مونا کریمی| آیدا پناهنده پس از تجربه ساخت چندین مستند و فیلم کوتاه با ساخت نخستین اثر سینمایی خود با نام ناهید توانست توجه منتقدان را جلب نماید. وی در دومین فیلم بلند سینمایی خود با عنوان اسرافیل بار دیگر در نگارش فیلمنامه همکاری مشترک با ارسلان امیری داشته و مستانه مهاجر تدوین گر با سابقه سینما این بار تهیهکنندگی در سینما را تجربه کرده است. فیلم سینمایی اسرافیل را میتوان به نوعی ادامه دغدغههای آیدا پناهنده در مسیر فیلمسازی او به عنوان یک فیلمساز زن دانست که این بار نیز با تصویر کردن ملودرامی عاشقانه به دنیای سه زن پرداخته است. پناهنده در دو اثر خود نیز با انتخاب فضای شمال ایران نشان داد که آشنایی مناسبی با خطه شمال کشور به لحاظ فضاسازی چنین داستانهایی را دارد. فیلم سینمایی اسرافیل در جشنواره فیلمهای ایرانی در استرالیا حضور داشت که موفق به دریافت جایزه نتپک نیز گردید. قرار است این فیلم در ماههای آینده نیز در فستیوالهای مختلفی در اروپا و آمریکا حضور داشته باشد. با آینده پناهنده فیلمساز خوش آتیه سینمای ایران به گفتگو مینشینیم تا از کم و کیف ساخت فیلم سینمائی اسرافیل جویا شویم.
با وجود روایت هر دو اثر سینمایی شما در شمال کشور، به نظر میرسد اسرافیل در مقایسه با فیلم سینمایی ناهید از فضاسازی متنوعی برخوردار است. آیا نوع قصهها شما را مجاب به ثبت تصاویر بکر از خطه شمال میکند و یا صرفا علاقه شخصی است!؟
فیلمنامه و نوع قصهای که «ناهید» و «اسرافیل» داشتند ایجاب میکرد که فیلم در شمال ایران بگذرد. درباره «ناهید» بارها صحبت کردم و شرح ماوقع دادهام، اما در مورد «اسرافیل» قصه به گونهای بود که نیاز به شهری بسیار کوچک داشتیم که در تقابل با تهران بتواند بستری مناسب برای درام ما نیز باشد و از سوی دیگر کاراکتر سینمایی هم داشته باشد. سوادکوه یکی از بهترین مناطقی بود که برای این کار میشناختم؛ بارها به آنجا سفر کرده بودم و حال هوای مردم و شهرهایش را میشناختم. پس از آن که درباره منطقه تصمیم گرفتم، در شخصیتپردازی برخی کاراکترها هم از خصوصیات آن جا استفاده کردم. مازندرانیها (به خصوص جویبار و تا نسبتی سوادکوه) علاقه زیادی به کشتی دارند و آن منطقه به نوعی خاستگاه بسیاری از کشتی گیرهای ایران بوده است، ما هم از این ویژگی استفاده کردیم و آن را وارد دنیای درام کردیم.
