مونا کریمی| اگرچه اکران فیلمهای سینمایی اجتماعی در ایام نوروز شانس کمتری را در مقایسه با فیلمهای کمدی به واسطه پرداخت به موضوعات اجتماعی و شاید تلخ برای دیده شدن دارد، ولی همایون اسعدیان معتقد است فروش بالای فیلمهای کمدی میتواند نوید بخش حضور مردم در سینماها باشد که ثمره این استقبال را میتوان درباره فیلمهای اجتماعی هم تجربه کرد. اسعدیان در این فیلم موضوع اهدای عضو را از زاویه جدید مورد بررسی قرار داده است و دوربین خود را معطوف به سودجویان و دلالانی کرده که به عملهای غیر اخلاقی جهت فروش اعضای بدن با نرخهای مختلف دست میزنند. در این میان روزنامهنگاری که پایبندی به اصول اخلاقی در سرلوحه کارش قرار دارد، در موقعیت بحرانی قرار میگیرد که باید میان آرمانهای اخلاقی و جان عزیزانش دست به انتخابی دشوار بزند. تلنگری به انسان که آیا در شرایط بحرانی هم پای عقاید خود میایستد؟! با همایون اسعدیان گفتگویی انجام دادهایم تا از کم و کیف ساخت این فیلم جویا شویم
پس از فیلم سینمایی بوسیدن روی ماه فاصلهای ۴ ساله در زمینه فیلمسازی داشتید!
به هر حال در این مدت تهیهکنندگی فیلم سینمایی «بوفالو» اثر کاوه سجادی حسینی را پذیرفتم و در شورای صنفی نمایش نیز فعالیت داشتم. شاید این فاصله به جهت تلاشی است که دارم تا کاری بسازم که دغدغهام باشد و از ساختن آن راضی باشم. در این مدت پیشنهاد کار تلویزیونی و سینمایی داشتم که فیلمنامههایشان را نمیپسندیدم.
چه دلایلی موجب میشود تا تهیهکنندگی اثری را به عهده بگیرید؟
خودم را تهیهکننده حرفهای سینما نمیدانم و در واقع کارگردان هستم. به جز تهیهکنندگی دو فیلم سینمایی«سعادت آباد» و «بوفالو» که به عهده داشتم. در فیلم سینمایی «سعادت آباد» که از نقطه آغاز با دوستان بودم. با کاوه سجادی حسینی کارگردان جوان فیلم سینمایی«بوفالو» پیش از این هم آشنایی داشتیم که وی فیلمنامه را به نگارش درآورده و حتی با سرمایهگذار صحبت کرده بود. از من خواست تا کنار وی باشم و من هم تلاش کردم تا هرکمکی میتوانم انجام دهم. بهطور کلی ترجیح میدهم تهیهکنندگی بسیار انجام ندهم، مگر آن که کاری را بپسندم و فکر کنم با سلایق و نگاهم به سینما هماهنگ است و در کار میتوانم مفید باشم.
تجربه همکاری مشترک با مازیار میری در فیلم سینمایی«سارا و آیدا» که تهیه کنندگی آن را برعهده داشتید دوباره تکرار شد و ایشان نیز در فیلم سینمایی «یک روز بخصوص» به عنوان مجری طرح و تدوینگر حضور داشت. درباره این همکاری بگویید!
رفاقت من و مازیار میری قدیمیتر از این همکاریها است که در فیلم سینمایی «سعادت آباد» در کنار مازیار میری قرار گرفتم و همکاریمان را شروع کردیم. به نظرم حاصل کار اثر خوبی شد و توانستیم کار آبرومندی به سینمای ایران ارائه دهیم. طبیعتا در کنار ادامه پیدا کردن رفاقتمان، همکاریهای ما بیشتر شد. مازیار میری در این پروژه لطف کرد به عنوان مجری طرح و تدوینگر حضور داشت و سعی کردم هر کاری بتوانم برای ایشان انجام دهم. امیدوارم بتوانم این همکاری را با توجه به نزدیکی دیدگاهها نسبت به سینما و شرایط اجتماعی در سالهای آینده ادامه دهیم.
