صبا شادور|مرجانه گلچین بازیگر تلویزیون و سینما است. او میخواهد مهربانی را با مردم تجربه کند و عاشقانه به حرفهاش بازیگری بپردازد. او گاهی متأثر از این موضوع است که چرا تلویزیون خوراک خوبی به مردم نمیدهد و مردم به سراغ ماهواره میروند. از طرفی هم دلخور از شرایطی است که هنرمندان برای خود بوجود میآوردند اما وقتی صحبت از مهربانی میشود، همه این دلخوریها را فراموش میکند. این گفتوگو پر از حرفهایی است که شاید تاکنون این بازیگر تلویزیون جایی آن را بازگو نکرده باشد. از خوانندگی و نواختن ساز تار گرفته است تا عشق ورزیدن به کار و حرفهاش بازیگری. او در سینما با بازی درفیلم «شب بیست و نهم » درخشید و در مجموعه تلویزیونی «آینه» نقش به یاد ماندنی را ایفا کرد. گلچین بعد از بازگشت خود به ایران، با مجموعه های طنز وارد تلویزیون شد تا اینکه سال گذشته، این بازیگر یک نقش جدی در مجموعه «نفس گرم» را بازی کرد. وی معتقد است که وقت آن رسیده است که کمی از مجموعه های طنز فاصله بگیرد و دوره جدیدی را در بازیگری تجربه کند. با مرجانه گلچین درباره وضعیت مجموعههای تلویزیونی و نیز سینما به صحبت پرداختهایم.
فکر میکنید الآن که مردم سینما میروند و اوضاع فروش فیلمها خوب شده است. هنرمندان هم از این وضعیت راضی هستند؟
من هنوز هم دلم برای مردم میسوزد. چون احساس میکنم که همه مردم بضاعت این را ندارند که به سینما بروند. من بعضی وقتها از دوستان گلهمند میشوم که بین سینما و تلویزیون این خطکشی را قائل میشوند؛ چرا که معنایی ندارد. هنرمند گاهی روی صحنه و گاهی روی پرده سینما و بعضاً در تلویزیون حضور دارد. وقتی شرایط مادی در میان باشد بسیاری از مردم نمیتوانند به سینما بروند. در حالی که تلویزیون در دسترس است و از اینکه تلویزیون خوراک خوبی برای مردم ندارد، من بسیار متأسف هستم. آن کسی که شرایط رفتن به سینما را به لحاظ مادی ندارد، گناه او چیست! پس من میتوانم به راحتی با تولید قابل توجه و با خروجی خوب از یک سریال، توجه مردم را حلب کنم و طیف وسیعی از مردم را با تلویزیون و برنامههای داخلی آشتی بدهم. خدا پدر آقای رامبد جوان و مهران مدیری را بیامرزد که این سفره شاد را پهن کردهاند که مردم بیایند و دور آن بنشینند.