فیلمنامه اسرافیل را به همراه همسرتان ارسلان امیری به نگارش در آوردید. طرح اصلی قصه از سوی چه کسی مطرح شد و در چه زمینههایی با آقای امیری اشتراک نظر دارید که مجاب به همکاری دونفره شدید؟
ایده اصلی از طرف من بود. زنی را میشناختم که از نوجوانی عاشق مردی بود و آن مرد با وقوع انقلاب از ایران مهاجرت کرده و رفته بود. زن با مرد دیگری ازدواج کرده بود و بچه داشت اما زندگیاش با همسرش دوامی نداشت و زن از همسرش جدا شد. بعد از بیست سال، مردی که زن هنوز عاشقانه دوستش داشت به ایران بازگشت و زن قبل از این که شهامت پیدا کند تا احساساتش را به مرد بازگو کند، متوجه شد که او با زنی بسیار جوان نامزد کرده است. من در آن روزها، خشم و ناراحتی زن را از نزدیک میدیدم و جزء تنها کسانی بودم که میدانستم در درون زن چه میگذرد. زن آشفته و بیقرار اما خاموش بود. غرور و شرایط خانوادگی جرأت ابراز احساسات به او نمیداد و در عین حال شاهد عقدکنان و مهمانیهایی بود که به افتخار آن مرد و همسرش داده میشد. روزهای تلخی بود. مرد با همسرش از ایران رفت و این زن، تنها عشقش را برای همیشه از دست داد. جالب این که هنوز هم تا نام آن مرد میآید و حرفی دربارهاش زده میشود، در سکوت و با کنجکاوی گوش میکند و هنوز به نیکی از او یاد میکند. این ایده اصلی من بود و «ارسلان امیری» هم زن را میشناخت و فکر کرد میتواند نقطه شروع خوبی برای خلق یک فیلم خوب باشد اما پیشنهادش این بود که آن دختر جوانی که وارد قصه خواهد شد، نباید فقط به صورت رقیبهای کلیشهای این گونه مثلثهای عشقی باقی بماند و دلش میخواست کالبدشکافی شود که چرا باید زنی جوان با مردی در آستانهی میانسالی ازدواج کند؟ چه علتهایی ممکن است زن جوانی را مجاب به چنین کار کند که هم سرِ زندگی خودش قمار کند و هم زندگی زن دیگری را برای همیشه نابود کند.
مخاطب درباره بهروز نیز تصویر دقیقی از میزان علاقه به ماهی را نمیبیند! صرفا نقش ماهی روی دست و نگاههای معنادار او نمیتواند بازگوی عشقی نافرجام باشد. آیا او به دلیل فوت پسر ماهی به او ترحم میکند و یا هم چنان به او علاقهمند است؟ و در حالت سوم نگران بی آبرویی دوباره و درگیری با خانواده ماهی است؟
نمیتوان با این قاطعیتی که شما میگویید از کلمه «مخاطب» استفاده کنیم. این البته برداشت شما از نوع ارتباط این دو نفر است و مخاطبهای دیگر احتمالاً نظرات دیگری دارند. گاهی اوقات ارتباط بین دو نفر ممکن است همراه با پیچیدگیهایی باشد. حتماً شما هم در زندگی تان چنین تجربهای را داشته اید. چیزی شبیه دوست داشتن یا شبیه عشق به یک شخص خاص اما نه به تمامی؛ نمیدانید چگونه برای خودتان معنایش کنید. نمیدانید چرا این شخص خاص از ذهنتان پاک نمیشود. چرا هر کلام او برایتان مهم است، یا حتی نوع راه رفتن وشکل دستهایش! حالا ارتباط بهروز و ماهی به مراتب پیچیدهتر است چون گذشته عاشقانهای داشتند که سرانجام تلخی داشته و حالا در آستان میانسالی دوباره با هم ملاقات میکنند. یکی در حال ازدواج دوباره است و دیگری زنی که زندگیاش از هم پاشیده است و نمیتوان این را مثل فرمول ریاضی تفسیر و ساده کرد. کار هنر نمایش پیچیدگیهاست.
آیا به این فکر کردید تا تصویر دقیقتری از گذشته بهروز و ماهی عنوان میشد تا زخمی که هر دو از عشق دیدهاند تاثیر ملموستری داشته باشد؟ گویی این عشق گرهای را برای تماشاگر ا باز نمیکند؟
به نظر ما همین اشاراتی که به گذشته این دو نفر در فیلم است، کافی بود. اطلاعات بیش ازاین، فیلم را تبدیل به یک فیلم هندی میکرد! باید اجازه میدادیم بخشی از این روایت را مخاطب در ذهن خودش بسازد؛ این پازل را در ذهن خودش بچیند و پر کند. با این روش، ذهن مخاطب هم چنان درگیر فیلم میماند و به ناگفتهها فکر میکند.
