خوشحالیم و امیدوارم که برای تلویزیون هم روز به روز اتفاقات بهتری بیفتد و برنامههایی که مردم آن را دوست دارند، بیشتر شود.
وضعیت این روزهای تلویزیون را چگونه ارزیابی میکنید؟
بهتر شده است. من فکر میکنم مردم کارهایی را که دوست دارند را میبینند. این صحبت خیلی وقتها شنیده میشد که ما تلویزیون نمیبینیم ولی در واقع این طور نیست و کار خوب اگر ارایه بشود قطعا همه میبینند. پایتخت و برنامهی ۹۰ را میبینند. سریالهایی را که دوست دارند را هم میبینند.
به نظر شما این اتفاقی که افتاده است وخیلی از پیشکسوتهای ما با تلویزیون قهر کردهاند و آن را نه میبینند و حتی در برنامههای آن شرکت نمیکنند، چگونه باید حل شود؟ از جانب چه کسی باید آنها حمایت شوند؟ آیا مسئولین باید کاری کنند؟
همه مسئولین و هم مردم باید از هنرمندشان حمایت کنند. وقتی مردم کار تلویزیون را ببینند آدم بیشتر دوست دارد برای تلویزیون کار کند.حمایت مسئولین باعث دلگرمی میشود.
میدانم که هنرمند خاکی هستید و حتی در میان مردم میروید و چیزی مینویسید.آیا برای ساخت این قصه که معضلات اجتماع را بررسی میکند و آنها را به تصویر میکشد در میان مردم رفته و یا افرادی اطراف شما وجود داشتهاند که با این معضلات دسته و پنجه نرم میکردند؟
من و ایمان اصولاً در کتابخانه متن مینویسیم و در کتابخانه هم خیلیها برای درس خواندن میآیند مخصوصاً جوانها قبلاً کتابخانه ارسباران میرفتیم و الان در کتابخانه ملی میرویم. خب ما جوانهایی را که در این مقطع سنی هستند و تحصیلات عالی دارند و درس میخوانند و بیکار هستند را زیاد اطرافمان میبینیم. مستقیم یا غیر مستقیم بالاخره آدم یک چیزهایی را میفهمد و میبیند.
با کاراکترهای اصلی سریال همزاد پنداری کردهاید؟
اینها علایق من و ایمان است. همه این آدمها را تا الآن که ما دوست داشتهایم یک بخشی از کاراکتر مسعود یک بخشی مازیار و یک بخشی از حبیب است. همه چیزهایی که برای من و ایمان جذاب بوده است و آن را دوست داشتهایم و با همه آنها همزاد پنداری کردهایم.
ولی اینکه بخواهم بگم که آدمی در اطراف ما بوده که عین به عین بازسازی شده باشد، خیر.
سریال لیسانسهها با اینکه تم طنز دارد ولی بطن قصهاش تلخی خاصی دارد!
آره این چیزی بود که خیلی به آن فکر کردیم و خیلی هم از آن میترسیدیم؛ به خاطر اینکه در ایران این متداول نیست که در یک قصه طنز لحظههای تلخ و غم انگیز وجود داشته باشد. ما به موازات کاراکترهای سه پسر طنز داستان چند تا داستان تلخ داریم. یکی طلاق پدر و مادر مازیار و پدری معتاد که صحنههای خاصی را در داستان بوجود آورده است و بعد یک بیماری سرطان داریم که واقعاً خیلی خیلی تلخ است آن هم برای یک جوان و نگران بودیم که نکند مردم ناراحت شوند، ولی فکر کردیم که در یک زندگی هیچ وقت سراسر آن شادی و خنده نیست. به نظر من همان طوری که وقتی تلخی را میخواهیم نشان دهیم همهاش تلخی نیست و در تلخ ترین لحظات هم جوانههای امید و شادی وجود دارد در غیر این صورت زندگی ادامه پیدا نمیکرد. کار ما کمدی و طنز بوده و فکر کردیم بد نیست که اینها را وارد این داستانهای تلخ کنیم چون به نوعی آن را به زندگی نزدیکتر کردهایم و ممکن است یک لحظه بیننده جا بخورد ولی اگر بتوانیم به باور پذیری این آدمها در این موقعیتها بیشتر کمک کنیم و تازه یک سری حرفهایی میتوانیم بزنیم. حتی ما برای بخش سرطان مان از چند تا فوق تخصص و متخصص سرطان کمک گرفتیم که به ما بگویند تا بتوانیم از این طریق حرفهایی را بزنیم که یک ذره به درد مردم هم بخورد تا کار مهمی کرده باشیم.
به نظرتان این معضلات جامعه میتواند برای مسئولین باشد و یا مردم عادی؟
برای هر دو. ما قرار نیست به عنوان برنامه ساز چیزی را حل کنیم ولی میتوانیم به قول شما تلنگری بزنیم یا آن لحظه چیزی را نشان بدهیم تا هشدار کوچکی باشد.
میدانم که فردی کتابخوان و کتاب بازی هستید.آخرین کتابی که خواندهاید چه کتابی بوده است؟
آخرین کتابی که خوانده ام به اسم کی بود کی بود من نبودم متعلق به نشر گمان است که یک سری مباحث فلسفی را وارد زندگی میکند و در مورد آنها توضیح میدهد و خیلی کتاب خوبی هست. موضوع آن هم این است که میگوید چگونه آدمها گناه مسائل مختلفی که در زندگیاش بوجود میآید را همیشه به گردن دیگری میاندازند و خودشان را از گناه مبرا میدانند و خودش را حق به جانب میگیرند و…
با توجه به این که شما خیلی کتاب میخوانید اتفاق افتاده که از کتابهایی که خواندهاید برای کارتان ایدهای بگیرید؟
من فکر میکنم آدم از همه چیز ایده میگیرد من الآن که دارم با شما حرف میزنم از همین گوشی که گرفتید جلوی دهن من دارم ایده میگیرم ولی کی و کجا را خیلی وقتها یادم نمیماند قطعاً همین طور است.
چقدر فکر میکنید که کارگردان و یا متن میتواند به بازیگر کمک کند تا او به یکنواختی نرسد؟
به نظرم کارگردان خیلی مهم است تا بتواند ریتم و تم و… را تنظیم کند.
خیلی از مردم فکر میکنند که الان بازیگرها بواسطه پول وارد این عرصه میشوند. یا اینگونه بگویم این روزها پولدارها بازیگر میشوند تا بازیگرها پولدارها!
بله – این طور که شنیدهام فکر میکنم عدهای از طریق پول وارد این عرصه شدهاند. چون از طریق پول خیلی جاها میشود رفت و خیلی کارها انجام داد. ولی اینگونه هم نیست که همه اینطوری باشند. عده زیادی هم از طریق تحصیلات دانشگاهی و یا تجربی که بدست آوردهاند وارد این عرصه شدهاند. عدهای هم از طریق آشنا و پارتی و از طریق معرفی وارد شدهاند. ولی مهم نیست که آدم چه طوری وارد میشود مهم این است که برای ماندن باید یک چیزی در چنته داشته باشد.
بازیگری حرفهای بوده که شما را در دایره زندگیتان محدودیت کرده باشد و به این خاطر رابطهتان را با کسانی که قبلاً با آنها ارتباط داشتهاید را قطع کرده باشد؟
اصلاً، من مهمترین چیز برایم این است که زندگی معمولیام را هیچ وقت از دست ندهم.
بدون دیدگاه