در مصاحبههای مختلف به انتقادهایی، درباره مجموعههای ضعیف تلویزیون اشارهکرده بودید. شما هنرمند انتقادپذیری هستید؟
بله اگر نقد از سر دلسوزی باشد، آن را میپذیرم. من معتقدم در شرایط کنونی که هستیم، ظرفیتی موجود است که از آن بیشتر نمیتوانیم، کاری انجام دهیم. تولیدات ما در راستای آن ظرفیتها پیش میرود. امکاناتی که برای ساخت یک سریال، دست به دست هم میدهد با محدودیتهای زیاد دست و پنجه نرم میکند که همه آن را میشناسیم. از طرفی با این هدف جلو میرویم که این سریال چه پیامدی برای مردم دارد که آنجاست در واقع خط قرمزها شروع میشود. این باشد یا نباشد، در مورد این موضوع در یک مجموعه تلویزیونی صحبت کنیم یا نکنیم. ما هنوز در مورد روابط ابتدایی خانوادهها در مجموعههای تلویزیونی مسئله داریم. کدام خانوادهها را میبینید در سطح جامعه که این گونه در تلویزیون نشان داده میشوند! خانمی در خانواده باید با مقرراتی باشد که حجاب دارد در حالی که در خانواده به سر میبرد، این برای مردم یعنی باور نکردن؛ چرا که یک خانم در خانواده باید راحت باشد. ما میدانیم که با یک سری قانونها در تلویزیون کار میکنیم و باید به آنها هم احترام بگذاریم تا نقشمان هم قابل باور برای مردم باشد. بازیها امروز باورپذیر برای مردم نیستند و همین موضوع باعث دلزدگی مخاطب سینما،تلویزیون میشود. اتفاقی کهامروز برای رسانه ملی افتاده است. ما برای مردم کاری نکردهایم که مردم هم با روی باز از تلویزیون استقبال کنند. مردم چیزی را در اجتماع میبینند که برعکس آن را در تلویزیون تماشا میکنند. با مردم باید صادق بود. با مردم باید همراه با زمان پیش رفت. این دوره، زمان مجموعه تلویزیونی «آینه» نیست که تلویزیون محدود به دو شبکه بود و خوراک دیگه ای برای سرگرمیمردم نداشتیم، اما الآن دست بچه سهساله ما دستگاهی است به نام موبایل که با یک دکمه از همه اتفاقات دنیا باخبر میشود. بنابراین استعداد و شعور همه ما پختهتر از قبل شده است. خوراک بد در تلویزیون باعث میشود تا هر مخاطبی شبکهها را عوض کند و به سراغ ماهواره برود این کار را هم خود ما بارها انجام دادهایم.
تلویزیون آنقدر مجموعههای سطحی به خورد جامعه میدهد که مردم حتی برای فرار از این وضعیت به سمت مجموعههای شبکه نمایش خانگی روی آوردهاند. اما هنوز هم مسئولان بر روی مواضع خود پافشاری میکنند. چرا؟
اگر قرار بود مجموعه تلویزیونی «شهرزاد» به کارگردانی حسن فتحی و یا «شاهگوش» به کارگردانی داود میرباقری برای تلویزیون ساخته شود، همان چیزی میشد کهامروز شما در شبکه نمایش خاگی شاهد آن بودید؟ پرداختن به مقوله عشق، دوست داشتن به یک مثلث عاشقانهای که با منطق داستان هم پیش میرود و این روایت تاریخی را تصویر میکند،میتوانست درتلویزیون جمهوری اسلامیایران به نمایش گذاشته شود؟ من بهعنوان بیننده باورم میشود که شهرزاد اگر قرار است عروس باشد واقعاً در این مجموعه عروس است. وقتی در خانه با همسرش خلوتی را درست میکند حتی با سایهای که یکلحظه روسری را برمیدارد، حس میکنم که واقعاً در حریم خانه است. تفاوت آدمها در حریم اندرونی و بیرونی که هستند، در مجموعه «شهرزاد» کاملاً نمایان بود. خانواده «شهرزاد» در این مجموعه سنتی را با نشانههای مختلف میبینیم. از نوع چادر سر کردن که هرکدام تعریف و هر شخصیتی شناسنامهای برای خود دارد. اما در مجموعههای تلویزیونی خانم غیر موجهه همان اندازه با محدودیتها جلوی دوربین میآید که یک خانم موجهه هم به همان شکل بازی میکند. پس ما چطور میتوانیم این نقش را بازی کنیم تا برای مردم باورپذیر باشد. بارها از سوی منتقدان و مردم شنیدهام که فلان بازیگر همیشه یک تیپ بازی میکند و بازی دیگری از او نمیبینیم. واقعاً بعضی نقشها جایی برای کار ندارد.