به نظر شما اگر در اسرافیل فقط عشق قدیمی ماهی و بهروز با ارائه جزییات بیشتر با حذف شخصیت سارا برای تماشاگر تعریف میشد داستانی جذابتر نبود؟
شاید ملودرام جذابتری میشد اما این برای ما کافی نبود. بنا به پیشنهاد ارسلان امیری ما میخواستیم از آن ضلع دیگر مثلث هم به اندازهی «ماهی» بدانیم. شما در بخش اول فیلم قصه «ماهی» را میبینید و بعد با «سارا» همراه میشوید. دو زن از دو نسل مختلف با دو سبک زندگی متفاوت؛ حالا میخواهیم بدانیم این دو زن در مواجهه با عشق چه میکنند و چگونه سرنوشتشان را رقم میزنند و بعد به «بهروز» میرسیم که بین این دو زن مانده و او هم باید برای آیندهاش تصمیم بگیرد. این شیوه روایت برای ما جذابتر از تعریف یک ملودرام کلاسیک بود.
سارا نماینده چه دخترانی در جامعه امروز است و نحوه آشنایی او با بهروز در فضای مجازی آیا میتواند تلنگری به آشناییها از این قبیل و سستی روابط و صرفا نجات از شرایط سخت برای جوانان معنی شود؟
«سارا» نماینده هیچ قشر خاصی از دختران امروز نیست. «سارا» فقط نمایندهی خودش است و قرار نیست نماینده و سمبل جوانان ما باشد. من کمی با این تقسیم بندیها و کلی نگریها مشکل دارم. این که میگویند جوانهای دهه هفتادی و هشتادی این گونه هستند و دهه شصتیها و پنجاهیها خیلی معقولتر بوده اند، به نظرم حرف درستی نیست. در آغاز جوانی به ما هم این انگها را میزدند و هر نسلی نسل تازه را محکوم به بیقیدی و بیاخلاقی و سستی میکند. این طبیعت آدمی است و به نظرم اساسی ندارد. من با این نوع نگاه هم مخالفم که هر نوع آشناییای در فضای مجازی حتماً بد و محکوم به شکست است. زمان پدر و مادرهای ما هم که اینترنت نبود، ازدواجهای غلط و طلاق بود و حالا هم وجود دارد و در آینده هم خواهد بود. نمیتوان با پدیدههای مدرن، اخلاقی برخورد کرد. اگر امروز جامعه ما در بحران است، ربطی به پدیدههای مدرن ندارد، اشکال کار در جای دیگری است. «سارا» دختری مستقل، خانواده دوست، احساساتی و در عین حال باهوش است. میداند که باید برای زندگیاش کاری بکند و در عین حال «بهروز» را هم دوست دارد.
مریلا زارعی بسیار حرفهای و درخشان در نقش روان پریش ظاهر شده است. چرا شناسنامه کامل و با جزییات بیشتری از شخصیت او و حتی دلیل ابتلا به این اختلال را نمیبینیم؟
کار ما دادن اطلاعات نیست. اختلالات دوقطبی بیشتر دلایل موروثی دارند و چیز عجیب و غریبی نیست که وقت فیلم را به آن اختصاص میدادیم. بحث بر سر «سارا» بود نه «تاجی». این «سارا» ست که باید ببینیم چطور زندگیاش را وقف بیماری لاعلاج مادر کرده و حالا خسته و درمانده است و باید تصمیم بگیرد.
هدیه تهرانی بازیگر گزیده کار سینما با توجه به شرایط سنی در مقایسه با گذشته قابلیت ایفای نقش مادر جوان را نیز دارد. چطور او را متقاعد به بازی در اسرافیل کردید؟! عدهای هم معتقدند نتوانسته به خوبی از عهده ادای لهجه بربیاید!