چطور مجید قیصری را برای نگارش مشترک فیلمنامه انتخاب کردید؟
زمانی که در شورای پروانه ساخت وزارت ارشاد بودم، فیلمنامهای به نویسندگی مجید قیصری به دستم رسید که براساس یکی از قصههای وی بود که متوجه شدم داستان نویس است و فیلمنامهای نوشته بود که بسیار وزین بود که به دلایلی با کارگردانی که پیشنهاد شده بود ساخته نشد، اما معتقدم میتوانست کار ارزشمندی باشد. آشنایی ما آغاز شد تا سه سال بعد از آن که مشغول فیلمنامه یک روز بخصوص شدم. خودم را فیلمنامه نویس نمیدانم و به این دلیل تمایل دارم به تنهایی فیلمنامه را ننویسم و یک نفر به جهت مشورت کردن و ایده دادن در کنارم باشد. بنابراین با وی تماس گرفتم و با هم صحبت کردیم و ایشان صادقانه در کنارمان بود.
یک روز بخصوص به اخلاق گرایی توجه ویژهای دارد و قهرمان فیلم را در شرایط بحرانی قرار میدهد که میان عمل اخلاقی و غیر اخلاقی مجبور به انتخاب شود. شرایطی که بی شک هر یک از ما در جامعه با آن مواجه میشویم و ناچار به انتخاب هستیم!
با نقاط قوت و ضعف فیلم کاری ندارم که بی شک هیچ فیلمی کامل نیست و حتما در فیلم من هم ضعفهایی وجود دارد. اما در زمان اکران فیلم منتقدانی از زاویه اخلاق گرایی به فیلم حمله کردند و اذعان داشتند که موضوعات اخلاقی نخ نما شده است که با همه وجود احساس کردم چقدر وضعیت اخلاقی جامعه خراب است که حتی دوست نداریم دربارهاش صحبت شود. ظاهرا به خود نگاه میکنیم و میگوییم ممکن است به خودم برگردد، پس ترجیح میدهیم درباره آن صحبت نکنیم و متاسفانه طرز فکر جامعه به جایی رسیده که با طرح و صحبت درباره چنین موضوعی نخنما به نظر بیاید. این موضوع مرا مطمئنتر کرد که اوضاع به جهت شرایط اجتماعی بسیار خراب است و همه ما فکر میکنیم آدمهای خوب و پایبند به اصولی هستیم که ضوابطی را رعایت میکنیم، اما وقتی پای منافع خود و نزدیکانمان به میان میآید باید انتخاب کنیم که آیا این انتخاب با اعتقاداتمان یکسان است و یا سعی در توجیه داریم. این که درباره اخلاقیات صحبت کنیم موضوع ارزشمندی نیست و انتخاب ما در شرایط بحرانی تعیینکننده است. مهمترین مسئله این بود که تماشاگر درگیر فیلم شود که اگر من در این موقعیت بودم بین جان عزیزانم و جان دیگران چه انتخابی میکردم.
به اضافه این که شخصیتپردازیها به گونهای است که مخاطب با شخصیتها همذات پنداری میکند و حتی در فیلم راهکاری نشان داده نشده که بهتر است حامد کدام راه انتخاب کند و صرفا توصیف شرایط بود!!
امیدوار بودم که مخاطب با همه شخصیتها به ویژه شخصیت اصلی داستان همذاتپنداری داشته باشد و تصور کند که اگر جای حامد بود چه میکرد. مهم نیست که بگویند آیا من این کار را میکردم یا نه؟! مهم این است خودمان را در آن موقعیت پیچیده ببینیم. به خود اجازه نمیدهم به کسی راهکار نشان دهم و بگویم چه چیز درست یا اشتباه است. پایان فیلم میتوانست عکس این اتفاق که میافتد باشد، یعنی در پایان فیلم حامد میتوانست آن عمل را انجام بدهد، اما باز هم در نتیجه فرقی نمیکرد. او در مقابل چالشی قرار گرفته بود که دست به انتخاب میزد که مسیر زندگیش را تغییر میداد و با انجام آن عمل برای خواهرش عمری عذاب وجدان را به دوش میکشید. در واقع آن گونه نبود که کار را تایید کنیم و یا زیر سوال ببریم. به قول شما ترجیح میدهم فقط مخاطب درگیر چالش شود و به آن فکر کند.