پس نمیتوان از تلویزیون انتظار بیشتر از این داشته باشیم؟ درنتیجه مخاطب هم سردرگم میشود؟ درحالیکه تلویزیون اولین رسانه تصویری است که مردم میخواهند با آن ارتباط بگیرند اما این رسانه به مردم بها نمیدهد. از طرفی هنرمند هم از شرایط این رسانه چه به لحاظ مالی و چه شرایط کاری راضی به نظر نمیرسد؟
ما در همین چند دقیقه به مشکلات زیادی در رابطه با تلویزیون رسیدیم از نوع اجرا نقش تا خط قرمزها، و نیز سوژههایی که میخواهیم بهعنوان سناریو استفاده کنیم، همه اینها به شکل زنجیر به هم وصل شد تا امروز که تماشاگر ما تلویزیون گریزی داشته باشد و تلویزیون را تماشا نکند. من خیلی متأسف میشوم. مردم باید برای شروع یک مجموعه تلویزیونی آنقدر هیجانزده شوند که شهر خالی شود. این اتفاق را در پخش مجموعه «آینه» همه دیدهایم که خیابانها با پخش این مجموعه واقعاً خلوت میشد. به نظر من این مجموعه یک مجموعه دلی بود درحالیکه نمونههای مثالزدنی دیگری همانند مجموعههای، «هزاردستان»، «سربداران»، «سلطان و شبان» و… یک سری اتفاقات در زمینه موسیقی، سینما، تلویزیون و تئاتر افتاده است. به مقوله هنر بهعنوان یک نیاز، بهدرستی نگاه نمیشود. متأسفانه از حرفه ما به شکل ابزار استفاده میکنند. در مجموعههای خارجی حتماً دیدهاید که چقدر تحرک، انفجار و صحنههای جذاب زیاد است اما مجموعههای ما تبدیل به مجموعههای آپارتمانی شدهاند. در پوشش که نمیتوانیم جذابیت بگذاریم. به نظرم مقوله طراحی لباس، یعنی لباسهای خود بازیگر که از خانه آورده شده است. در واقع بازیگر هم بازی میکند هم باید کمد لباسهایش را در اختیار یک مجموعه بگذارد. اما در مجموعههای حرفهایتر، برای بازی یک بازیگر حتی لباس طراحی میشود. مطمئناً اگر این موارد رعایت نمیشد، مجموعه «شهرزاد» هم موفق نبود. متأسفم که من فقط به دو مجموعه «شهرزاد» و «شاهگوش» مراجعه میکنم. در واقع باید آنقدر مجموعه خوب داشته باشیم که برای نام بردن از آنها گیج شوم.
در اوج مجموعههای خوب و بازی شناخته شده که شما با مجموعههای تلویزیونی درخشیدید، از ایران رفتید. در این باره صحبتی دارید؟
من در جوانی ایران را ترک کردم و در میانسالی برگشتم. زمانی وارد سینما شدم که سینما با محدودیتهای زیادی همراه بود. میتوانم به جرات بگویم که بعد از خانم افسانه بایگان که در دههای ستاره سینما شدند، من دومین بازیگری بودم که وارد این عرصه شدم. همان موقع خانمهای بازیگر خیلی محدود بودند، من زمانی وارد سینما شدم که یک دختر شیطون و بازیگوش را از خودم نشان دادم. ابتدا در مجموعه «آینه» و بعد در سینما با بازی در فیلم «شب بیست و نهم» به ایفای نقش پرداختم. که آن فیلم موفقترین فیلم ژانر وحشت حتی تا امروز است. در آن دوره انتخابهایی به این شکل را برای بازیام دوست داشتم. اما در شرایط کنونی، برای بازیگری که در سختترین دوره وارد سینما شد، امروز بازیگر تلویزیونی به من لقب دادهاند. یعنی خطکشی صورت گرفته که خیلیها به من میگویند تو بازیگر تلویزیون هستی و در سینما کمرنگ میشوم. چرا بازیگران نباید این اقبال را داشته باشند که علاوه بر تلویزیون در سینما هم بدرخشند.