این فیلم در مازندران اتفاق میافتد و همه بازیگران ته لهجه مازنی دارند. خانم تهرانی هم از طرف مادری تبارِ گرگانی دارد و با لهجه مردمان آن منطقه به خوبی آشنا بود. حالا این که عدهای فکر میکنند ایشان نتوانسته از عهدهی لهجه بربیاد، حتماً به نظر آنها نتوانسته است! خانم تهرانی فیلمنامه را خواند و آن را دوست داشت. سوابق کاری من را هم میدانست و بعد از چند ساعت گفتگو گفت که دلش میخواهد با من همکاری کند. این اولین همکاری هدیه تهرانی با یک کارگردان زن بود
ویژگی فیلم از نظر شما چیست که مخاطب باید به آن توجه کند؟
مخاطب به هرچه برایش جذاب باشد یا او را یاد خودش بیاورد یا برایش تازگی داشته باشد توجه میکند. بایدی در کار نیست و من هم چیزی در ذهن ندارم که به مخاطب بگویم باید به این نکات توجه کنید، چون به نظرم کلاس درس نیست و درباره هنر سینما صحبت میکنیم.
علت انتخاب نام اسرافیل برای فیلم چه بود؟
«اسرافیل» نام فرشته مقدسی است که به باور مسلمانان در روز رستاخیز در شیپورش خواهد دمید و مردگان را زنده خواهد کرد. این فیلم داستان زنده شدن هر سه شخصیت اصلی «ماهی»، «سارا» و «بهروز» است. زنده شدن به معنای آگاهی، بیداری و شروعی دوباره. اینجا هر سه شخصیت به یک بازشناسی از خودشان و جهانی که در آن زندگی میکنند میرسند؛ رازها برملا میشود و چشمها به روی واقعیات هرچند تلخ گشوده میشود.
چطور از مستانه مهاجر تدوینگر باسابقه سینما به عنوان تهیه کننده بهره گرفتید؟!
یکی از دوستانم خانم «مستانه مهاجر» را معرفی کرد و گفت خانم مهاجر علاقمند است تا به عنوان تهیهکننده کاری انجام دهد. از آنجا که خانم مهاجر «ناهید» را دیده بود و به آن فیلم علاقه داشت و فیلمنامه «اسرافیل» را هم دوست داشت، با من همکاری کرد.
مرگ همواره پتانسیل لازم را برای شکلگیری بحران در فیلمنامه را دارد. به خصوص زمانی که با زنی میانسال مواجه ایم که علاوه بر شکست عشقی و از دست دادن فرزندش دیگر نمیتواند باردار شود. آیا بهطور کلی در فیلمنامه نبود پسرماهی و یا نشان دادن مرگ او تغییری در درام حاصل میکرد؟
مرگ فرزند برای «ماهی» به معنای از دست رفتن همه زندگی است. «ماهی» نه همسری دارد و نه احتمالاً دوست نزدیکی. تنها حاصل زندگی و جوانیاش پسری بوده که قهرمان کشتی و باعث افتخار خانواده و یک کشور بوده است. حال چنین زنی که دارد یائسه هم میشود و در نتیجه به لحاظ فیزیولوژیک بخشی از زنانگیاش را هم از دست میدهد، با مردی مواجه میشود که عشق جوانیاش بوده است. پس این مرگ فرزند، به لحاظ دراماتیک لازم بود. «ماهی» باید زنی در اوج بی پناهی میبود تا به یاری عشق دست کم برای مدت کوتاهی از آن زندگی سوگوارانه دور شود؛ با مردی که دوست دارد قدم بزند، بخندد، بگردد و…
ریتم فیلم در بخشهایی دچار کندی میشود. آیا در اکران عمومی بخشهایی از فیلم در تدوین دچار حذف شد؟
فقط در نیم ساعت اول، کمی فیلم را کوتاه کردیم.
چرا چنین پایانی را برای فیلم انتخاب کردید؟آیا به پایان باز هم در آثارتان فکر کردید؟
پایان باز سلیقه من نیست. در «ناهید» و «اسرافیل» هم قصهها به لحاظ دراماتیک تمام میشوند اما ممکن است زندگی آدمهای قصه بعد از تمام شدن فیلم باز هم دستخوش تغییر شود. ممکن است «ناهید» در تلاشهایش برای گرفتن حق حضانت موفق نشود. ممکن است زندگی «بهروز» و «سارا» پایان خوشی نداشته باشد که ما نمیدانیم.