انتخاب شغل روزنامه نگاری برای حامد تا چه اندازه در بیان مفهوم واقعی فیلم و آرمانهای او به واسطه لزوم افشاگری فسادهای اقتصادی و دارویی تاثیرگذار بود؟
ابتدا شغلی که در نظر گرفته بودیم دبیر یک دبیرستان بود، به دلیل این که به نظرم آدمهای فرهنگی که با جوانان و نوجوانان سروکار دارند و آموزش فرهنگ میدهند، طبیعتا به اصولی پایبند هستند. دبیری را در نظر داشتم که برای خودش اصولی دارد و طبق آن حرکت میکند. زمان نگارش فیلمنامه با مجید قیصری به این نتیجه رسیدیم که روزنامه نگاری کارایی بهتری میتواند داشته باشد، این که فرد روزنامه نگاری درگیرپرونده ژورنالیستی و ماجرایی است که اصول گرایانه قدم بر میدارد و هم زمان درگیر ماجرایی برای خود میشود که مجبور است رفتار دیگری داشته باشد. به زعم من روزنامه نگاری یک شغل آرمانی است که اخبار و حقایق جامعه را برای مردم میگوید و شغل خاصی محسوب میشود که کار هرکسی نیست. البته این را هم میدانم که مانند شغلهای دیگر در آن هزار مشکل، فساد و محدودیت وجود دارد، اما ذات حرفه هشداردهنده و افشاگرانه است.
شغل حامد این قابلیت را دارد که در شرایط بحرانی نقش یک سخنران را ایفا کند که همه به دلیل رفتارش او را تحسین کنند و حتی فیلم به مرز اغراق هم کشیده شود، اما او به تنهایی در شرایطی سخت انتخاب و تصمیمی میگیرد که حتی برخلاف عقیدهاش است!
این که شما میگویید را دوست دارم، چون همه هدفم این بود که قهرمانی تنها داشته باشم که نمیتواند به کسی توضیح بدهد. حامد از زمانی که این حرکت را شروع میکند به جز یک جمله که به دوستش سودابه میگوید: «اگر خواهر خودت بود چه میکردی؟» هیچ توضیحی درباره کارش نمیدهد. او سعی ندارد تماشاگر را قانع و توجیه کند و مسیری را شروع کرده که با خودش دائم در جنگ است و به تنهایی باری را به دوش میکشد که ما با او همراه میشویم و مهم درک درد اوست. حتی در انتها با تصمیم فردی میخواهد این کار را انجام دهد و با کسی مشورت نمیکند. در واقع تصمیم او فردی شروع و فردی تمام میشود.
فیلم نهیبی به بی اخلاقیها در جامعه پزشکی و سودجویی دلالها میکند. درباره نقش و ایده ماجرای دلالها در گسترش این بی اخلاقیها توضیح دهید؟
ماجرای دلال و اتفاق فیلم را از مصاحبه مفصل روزنامه شرق با یک دلال بینام که کارش دلالی اعضا بود و حتی ماجرای کلیه گرفتن را از آن گرفتیم و در قصه گنجاندیم. متوجه شدیم که فضای عجیبی وجود دارد که کاملا مستند است و دلالی اعضای مختلف بدن را در اقصینقاط ایران با نرخهای مختلف خرید و فروش میکند و تصورش خدمت است. همه این اتفاقات ریشه مستند دارد و فقط شغل دلال را در فیلم بوفه دار بیمارستان قرار دادیم.