فکر میکنید مقصر این جهت دادنها به بازیگران در عرصه تلویزیون و سینما چه کسانی هستند؟
من فکر میکنم به نوع سیاست گذاریهایی است که یک عده برای ما تعریف میکنند و این موضوع را ترویج میدهند. به نظر من یک عده نشستهاند و میگویند این بازیگران باشند و این عده هم نباشند. برای مخاطب هم دیگر این موضوع جذابتی ندارد. بازیگرهای خوب در سینما به تعداد انگشتهای دست هم نیستند. سینما محدود به چند بازیگر تکراری شده است. شما عدهای از بازیگران را از صحنه دور کردهاید. این موضوع مصداق این مسئله است که عدهای دست و پای بازیگران را در خانه بستهاند.
چرا بازیگران به دودسته تقسیمشدهاند و خود آنها هم این دودستگی را قبول دارند اما بازهم پشت یکدیگر را خالی میکنند؟
من معتقدم اولین سرمایه برای تولید یک مجموعه خوب، مخاطب است. مخاطب انتخاب میکند که کدام بازیگر خوب است، چرا یک تهیهکننده به این موضوع بها نمیدهد. این موضوعی که شما گفتید، یک سئوال پیچیده در ذهن من است که جوابی هم ندارد. اکثراً هم با دوستانی که کار میکنم، آنها هم به یک سردرگمیدر این باره رسیدهاند. معنایی ندارد که بازیگران در مقابل یکدیگر بایستند. هرکدام از ما باید اندازهها، جایگاه و موقعیت خودمان را حفظ کنیم. باید تهیهکنندهها از بازیگران طلب کار کنند نه اینکه بازیگر به این نتیجه برسد که چرا من درسینما و یا تلویزیون نیستم! ۳۷ سال است که من در این حرفه تجربه بدست آوردهام. حالا فلان بازیگر را نمیخواهند، اشکالی ندارد گوشهای مینشینم و نگاه میکنم. هر وقت هم در جشنها و جشنوارهها شرکت میکنیم، عدهای از دوستان طوری برخورد میکنند که انگار جای آنها را تنگ کردهایم. درحالیکه واقعاً اینطور نیست. در عرصه بازیگری این اتفاق خیلی بد است و هرکجا که بحث مالی و پول کشیده میشود، این اتفاقات بدتر در معرض تماشا قرار میگیرد. درصحنه تئاتر هم بازیگرانی را میآورند که چهره باشند و به فروش آن نمایش کمک کنند.
من خوشحال هستم دههای را تجربه کردم و زمانی وارد این حرفه شدم که ساعتها مینشستم و بازی بزرگانم را میدیدم تا یاد بگیرم. در آن دوره مرتب یکدیگر را تشویق میکردیم و به هم آموزش میدادیم، چرا که پولی در کار نبود. چرا وقتی من به خانه خودم، خانه سینما میروم احساس غریبی میکنم. مگر خانه سینما، خانه من نیست؟ چرا وقتی در جشنها شرکت میکنم، میگویم خدایا زودتر از این جا فرار کنم. چون این مکانها دیگر برای من موقعیت امنی نیست. چون نگاهها، برای من نگاههای امنی نیست. بیشتر نگاهها خطکشی شده است. فلان بازیگر این طرف خط و دیگر بازیگر آن طرف خط است.
به همین تازگی دو هنرمند عزیزمان را از دست دادیم، استاد عباس کیارستمیو بازیگر پیشکسوت داود رشیدی. چرا از دست دادن این هنرمندان برای جامعه هنر ما عبرت نمیشود تا هوای یکدیگر را بیشتر از اینها داشته باشند؟
بله متأسفانه هنرمندانی را از دست میدهیم که دیگر کسی جایگزین، هنر آنها و نیز تجربههای آنها نمیشود. ببینید، زندهیاد داود رشیدی از نسلی میآید که عشق، وفا، مهر و باهم بودن است. هنوز هم وقتی آقای علی نصیریان و یا محمدعلی کشاورز از زندهیاد داود رشیدی صحبت میکنند، اشک در چشمانشان حلقه میزند. اما بازیگران امروز نمیتوانند حتی کنار هم چند ثانیه بنشینند و من از این تظاهرها خستهام. همیشه هر وقت میخواستم در جشنهایی شرکت کنم سر از پا نمیشناختم، برای رفتنم کلی برنامهریزی میکردم، که این جشن مهمانی اهالی سینما و بازیگران است اما الآن حضورم در این جشنها بر اساس احترام و رفع تکلیف است. من برای رعایت کردن آنچه در این حرفه است در جمع همکارانم شرکت میکنم.
