سپیده آماده| کوروش تهامی که دانش آموخته رشته بازیگری تئاتر از دانشگاه است، بازیگری در عرصه سینما را با را با بازی در فیلم سینمایی «سینما، سینما است» به کارگردانی سید ضیاء الدین دری آغاز کرد. ساحره، شراره، این زن حرف نمیزند، به رنگ ارغوان، شبانه، خواب زمستانی، برف روی شیروانی داغ و گناهکاران از جمله فیلمهایی است که با بازی او بر پرده نقرهای سینماها جای گرفت. تهامی در عرصه تلویزیون و هم پرفروغ ظاهر شد و فردا دیر است، روشنتر از خاموشی، قلب یخی، مشق عشق، زیر تیغ، ساغت شنی، یه تیکه زمین و تبریز در از مه از سریالهایی است که با بازی او به نمایش درآمدند. تهامی در جشنواره فیلم فجر سال گذشته با بازی در فیلم سینمایی رگ خواب حمید نعمت اله گونهای تازه از بازیگری خود را مقابل دیدگاه مخاطبان قرار داد و این روزها با بازی در نقش اصلی فیلم آشوب بر پرده سینماها حضور دارد. به همین بهانه گفتگویی با وی داشتهایم تا از بازی در آشوب و دیدگاهش به سینما بپرسیم.
خاستگاه بازیگری شما عرصه تئاتر بوده، این خاستگاه چه تاثیری در فعالیت حرفهای شما در مدیومهای مختلف داشته است؟
به هر حال تئاتر مانند دو میدانی مادر هنرهای نمایشی است و اینکه یک بازیگر به صورت ممتد تئاتر بازی کند و با نقشهایی مختلفی روبرو شود، در ادامه فعالیت او بسیار تاثیرگذار است. برای بازی تئاتر فرد از زوایای مختلف به یک نقش مینگرد و اتودهای مختلفی میزند و اگر شانس بیاورد و بتواند با گروههای خوب همکاری کند، پختهتر میشود و زمانی که با بخشهای دیگر هنرهای نمایشی مانند سینما و تلویزیونی آشنا میشود، پشتوانه قدرتمندی دارد که باعث میشود که برخوردی سطحی به کار نداشته باشد و اطرفیان متوجه تفاوت حضورش در مدیومهای سینما و تلویزیون نسبت به سایرین میشوند، برای من هم وضعیت همین گونه بوده است. تاثیر دیگر تئاتر بر ادامه فعالیت من این که حساسیت من در انتخاب نقشهای پیشنهادی بیشتر شده است و به راحتی هر نقشی را نمیپذیرم و به نظر من این برای یک بازیگر امتیاز محسوب میشود.
شما در فیلم آشوب نقش یک خواننده را بازی میکنید، ماجرای نوازندگی و خوانندگی شما از چه زمانی آغاز شد که در نهایت به ایفای نقش یک خواننده در فیلم آشوب هم منتهی شد؟
من پیش از این که وارد دنیای بازیگری بشوم با موسیقی آشنا بودم. ابتدا با آموختن ساز آغاز کردم و پس از آن ردیفهای آوازی را در کنار اساتید بزرگ کشور آموختم. به نظر من آشنایی با ریتم و موسیقی برای بازیگر بودن لازم است. شناخت شعر و درست خواندن آن هم تاثیر بسیاری در بازیگری دارد، خوشبختانه من از سنین نوجوانی به این مقولهها توجه داشتم و تلاش میکردم در این زمینهها فعال باشم و الان میبینم که همه این مقولات در روند بازیگری من تاثیرگذار بوده است. من در مدرسه گرافیک خواندهام و همین گرافیک هم در بازیگری به کار من آمده است. خیلی پیگیر مقوله موسیقی بودم و تاریخچه موسیقی ایران را دنبال میکردم، آثار روح الله خالقی و ابوالحسن صبا را مطالعه میکردم. ساز تخصصی من تنبک بود و در زیرزمین خانه مان تمرین میکردم تا صدایش سایر اعضای خانه را آزار ندهد. اواسط دوران دانشگاه که وارد کار بازیگری شدم، فعالیتم در عرصه موسیقی کمی به حاشیه رفت اما هیچ وقت کمرنگ نشد و همیشه حضور داشت تا جایی که تیتراژ سریال عصر پاییزی در قسمتهایی پایانی با صدای من پخش شد و در قسمتهایی از سریال روزی روزگاری هم آواز خوانده بودم. این روند ادامه پیدا کرد تا رسیدم به نقش آشوب که الان بر پرده سینما جای دارد.