اهدای عضو هم یکی از موضوعات مهم و پرداخت شده در آثار تلویزیونی و سینمایی است که در این فیلم به زیر بطن غیراخلاقی آن هم توجه شد. شاید دلیل نخ نما بودن و تکراری از زعم عدهای همین ماجرای اهدای عضو باشد. نظرتان چیست؟
به جز فیلم درخشان کیانوش عیاری که از زاویه دیگری به موضوع نگاه میکند که دختری نیاز به اهدا دارد و پیگیر است، اثر دیگری به ذهنم نمیآید. به شکل قاطع میگویم که در این فیلم موضوع جدیدی طرح شده که درهیچ کار تلویزیونی و سینمایی نبوده است، این که یکی از نزدیکانم نیاز به اهدای عضو دارد و دست به چنین عملی میزند یا مجبور به این کار میشود تا به امروز نداشته ایم که این زاویه هم مهم است. حتی ما به دنبال ماجراهای دلال و این که زنجیرهها به کجا وصل میشوند نمیرویم، چون داستان پلیسی میشود و به من مربوط نیست. نمیدانم موفق بودم یا نه ولی آن چه مهم است و دیگران باید قضاوت کنند چالش قهرمان قصه است که فردی آرمان گراست و در موقعیتی قرار میگیرد که همه را زیر پا بگذارد.
معمولا در فیلمهایتان بازیگر جدیدی را معرفی میکنید. به چه علت؟ به نظر میرسد انتخاب محسن کیایی با وجود طنازی که دارد توانسته از تلخی فیلم کم کند!
در این فیلم به دنبال دختر ۲۱ سالهای برای نقش خواهر حامد بودم که از بازیگران حرفهای سراغ نداشتم. به علاوه سنی است که میتوان این ریسک را کرد و این روزها علاقه مندان بازیگری وجود دارند که منتظر فرصت ورود به سینما هستند که باید شرایط را فراهم کرد و ما هم این فرصت را دادیم. اما درباره فیلم «بوسیدن روی ماه» انتخاب آن دو خانم مسن در آن سن و سال به این علت بود که شاید در بازیگران حرفهای سراغ نداشتم تا نقش را بازی کنند و به همین دلیل به دنبال افراد گمنامتر میروم. انتخاب هر کدام از آنها را در فیلم براساس دلیل و تشخیص خود انجام میدهم. در فیلم سینمایی«یک روز بخصوص» میدانستم که باید حامد و حتی شخصیت بوفه دار را بازیگران حرفهای بازی کنند و به فکر آوردن بازیگر جدید نبودم. بله. محسن کیایی شیرینیهایی فوقالعادهای دارد که طی صحبتهایی تلاش شد تا در این فیلم کنترل شدهتر بازی کند تا به قول شما هم از تلخی کاسته شود و هم به سمت دیگر نرویم.
با توجه به پرداخت فیلم به موضوعی حساس در باب فسادهای اقتصادی و دارویی و مسائل غیر اخلاقی اهدای عضو،آیا فیلم دچار ممیزی نشد؟
نه خوشبختانه از سوی مسئولین در ارشاد فیلم مشکل پیدا نکرد. حتی فکر میکردم وزارت بهداشت به موضوع فیلم موضع بگیرد اما مشکلی نداشتند و شاید دلیلش این بود که ما سعی کردیم روی مرز باریک و صحیح حرکت کنیم.
عنوان فیلم قاعدتا این تصور را ایجاد میکند که همه مسائل فیلم در یک روز اتفاق میافتد!
بیست و چند دقیقه اول فیلم و از لحظهای که حامد از بیمارستان بیرون میآید و با ماشین وارد تونل میشود تا پایان فیلم ۲۴ ساعت است.
به عنوان یک فیلمساز فکر میکنید چرا تا این حد ناهنجاری اجتماعی در جامعه وجود دارد و مردم جامعه احساس مسئولیت را احساس نمیکنند؟
البته دیدگاههایی در این زمینه دارم که به نظرم مداخله در کار جامعه شناس است و او باید نظر دهد. به عنوان فیلمساز وظیفه دارم ناهنجاریهای اجتماعی را به تصویر بکشم و از زاویه نگاه خود آن را بیان کنم، ولی راه حلی ارائه نشود چون کار سیاستمدار و جامعه شناس ارائه راه حل است. ناهنجاریها روز به روز بیشتر میشود و تبعاتی را به همراه خود میآورد. مسائل اخلاقی و انسانی زیر پا گذاشته میشود و هرکسی دنبال منافع خودش است. عدهای صبح از خانه بیرون میآیند و فکر میکنند باید زره بپوشند تا بتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشند، چون فکر میکنند کسی حامی نیست. این ناشی از ناهنجاری اجتماعی است که به وجود آمده و در رانندگی مناسبات روزمره نیز وجود دارد و تلخ ترین نکته این است که برای همه ما عادی شده است.