متاسفانهامروزه هنرمندان بیشتر ازاین که کنار هم باشند،مقابل هم ایستادهاند. من در این شرایط میگویم در مورد کمبود تولید صحبت نکنیم در مورد بلایی که سرمان میآید، صحبت کنیم. در این موقعیت نه دولت و نه مسئولان مقصر هستند بلکه خود هنرمندان باید به یکدیگر روی خوشنشان دهند. البته شرایط خاص هنرمندان را هم به این نقطه رسانده است. وقتی پای منفعت شخصی در میان باشد، من نوعی هم به فکر خودم خواهم بود. الآن احساس میکنم که چقدر ما سنگین شدهایم و قلبهایمان همانند یک کوه شده است. زنده یاد خسرو شکیبایی رفت آیا کسی جای این هنرمند را در سینما گرفت؟ دیگر چنین انسانهایی با این بزرگ اندیشهها تکرار نمیشوند.
چرا قدر دیگر هنرمندان را نمیدانیم؟
وقتی زندهیاد داود رشیدی رفت و یا زندهیاد عباس کیارستمی، تاج گلها بود که از سوی مسئولان آمد. چرا تا وقتی زنده هستند برای آنها جشن نگرفتیم. همین الآن چند هنرمند را میخواهید نام ببرم که گوشه خانه افتادهاند. آقای رشیدی چند سال مریضاحوال بودند و از کجا آوردند و زندگی کردند. درحالیکه این عزیزان تا هستند باید کنارشان بود و بزرگداشت گرفت و هوای آنها را داشت. چه اشکالی داشت برای زندهیاد آقای رشیدی هرسال جشن تولد در تالار وحدت میگرفتند، شاید حافظه رفته این هنرمند با این شادیها دوباره برمیگشت. برخی از هنرمندان، با نادیده گرفته شدن، از بین میروند.
خانه سینما وظیفه انجام دادن خیلی از مسائل هنرمندان را دارد. اما. . .
متأسفانه خیلی از مدیران درگیر میز هستند! من نمیدانم این میز چه خاصیتی دارد که وقتی پشت آن قرار میگیرید، همه مسائلی که تا پیش از این در ذهن داشتید، به شکل دیگری درمیآید. تا وقتی آنطرف میز هستیم، پر از ایده هستیم اما بهمحض این که پشت میز قرار میگیریم، فقط دستمان را محکم به میز میگیریم که نکند این موقعیت را از دست بدهیم! به قدری درگیر مسائل مالی شدهایم که خودمان را فراموش کردهایم و این بزرگترین آفتی است که این روزها در عرصه هنر با آن روبرو شدهایم.
جایی گفته بودید که عمیقاً از تنهایی میترسید. چرا؟
خیلی وقتها در مورد سن خانمها که پرسیده میشود، سن خود را دروغ میگویند. وقتی از پشت سر خانومیرا میبینیم، میگوییم یک دختر ۱۸ ساله است اما بهمحض اینکه طرف برمیگردد، تمامصورتش پرتز و عمل شده و آنجا وحشت میکنیم. متأسفانه به محبوب بودن خودمان هم ناامن شدهایم. از این که فراموش شویم، میترسیم. از این که کسی ما را دوست نداشته باشد، میترسیم. زمانی که شغل و حریم خانواده و اجتماع امن باشد، دیگر ترسی ندارید. ازاین ماسکی که روی صورتم میاندازم، خسته میشوم. گاهی دلم میخواهد به همکارانم بگویم هیچکدام از ما جای دیگری را در سینما و تلویزیون تنگ نکردهایم، اگر این شرایط بوجود آمده، به دلیل حضور شخص سومیاست که این موقعیت را بین ما گذاشته است. من از نامهربانی آدمها احساس خستگی میکنم.