فیلم در جشنواره فیلمهای ایرانی در استرالیا حضور داشت و موفق به دریافت جایزه نتپک گردید. بازخوردها از نمایش فیلم چگونه بود و آیا قرار است در جشنوارههای دیگر به نمایش درآید؟
برایم جالب است که «اسرافیل» در بیشتر فستیوالهای ایرانی خارج از کشور جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را گرفته است. ایرانیهای خارج از کشور فیلم را خیلی دوست دارند و تحت تأثیر فیلم هستند. از سوی دیگر بازخوردهای بسیار خوبی هم از غیر ایرانیهایی که فیلم را دیدهاند داشتهام. «اسرافیل» در ماههای آینده در فستیوالهای مختلفی در اروپا و آمریکا حضور خواهد داشت.
چرا در اکران فیلم سینمایی اسرافیل فاصله افتاد؟
این را باید از پخش کننده بپرسید. من درباره زمان اکران فیلمهایم تصمیم نمیگیرم. «ناهید» «اسرافیل» در بدترین زمان ممکن اکران شدند و چرایی آن را باید از دوستان پرسید.
برای تبلیغات فیلم چه برنامههایی دارید؟
تیزرهای فضای مجازی، تبلیغات شهری، تیزرهای تلویزیونی، اکرانهای مردمی و تشویق مردم به دیدن یک فیلم مستقل و حمایت از سینمای مستقل ایران. دلمان میخواهد مردم این درام عاشقانه را تماشا کنند که به نظرم حس و حال نسبتاً متفاوتی از بیشتر فیلمهای سینمای ایران دارد.
درباره دشواری و سختیهای ساخت فیلم برای فیلمسازان سینمای مستقل بگویید؟! اصولا تعریف شما از سینمای مستقل چیست؟
سینمای مستقل از چند بعد قابل بررسی است. از لحاظ محتوایی و آنچه فیلمساز قصد بیان آن را دارد و از لحاظ شیوه ساخت. فیلمساز مستقل اندیشههای خودش را دارد؛ جهان خودش را میسازد؛ تابع و دنباله رو نیست و برای خودش راهی جداگانه میسازد و جلو میرود. سینمای مستقل وامدار جایی نیست؛ بلندگوی اندیشهای جز خود فیلمساز نیست و دستش هم در جیب خودش است. نمونه بسیار خوب چنین فیلمسازی در ایران «عباس کیارستمی» بود. مهمترین دشواری فیلمسازان مستقل نه فقط در ایران که در جهان، بحث بودجه و سرمایه است. خیلی از دوستان من برای اینکه مستقل بمانند و تن به بازیهای کذایی ندهند سالهاست که فیلم نساخته اند؛ برخی دیگر با بودجههای بسیار کم و با کمک دوستانشان فیلم میسازند، فیلمهایی کم خرج که راهی هم به اکران گسترده پیدا نمیکنند و آن قدر که باید و مستحق هستند دیده نمیشوند. ما امروز فیلمسازان جوان بسیار خوبی داریم که فیلمهایی ناب میسازند اما نه تبلیغی برایشان میشود و نه کسی آن گونه که باید آنها را میشناسد، آنها با فروش خانه و حتی پول نزول فیلم میسازند چون عاشق سینما هستند، شوخی هم با کسی ندارند و به خودشان و عقایدشان احترام میگذارند و کوتاه هم نمیآیند. یکی از خوبهای سینمای مستقل «وحید وکیلی فر» است که همیشه به استقامت و روحیه قویاش غبطه خورده ام. فیلمسازان مستقل جوان ما، عاشقان واقعی سینما هستند.
آخرین ساخته شما در تلویزیون به سال ۹۱ و تله فیلم «از جنوب شرقی» بر میگردد. چرا دیگر برای تلویزیون فیلم نمیسازید؟
فضای محدود تلویزیون فضایی نیست که دلم بخواهد دوباره به آن برگردم.
بدون دیدگاه