از آشنایی با آقای راست گفتار و حضور در فیلم آشوب بگویید و تجربه شما در عرصه موسیقی و خواننده بودنتان چه تاثیری در انتخابتان برای ایفای این نقش داشت؟
هر کارگردانی به دنبال بازیگری است که توانایی ایفای نقش را داشته باشد، آقای راست گفتار هم گزینههای مختلفی برای نقش آشوب داشتند، اما برای بازی این نقش تنها آشنایی با موسیقی کفایت نمیکرد، نقش زاویههای دیگری هم داشت؛ اینکه از اولین فارغ التحصیلان رشته ادبیات در دهه ۲۰ به حساب میآمد، معلم بود و قرار شد به دلایلی در لاله زار خوانندگی کند ولی حقش را به او نداند و او از طرق مختلف میخواست خودش را بالا و بالاتر بکشد. از لحاظ بازیگری هم این نقش پیچیده بود جدا از اینکه به آشنایی با موسیقی و آواز ایرانی هم نیاز داشت. زمانی که آقای راست گفتار با من تماس گرفتند خودشان هم به من گفتند که گزینههای دیگری هم داشتند اما در نهایت علاقه من به بازی در این نقش و رضایت آقای راست گفتار به بازی من در این نقش منتهی شد.
فیلم آشوب برخلاف غالب آثاری این روزهای سینمای کشور در دوران حال اتفاق میافتد و زمانش باز میگردد به سالهای دوران پهلوی این برهه زمانی داستان مسلما دشواری بسیاری را در عرصه تولید ایجاد میکرد و به طبع بازی نقشها، شما برای بازی در نقش فردی که زمانی دههها پیشتر از حال حاضر شما زندگی میکرد، چه تمهیداتی را در نظر گرفتید؟
گفتگوهایی با خود آقای راست گفتار داشتم و تا حدود زیادی خود آقای راست گفتار در شناساندن نقش به من کمک کردند. من هم از طریق دیدن عکسها و فیلمهای قدیمی که از طرف دوستانم به دستم میرسید، رفتار آدمها و نوع خواندنشان را بررسی کردم. پوزیشن خوانندههای آن دوران شبیه خوانندههای امروزی نیست و تفاوتهایی فاحشی دارد و باید برگردیم به دهههای بیست و سی، یک نوع سادگی آن روزها در ژستهای و پوزهای آدمها بود و من سعی کردم در راه رفتن، ایستادن و حرکت دستها و نوع خواندن و حالت صورت در هنگام خواندن خود را به این شخصیت نزدیک کنم.
بازخورد مخاطبان را پس از دیدن فیلم و بازی و نقشتان چطور دیدید؟
خوشبختانه تعداد افرادی که فیلم را دیدند و با من درباره آن صحبت کردند و از فیلم خوششان آمده، کم نیست، حتی آدمهایی که در حرفه خودمان هستند. هیچ فیلمی به صورت صد درصد نمیتواند مخاطبان را راضی کند و همیشه افرادی هستند که انتقادهایی دارند و هنر اصولا این گونه است که از نظر مخاطبان مختلف، بازخوردهای متفاوتی را به دنبال دارد و یک مقوله سلیقه ای است. در خصوص آشوب خیلی از مخاطبان کسانی هستند که حال و هوایی نوستالژیک را دوست دارند. تعداد مخاطبانی که آشوب را دوست داشتند کم نبوده است و من از آدمهایی که توقعش را هم نداشتم، شنیده ام که از فیلم تعریف کردهاند و گفتند که جای فیلمی مثل آشوب در سینمای ما خالی بود.
