سپیده آماده|«نگارآذربایجانی» نویسنده و کارگردان سینما، فیلمسازی را از سال ۸۸ و با ساخت «آینههای روبرو» آغاز کرد، فیلمی جنجالی به تهیه کنندگی «فرشته طائرپور» که برای اولین بار در بیست و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و توانست با اقبال منتقدان و اهالی رسانه روبرو شود. ۵ سال پس از «آینههای روبرو» نگار آذربایجانی «فصل نرگس» را کلید زد، به گفته خودش «فصل نرگس» روایت آدمهای معمولی است که در وانفسای امروز و در جهانی که میل به خودشیفتگی و خودمحوری دارد، شفافیت روح و ذهنشان را از دست ندادهاند و مفهوم احساس خوشی ناشی از انسانیت و نوع دوستی را به درستی درک میکنند. «فصل نرگس» در جزئیات خود داستان عشق است و دوستی با هم نوع، اما در تعریف کلیتر هویت انسانها را به چالش میکشد و اهمیت احترام به نفس زندگی را به مخاطب یادآوری میکند. پژمان بازغی، ریما رامینفر، یکتا ناصر، شایسته ایرانی و سام نوری بازیگران اصلی فیلم هستند و «فصل نرگس» از جمله آثار حاضر در بخش سوادی سیمرغ جشنواره امسال فیلم فجر است. گفتگویی با «نگار آذربایجانی» داشتهایم تا از بازگشت به سینما پس از سالها با «فصل نرگس» بپرسیم.
پس از آینههای روبرو چند سالی دور از سینما بودید، چرا؟
پنج سال و دلیل آن هم این بود که در فاصله بین ساخت «آینههای روبرو» و «فصل نرگس»، در یکی از جشنوارههایی که با «آینههای روبرو» در ترکیه شرکت داشتم، خانمی ایدهای به من داد و تقاضا کرد تا این ایده تبدیل به فیلمنامه و در نهایت توسط خودم ساخته شود. سوژه و فضای داستان باید در ترکیه ساخته میشد. پیشنهاد خوب و جذابی بود که منجر به سفرهای بعدی من به ترکیه شد، ابتدا مدتی صرف آشنایی من با محیط و فرهنگ آنجا شد و بعد از آن تحقیقات محلی شروع شد. شکل ایده و داستان هم به گونهای بود که باید حتما در خود ترکیه ساخته میشد. در نهایت نگارش فیلمنامه آغاز شد و بعد از چند بار بازنویسی و صحبتهای معمول در مورد تولید فیلمنامه به زبان انگلیسی و بعد از آن به زبان ترکی ترجمه شد. خود این دو مرحله هم زمان زیادی از ما گرفت. تقریباً همه چیز آماده بود که التهابات خاورمیانه و ترکیه شروع شد. این مسئله باعث شد تا تهیهکننده ترک فیلم ترجیح بدهد برای مدتی ترکیه را ترک کرده و به آمریکا برود. به همین دلیل تمام مراحلی که طی کرده بودیم بینتیجه ماند. البته امکان ساختش با گروه دیگری ممکن بود، اما گروه دوم از نظر من شرایط مناسبی برای تولید این فیلم را نداشتند و با توجه به اینکه آن فیلمنامهام را خیلی دوست دارم و سوژه و موضوعش هم تاریخ مصرف ندارد و در هر زمانی میشود برای تولیدش اقدام کرد، ترجیح دادم که ساختش را به زمان و شرایط تولیدی مناسبتری موکول کنم و تصمیم به نوشتن فیلمنامه دیگری بگیرم که در نهایت این تصمیم، به نگارش و ساخت «فصل نرگس» ختم شد.
به نظر شما آثار کارگردانان مولف چه تفاوتی دارد با آثار کارگردانانی که متنهایی به قلم سایرین را به تصویر میکشند؟
به نظرم مشخصترین تفاوتی که میشود به آن اشاره کرد این است که قاعدتا بین آثار یک کارگردان مولف، هم در انتخاب نوع موضوع و ژانر و هم در شکل ساختشان وجوه مشترکی وجود دارد و هارمونی و هم جنسیای بین این آثار شکل میگیرد که این هارمونی معمولا در مجموعه آثار کارگردانی که فیلمنامههای دیگران را به تصویر می کشد، وجود ندارد.