مصادف شدن اکران فیلمهای کمدی در ایام نوروز با فیلم شما و دیگر همکاران باعث شده شانس کمتری به نسبت فیلمهای کمدی برای دیده شدن وجود داشته باشد. به نظر شما چرا مردم فیلمهای کمدی را بر فیلمهای اجتماعی ترجیح میدهند؟!
تصور اکثریت مردم مشخصا در ایام نوروز از سینما و اوقات فراغت میزانی از سرگرمی، فضای مفرح و کسب آرامش است که شاید درباره فیلم من به این آرامش نرسند. اما از زاویه دیگر باید گفت تولید فیلمهای کمدی هم در سال به تعدادی نیست که بتوانیم در هر ماه یا سه ماهی دو فیلم کمدی اکران کنیم. فکر میکنم در سال گذشته حدود ۵ فیلم کمدی داشتیم که ۲ فیلم در نوروز اکران شده و دو فیلم باقی مانده در ماههای آینده اکران میشود. البته همه فیلمسازان طالب این بودند که در این ایام فیلمها اکران شود که به نظرم هم به خودشان لطمه میزدند و هم به رونق اکران سالیانه آسیب زده میشد. آرایش اکران یعنی بتوان در تمام فصول سال ژانرهای مختلف را اکران کرد. خوشحالم که در تابستان و پاییز هم فیلمهای کمدی آماده اکران داریم، چون این گونه فضای سینما گرمتر شده و مردم به سینما نزدیکتر میشوند که ثمرهاش متوجه فیلمهای اجتماعی تلخ و جدی هم خواهد بود.
با توجه به ریاست شورای صنفی نمایش که بر عهده داشتید ممکن است تصور شود نمایش فیلمتان را در بهترین زمان اکران قرار دادید.آیا از اکران و فروش فیلم تا امروز راضی هستید؟
فیلمبرداری «یک روزبخصوص» را در سال ۱۳۹۴ هم زمان با جشنواره فیلم فجر انجام دادیم که پایان سال ۱۳۹۴ به پایان رسید. پروانه نمایش این فیلم را مهر ماه ۱۳۹۵و حدود چهار، پنج ماه قبل از جشنواره فجر گرفتم که خود به خود در اولویت اکران نوروزی قرار میگرفتم، چون یک سال سرمایه خوابیده بود. خود متقاضی برای اکران نوروزی این فیلم شدم و به هیچ وجه از موقعیتم در شورای صنفی استفاده نکردم و حتی اگر کارگردان این فیلم من نبودم تفاوتی نمیکرد. در واقع ریسک بزرگی کردم که در کنار دو فیلم کمدی«خوب بد جلف» و «گشت ۲» قرار گرفتم، اما پشیمان نیستم و به نظرم سینما یعنی ریسک کردن و به جلو رفتن. امیدوارم فیلمهای اجتماعی دیگر که در این بازه زمانی اکران شده مخاطبان خود را در زمان باقیمانده پیدا کند.
تبلیغات فیلم تا به امروز چگونه بوده است؟
سال گذشته شبکه جم تبلیغات وسیعی را برای سینمای ایران کرد که اثرش را در فروش دوبرابر فیلمها دیدیم. باورم این است که اگر امسال هم میتوانستیم در شبکه جم تبلیغات داشته باشیم فروش فیلمها بیشتر از این بود. به دلیل محدودیتهایی که گذاشته شد، اجازه تبلیغ از این شبکه را نداریم و به دلیل این محدودیتها امیدوار بودیم و هستیم که سازمان صدا و سیما جایگزین بهتری باشد و تبلیغات را با نگاه مثبتتر و مهربانانهتر به سینما انجام دهد که البته تا حدودی این اتفاق افتاده و فیلمها از تیزرهای رایگان برخوردار شدند. به نظرم فیلمهای سینمای ایران نیاز به حمایت و همراهی بیشتر از سوی سازمان صدا و سیما دارد، در این صورت فروشهای بیشتر از آن چه امروز در سینماها اتفاق میافتد خواهیم داشت.
بدون دیدگاه