استقبال از سریال «شهرزاد» نشان داده است که مردم ما تمایل غریبی به مجموعهها و فیلمهایی دارند که در آن دوران از تاریخ معاصر ما روایت میشود، به نظر شما چه عاملی باعث میشود که مردم تا به این اندازه به اثری که به تاریخ معاصر ما میپردازند، اقبال نشان دهند؟
دههها بیست و سی و چهل که درباره اش صحبت میکنیم دهههای شکوفایی بسیاری از هنرها در کشور ما بوده است. زمانی که تصنیف مرغ سحر ساخته شد مردم نسبت به مفاهیمی مانند آزادی و سایر مولفههایی ترانه اشراف نداشتند و به عنوان یک ترانه صرف به آن نگاه کنند و تنها عدهای از خواص به ابعاد زیرین آن تصنیف پیبردند. اما پس از گذشت سالها مردم با شعر و رمانها و موسیقی و ترانههای و تصانیف خیلی خوب آشنا شدند. مگر میشود بدون شعر و موسیقی زندگی کرد، در آن دوران این هنرها به صورت بسیار خالص وجود داشت چون هنوز گوش مردم زیاد با موسیقیهای جهانی درگیر نشده بود و موسیقی ایرانی برای خودش هویت خاصی داشت و ما تصنیفهای زیادی از آن دوران داریم که هنوز هم خوانده میشوند ، زمزمه میشوند و با اجراهای مدرن با تمام نسلهای هم ارتباط برقرار میکنند، اینها به دلیل همان خلوص بوده است. ارکستراسیونهای آن روزها و شیوه سازبندیها، الان دیگر در ترانههای ایرانی وجود ندارد. مثلا ساز قره نی که یک ساز بسیار زیبا است و در ترانههای قدیمی مثل الهه ناز و ای ایران وجود دارد دیگر از موسیقی ما حذف شده است. همه آدمها هم دوست دارند به اصل خودشان بازگردند و این باعث میشود آن دوره برای جوانها هم جذابیت بیشتری داشته باشد چون یک شکل عجیب و غریب از هنر در آن سالها وجود داشت. شما به شاعران و نویسندگان و آهنگسازان آن دوران نگاه کنید، فروغ فرخزاد، سهراب شاملو و اخوان ثالث، حمید مصدق، نیما یوشیج و آقای دولت آبادی دیگر تکرار نشدند و یک ملت به همین داشته هایش است که میتواند افخار کند و به نظر من اولین چیزی که مردم یک کشور را از مردم سایر کشورهای متمایز میکند، به غیر از مهربانی، هنر آن کشور است. آدمهایی که در آن دوران زندگی میکردند و بر همه آدمهای دورانهای بعدی تاثیر گذاشتند در آن روزگار در حال شکوفایی بودند و همین باعث میشود که تصور زندگی کردن در آن دوره و همه آثار تصویری که آن دوران را تداعی میکنند برای مخاطب هیجان انگیز و دوست داشتنی باشند.
آقای تهامی شما در جشنواره سی و پنجم فیلم فجر با اثر ماندگار حمید نعمت اله رگ خواب حضور داشتید و در نقشی که بسیاری را تا روزها و هفتهها پس از تماشای فیلم به حال خود رها نمیکند خیلیها هم انتظار داشتند که شما برای بازی در این نقش کاندیدای سیمرغ بشوید. میخواهم کمی از این نقش بگویید و اینکه چطور به آن نزدیک شدید؟
فیلم «رگ خواب» نقطه عطفی در بازیگری من و فیلمهایی که کار کردهام است، چون اولا یک کارگردان بسیار درجه یک و متفکر پشت این کار است، یک کارگردان نابغه، کسانی که با آقای نعمت اله کار کردهاند بیشتر متوجه این عرض من میشوند. حمید نعمت اله حواسش به ریزترین مسائل است و هیچ چیزی از زیر دستش در نمیروند، در بدترین شرایط و کمترین امکانات هم به گونهای سکانسش را دکوپاژ میکند که باشکوه اتفاق بیفتد و همه اینها امتیاز است، چه برای فیلم و چه برای عوامل آن. کارگردانی که از هیچ چیز نمیگذرد. آقای نعمتاله از آن افرادی است که حواسش به همه این چیزها هست، آقای حاتمی کیا هم همین گونه هستند و «به رنگ ارغوان» هم از نقاط عطف کارهایی من به حساب میآید. زمانی که آدم در چنین فضایی قرار میگیرد، تمام تلاشش را میکند که کار را به بهترین نحو انجام دهد. آدمهایی مثل من که سختگیر هم هستند زمانی که در چنین موقعیتی قرار میگیرند از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند که به بهترین شکل شخصیت را مقابل دوربین ببرند و در «رگ خواب» هم همین اتفاق افتاد. در تمام طول فیلمبرداری حتی لحظهای نبود که من فارغ از نقش باشم و دلم میخواست متفاوتتر از کارهای دیگرم باشد، ضمن اینکه من در تمام کارنامه هنریام همیشه این ریسک را داشتهام که نقشهایی مختلفی را تجربه کنم. از نقش خواننده و یک نابغهای که بسیار ساده گرفته تا نقش عباس میرزا و نمونههایی مثل رگ خواب و به رنگ ارغوان. اینها کارهای متفاوتی است و اینطور نبوده که مثلا اگر نقش بچه مثبت را در فیلمی خوب بازی کردهام از آن به بعد تنها در نقش همان بچه مثبت ظاهر شوم، من حتی در کار «بازی مهره سفید» نقش یک تروریست را بازی کردم که علی رغم ظاهر آرامش، خرابکاریهای بسیاری را انجام داده بود. خیلی اهل ریسک هستم و میخواهم خودم را در نقشهای خوب، نشان بدهم و خدا را کشور که این اتفاق در رگ خواب افتاد.