اینطور که از گفتههای خودتان بر میاید فیلمتان در خصوص آدمهایی است که هنوز انسانیت و انسان دوستی را از یاد نبردهاند، به نظر شما چرا این مولفههای انسانی در جامعه ما کمرنگ شده است؟
من به عنوان یک فیلمساز فقط میتوانم طرح مسئله کنم و یا موضوعی که به نظرم حساس و قابل مطرح شدن است را به مخاطب، معرفی یا یاد آوری کنم، اما جواب دادن به چرایی این موضوعات در حوزه تخصصی من نیست و فکر میکنم برای ریشهیابی اصولی موضوعهایی از این دست، باید نظر روانشناسان و جامعه شناسان را بپرسید.
یکی از خصوصیات این روزهای سینما ما، محدودیت ژانر است و غالب فیلمهایی که ما در سینما میبینیم در ژانر ملودرام اجتماعی روایت میشوند، خود شما دلیل این مسئله را چه میدانید؟
فکر می کنم فیلمسازان در هر کشور و جامعهای به دلایل مختلف به سمت ساخت فیلمهایی در ژانرهای مختلف کشیده میشوند که اصلیترین آنها، اول نیازی است که برای طرح موضوعات در جامعه حس میشود و بعد هم البته محدودیتهایی است که شرایط به فیلمساز تحمیل میکند. برای بازتر کردن این محدودیتها و توضیح کاملتر دلیل دومم بگذارید مثالی بزنم؛ یکی از ژانرهایی که در صنعت فیلمسازی ما جا نیافتاده، ژانر وحشت است. ژانر وحشت در ذات خود بستر مناسبی است برای مطرح کردن موضوعات اجتماعی یا روانشناسی و جزو ژانرهای پرطرفدار در سینمای جهان هم هست، اما فیلمسازها در ایران به ندرت به سراغ این ژانر می روند و فکر می کنم یک دلیل آن این است که بنابر تجربه نشان داده شده، میدانند که اصولا آن گروه از مخاطبان ایرانی که فیلمهای ترسناک سینمای غرب یا حتی مثلا سینمای هند را به راحتی می پذیرد، به دلایل متعدد با فیلم ترسناک ایرانی ارتباط لازم را برقرار نمیکند و معدود فیلمهایی که در این ژانر ساخته شدهاند، گیشه موفقی نداشتهاند. همین امر باعث میشود که از نظر تهیهکنندهها و سرمایهگذاران، ساخت فیلم ترسناک در ایران به لحاظ اقتصادی ریسک بالایی داشته باشد و ترجیح دهند که روی این ژانر سرمایهگذاری نکنند. دلیل دیگر مهجور ماندن ژانر وحشت در ایران، محدودیتهایی است که ممیزیها به این ژانر تحمیل میکنند و به علت این محدودیتها، عملا دست نویسنده و فیلمساز برای خلق یک روایت بینقص و تاثیرگذار ترسناک بسته میشود. این محدودیتها در ارتباط با ژانرهای دیگر هم به چشم میخورد و مثلا فیلمسازی که تصمیم میگیرد به سراغ ساخت یک ملودرام عاشقانه برود هم با انواع ممیزیها از جنس دیگری مواجه است.
امسال ما با تعداد چشمگیری از کارگردانان زن در بخش سودای سیمرغ روبرو هستیم، نظر خودتان در این باره چیست؟
به هر حال ورود به حوزه فیلمسازی برای یک زن و بعد هم دوام آوردنش در این حرفه به دلایل مختلف کار چندان آسانی نیست و خوشحالم که شاهد موفقیتهای همجنسانم در این حرفه هستم. به همه این دوستان خسته نباشید میگویم و برایشان آرزوی موفقیت میکنم.