بارزترین خصلت شما به عنوان یک بازیگر چیست؟
مهربانی. بدون هیچ فکر و تصور مبهمی مهربانی را دوست دارم.
مجموعه طنز را بیشتر از مجموعههای جدی میپسندید یا خیر؟
تغییر ذائقه دادن برای ملتی که با قلب و احساس شان تصمیم گرفتهاند، خیلی سخت است. خوشحالم که آقای مهدی عسگرپور کارگردان مجموعه «نفس عمیق» بنده را برای یک نقش جدی انتخاب کردند. در سال ۱۳۸۳ من وارد عرصه تلویزیون شدم و با مجموعههای طنز دوباره کارم را آغاز کردم. نمیتوانم بگویم بین مجموعه طنز و یک کار جدی کدام را میپسندم. در چند سال گذشته نیاز درونی من میگفت در عرصه طنز قدم بردارم و خود من هم انتخابم مجموعه طنز بود اما در شرایط فعلی این گونه نیست و الآن برایم انتخاب خوب، مهمتر از طنز و یا یک کار جدی شده است.
شما به جزبازیگری کار دیگری را انجام میدهید؟
من سالهاست که با مادرعزیزم زندگی میکنم. رشته اصلی من موسیقی است. متأسفم که در این سالها فعالیت بازیگرم باعث شد تا سازم را کنار بگذارم. ساز تخصصی و مورد علاقه من تار است و گاهی همراه با نواختن تار، آواز هم میخوانم. خواهر من صدای بسیار خوشی دارد و به شکل حرفهای آموزشدیده است.
به فکر هستید تا کاری در زمینه موسیقی انجام دهید؟
بله. ۸ سال پیش جز اولین کسانی بودم که به عنوان یک بازیگر، موسیقی را هم دنبال میکردم و میخواستم خواننده باشم. قرار بود تا کاری مشترک با آقای امیرحسین مدرس انجام دهم که دقیقاً شب اجرا این کنسرت، بلیت فروشی هم شد که درگیری بین حوزه هنری و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیباعث لغو این کنسرت شد.
شما پیش از اینها گوینده رادیو هم بودهاید. الآن هم در این زمینه فعالیت میکنید؟
من از سال ۸۳ که به ایران بازگشتم، نمایش «رابعه » را کار کردم در تالار وحدت که در آنجا هم میخواندم و هم ساز میزدم. دوستانی که کار من را دیدند، دوستانی بودند که در کار رادیو ایران فعالیت داشتند. به پیشنهاد یکی از همان دوستان دعوت شدم تا در گویندگی رادیو هم تست بدهم و بعد هم انتخاب شدم و شروع به فعالیت کردم.
توقع شما از مسئولان و مدیران دولتی در برابر هنر چیست؟
ما را ببینند. ما را فراموش نکنند. هنرمند تنها چیزی که از مردم و مخاطبانش میخواهد این است که به او توجه شود. رعایت این قلب رنجیده و حساس هنرمندان را بکنند. همین.
مشغول چهکاری هستید؟
همکاری دیگری با آقای داوود میرباقری آغاز کردهام به نام مجموعه «ماه تی تی» خوشحالم یک همکاری خوبی با ایشان سر پروژه «شاهگوش» داشتهام که خروجی خیلی خوبی هم داشت. اتفاق در همان پروژه «شاهگوش» بود که به من پیشنهاد بازی در مجموعه «ماه تی تی» را دادند.
پیشنهاد سینمایی هم دارید؟
در یک کار سینمایی ترجیح میدهم کار نکنم چون پیشنهادهای خوبی نیست و بهتر است آبروی دهه ۶۰ ام را در سینما حفظ کنم. توصیه من به همه این است که مهربان باشید با همه و نه در مقابل یکدیگر. امیدوار هستم روزی بیایم و آنقدر از مهربانی بگویم که شما بگویید دیگر خسته شده اید. از این عدم مهربانیها کمیناراحت هستم.
[…] خانه سینما برایم امن نیست! | روزنامه هنری هنرمند […]