از سال ۹۵ رونق تازهای در سالنهای سینما ایجاد شد و فروشهای سینما روزگار خوشی را تجربه کردند و فروش فیلمها رشد چند برابری را تجربه کردند، به نظر شما دلیل اقبال مردم به سینما پس از سالهای رکود چیست؟
مردم کم کم دارند به این پی میبرند که هنر میتواند جایگاه اساسی و مهمی در زندگی شان داشته باشد و این اتفاقی است که در تمام دنیای میافتد، رفتن به سینما و تئاتر اتفاقاتی است که در تمام دنیا برایش برنامهریزی میکنند و برای تماشای دیدن یک نمایش از ماهها قبل بلیتها را خریداری میکنند. اینها فرهنگی است که سالیان دراز باید بگذرد تا جزء زندگی آدمها بشود و مردم بفهمند که چقدر هنر میتواند در زندگی آدم تاثیرگذار باشد. فیلم سینمایی باید در خود سینما دیده شود چون در یک سالن در کنار دهها فرد دیگری که کنار هم نشستهاند مسلما تماشای فیلم لذت دیگری خواهد داشت. مردم به لطف خدا با این فرهنگ آشنا و آشناتر میشوند و این خیلی خوب است اما این اتفاق مستلزم مقدماتی دارد که از طریق آن هم سینماگران بتوانند آثارشان را به مردم معرفی کنند و هم مردم از این محصولات اطلاعات بیشتری پیدا کنند و از طرف دیگر به همه فیلمها هم فرصت برابری برای ارائه تبلیغات داده شود. اگر فیلمها تبلیغات مناسب و سانسهای خوبی برای اکران نداشته باشند، مطمئنا نمیتوانند فروش خوبی را هم دنبال داشته باشند. تبانیهایی که برخی اوقات میان بعضی پخش کننده شکل میگیرد به سایر فیلمها ضربه میزند. این تبانیها باعث میشود که سرمایه گذارها ترس از بازگشت سرمایه داشته باشند و دیگر سرمایه گذاری در عرصه سینما را کنار بگذارند و این در ادامه به نابودی سینما مستقل منجر میشود. در مورد فیلم آشوب، آقای راست گفتار تمام مشخصههایی جذب مخاطب را در فیلمش در نظر گرفته است. آشوب در یک قالبی قابل فهم، مسائل اجتماعی را که سالها است مردم ایران درگیرش هستند به نمایش میگذارد و در کنارش آوازهایی کوچه بازاری محبوب مردم را دارد در کنار تصانیف قدیمی و خاطره انگیز. اما فیلم آنطور که شایسته است مجال تبلیغ ندارد. هزینههای تبلیغات شهری هم بسیار زیاد است و اجاره یک بیلبورد قیمتی بالغ بر ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیون تومان میطلبد و این مبالغ، مبالغ کمی نیست و به نظر من باید تمهیداتی برای تبلیغات آثار سینمای قائل شوند و در کنارش سانسهای مناسبی برای فیلم بگذارند. زمانی که فیلمی سانسهای مناسبی برای اکران نداشته باشند طبیعی است که فروش خوبی را هم تجربه نمیکند. امکانات اکران هم باید به صورت منطقی و برابر باشد و نباید برای یک فیلم خاص سایر فیلمها را به خاک و خون کشیده شوند. سال گذشته برخی از شبکههای ماهوارهای با پخش تیزرهای فیلمهای سینمایی روی پرده، باعث رونق سینمای ما شدند و کار به جایی رسید که فیلم ملودرام اجتماعی ابد و یک روز که فیلم خیلی خیلی خوبی هم هست، به فروش بیش از ۱۰ میلیارد تومان برسد و یکی از پرفروشترین فیلمهای سال بشود اما پیش از این ما اصلا چنین تجربه ای نداشتیم که یک فیلم در این ژانر با چنین کیفیت بالایی، تا به این اندازه فروش داشته باشد و این حاصل همان تبلیغاتی است که اتفاق افتاد. چه اشکالی داشت اگر تبلیغات ماهواره ای فیلمها و به تبع آنها فروش سینماها ادامه پیدا میکرد، به نظر من زمانی میشود جلوی تبلیغات یک فیلم را در برخی از شبکهها گرفت که معادلش در شبکههای خودمان وجود داشته باشد. تبلیغات در صدا و سیما ما هم بسیار گران است و تعداد تیزرهایی که پخش میشود هم بسیاری محدود، پیشنهاد من این است که هر فیلمی در کشور ما ساخته میشود با تلویزیون خودمان قرار داد تبلیغات ببندند اما در عین حال بتوانند از طریق شبکههایی که سال گذشته فیلمها تبلیغ کردند هم تبلیغ کنند. مگر چه اتفاقی میافتد؟
بدون دیدگاه