انتخاب بازیگران چگونه انجام شد آیا از ابتدا همین کست در ذهنتان بود؟
در زمان نوشتن فیلمنامه تصویری کلی از مشخصات فیزیکی شخصیتها داشتم و من و خانم سحر صباغ سرشت، تهیه کننده فیلم فصل نرگس، از ابتدا که تصمیم به همکاری گرفتیم، مرحلهای را برای خودمان تعریف کردیم که به آن را مرحله«پیش از پیش تولید» میگفتیم و یکی از کارهایی که در این زمان انجام دادیم، گفتگوهایی بود که در ارتباط با انتخاب ترکیب مناسب بازیگران برای نقشهای این فیلم داشتیم. در همان مرحله هم به توافقات و انتخابهایی رسیدیم و خوشبختانه در مرحله «پیش از تولید» توانستیم با نود درصد آنها قرارداد ببندیم و تقریبا همه بازیگرانی که با ما همکاری کردند، انتخابهای اول ما برای نقشها بودند.
جدایی بخش نگاه نو از جشنواره را چطور ارزیابی میکنید؟
موافق این ادغام به شکلی که انجام شد، نیستم، چون معتقدم که برای ایجاد تغییر در هر ساختاری، اول لازم است که شرایط مناسب را برای آن تغییر فراهم کنیم. در سالهای گذشته به دلیل بخشبندی، هیئت انتخاب دو بخش از هم جدا بودند. یعنی دو گروه متفاوت، هر کدام در یک بخش، فیلمها را میدیدند و انتخاب میکردند، داوران هر بخش هم مجزا بودند. شاید این تفکیک باعث میشد که هم هیاتهای انتخاب و هم هیاتهای داوری بتوانند در فرصت و زمان کافیتر و مناسبتری روی تعداد کمتری فیلم تمرکز کنند و به همین دلیل هم انتخاب و داوری دقیقتر و منصفانهتری داشته باشند. اما امسال به دلیل این ادغام، یک هیات انتخاب و یک هیات داوری مجبور هستند که روی تعداد به مراتب بیشتری فیلم نظر بدهند، آن هم مشخصا در سالی که به نسبت سالهای گذشته، تعداد زیادتری فیلم متقاضی حضور در جشنواره بودند و این در حالی است که در زمان داده شده برای انتخاب و داوریشان تغییری صورت نگرفته و فرصت طولانیتری به آنها داده نشده! خب در چنین موقعیتی، طبیعتا هم کار برای هیات انتخاب به مراتب سختتر میشود و هم برای هیات داوری و این ممکن است در نتیجه کارشان هم تاثیر منفی بگذارد. ضمن اینکه به نظرم این ادعا که «اگر فیلمی در بخش «نگاه نو» باشد، به غیر از بخش کارگردانی و تولید در بخشهای دیگر مورد داوری قرار نمیگیرد»، دلیل کافی و مناسبی برای این تغییر نیست! به هر حال در سالهای گذشته هم فیلمهای اول تولید شدهاند و در بسیاری از آنها عوامل حرفه ای و با سابقه سینما حضور داشتهاند و همه هم میدانستند که احتمال اینکه کار و تخصصشان در جشنواره فجر مورد داوری قرار بگیرد، بسیار کم است. با این وجود کماکان در ساخت فیلمهای اولی مشارکت داشتهاند و کارشان را هم با همان انگیزه، دقت و وسواسی به پایان بردهاند که در کنار یک کارگردان پیش کسوت انجام میدهند! بدون اینکه به داوری شدن یا نشدن تخصصشان در جشنواره فکر کرده باشند و بسیاری از فیلم اولهای خوبی که در سالهای گذشته ساخته شدهاند هم مهر تاییدی هستند بر این ادعای من.
استقبال داوران و مردم را نسبت به فیلمتان چگونه پیش بینی میکنید؟
در این باره نمیتوانم پیشبینی مشخصی داشته باشم و فکر میکنم که پاسخ به این سوال را باید به زمانی موکول کنم که مردم فیلم را دیده باشند. به هر حال من فیلم را برای مردم ساختهام و داوران هم جزئی از همین جامعهاند و جدا از مردم نیستند و امیدوارم که فیلم بتواند با مخاطبش ارتباط لازم را برقرار کند و تاثیری که مد نظر من بوده را روی آنها بگذارد.
بدون دیدگاه