سپیده آماده| «پوریا آذربایجانی» سینما را با نگارش فیلم نامه روایتهای ناتمام آغاز کرد. وی در جشنوارههای متعددی شرکت و برنده جوایز متعددی از جمله جایزه ویژه هیأت داوران ورشو برای روایت ناتمام و دیپلم افتخار جایزه اول جشنواره بمبئی برای روایتهای ناتمام، کاندید بهترین کارگردانی برای آب و آینه از جشنواره فیلم فجر، بهترین فیلم اول برای روایتهای ناتمام در جشنواره فجر دوره بیست و پنجم، بهترین فیلمنامه در بیست و نهمین جشنواره فجر برای مستند عاشقانهای برای سرباز وظیفه رحمت شد. آذربایجانی امسال با فیلم «جشن دلتنگی» در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر شده حضور پیدا کرده است. فیلم با بازی محسن کیایی، بهنام تشکر، پانتهآ پناهیها، بابک حمیدیان و مینا ساداتی از درگیری انسانها را در روزگار ارتباطات مجازی میگوید، ارتباطاتی که در نهایت جشن دلتنگی و تنهایی انسانها را رقم میزنند. به بهانه حضور «جشن دلتنگی» در بخش سودای سیمرغ سی و ششمین دوره از جشنواره فیلم فجر، گفتگویی با «پوریا آذربایجانی» داشته ایم تا از ساخت تازه ترین فیلم سینماییاش بپرسیم.
آقای آذربایجانی! چه شد که سوژه فیلم به ذهنتان رسید و تصمیم به ساخت آن گرفتید؟
پاییز سال ۹۵ فیلمنامه «جشن دلتنگی» نوشته شد و امسال به مرحله تولید رسید. مهرماه امسال بود که ما تولید را آغاز کردیم و خدا را شکر که کار به موقع تمام شد و به جشنواره امسال رسید.
امسال تعداد فیلمهای حاضر در جشنواره کاهش پیدا کرده است، نظر خود شما در خصوص کاهش تعداد گزینههای حاضر در جشنواره چیست؟
کم شدن تعداد آثار جشنواره ذاتا اتفاق بدی نیست، در هر حال ما در خصوص یک فستیوال صحبت میکنیم و نه نمایش عمومی همه آثار و به نظر من اگر تعداد آثار کمتر باشد، بهتر هم هست، اما کارگردانان فیلم اولی کمی دچار مشکل میشوند، چون به خاطر میآورم زمانی که خودم فیلم اولم را ساخته بودم، خیلی برایم مهم بود که اثرم در جشنواره فیلم فجر حضور داشته باشد، اینکه یک یا دو فیلم اول در جشنواره باشد، خب به این معنا است فیلمهای اول بسیار خوب دیگری هم بودهاند که به دلیل همین ماجرای کاهش تعداد آثار از گردونه جشنواره دور ماندهاند. من تلفیق بخش فیلم اولی یا همان نگاه نو را با سایر آثار جشنواره از ابتدا نمیپسندیدم، چون به نظرم بخش فیلمهای اول اگر با ده یازده فیلم درجشنواره امسال هم حضور داشت، برای سینمای ما خیلی بهتر بود. خیلی از فستیوالهای بینالمللی هستند که بخش فیلمهای اول دارند و در این بخش کارگردانان فیلم اولی آثار خود را با هم به رقابت میگذارند و به نظر من بودن بخش فیلمهای اولی خیلی بهتر از نبودنش است.
می خواستم از سوژهای که به ساخت «جشن دلتنگی» منتهی شد بپرسم، ماجرای پیامدهای اپلیشکنهای موبایل و شبکههای اینترنتی که این روزها تمام ابعاد زندگی را متاثر از خودش کرده است.
اصولا من فکر میکنم که شبکههای مجازی خیلی وارد زندگیها شدهاند و جای روابط اصیل را کم کم گرفتهاند و دیگر آدمهای برای صحبت کردن و دیدن هم زمانی ندارند و حتی وقتی که در یک جمع دور هم جمع میشوند، سر هر کسی در گوشی خودش است. این به نظر من در دراز مدت بدون اینکه بفهمیم منجر به تنهایی میشود و یک بحران تنهایی عجیبی در پیش روی جامعه ما است. به این دلیل بود که من و مونا سرتوه تصمیم گرفتیم که این قصه را بنویسیم و به این ترتیب بود که این قصه نوشته شد و به فیلم نامه اثر منتهی شد. در عین حال فیلم اصلا قرار نیست استفاده از شبکههای اجتماعی را قضاوت کند و به واسطه چهار روایت متقاطع میخواهد مانند آینهای مقابل مخاطب قرار بگیرد تا مخاطب خود را در آن ببیند و همذاتپنداری کند و بعد خودش این مسئله را قضاوت کند.
به نظر شما آیا این هجمه شبکههای مجازی اپلیکشینهای موبایلی و پیامدهایش تنها در کشور ماست یا در جوامع توسعه یافته هم دیده میشود؟
من که تجربه زندگی در خارج از ایران را هم دارم، میگویم که این هجمه اپلیکیشنهای موبایل به زندگی مردم تنها مختص به ایران نیست و در سایر کشورها هم مردم ساعتهای زیادی از زندگی شان را در گوشیهای تلفنشان سپری میکنند. اما شبکههایی مانند اینستاگرام در کشورهایی مانند ایران که مردم به دلایل بسیاری مانند سانسور فرصت پرسونال برندینگ پیدا نکردهاند و نتوانستهاند خودشان را در جامعه ارائه بدهند و اظهار وجود کنند، یک شکلی از پرسونال برندینگ را به وجود میآورد که در بسیاری از موارد عجیب و غریب میشود. به هر حال در کشورهایی که شرایط جامعه به لحاظ سنتی و قانونی آزادتر است، آدمها فرصت ابراز وجود بیشتری در جامعه پیدا میکنند اما زمانی که فرصت ابراز وجود از آدمها در جامعهای گرفته شود یا کم شود و آدمها با یک سری موانع عرفی و اجتماعی و قانونی روبرو شوند، زمانی که یک جهان آزادتری در دسترسشان قرار میگیرد، همه آن کارها را در آن جهان انجام میدهند و به نظر من تفاوت استفاده از چنین شبکههایی در کشور ما نسبت به سایر کشورها این است و گرنه در امریکا و اروپا هم مردم از موبایل استفاده میکنند اما برایشان انقدر جدی نیست که تمام زندگیشان بشود نگاه کردن به صفحه موبایل.
در خصوص کستینگ کار چه در حوزه بازیگری و چه در حوزه فنی چطور به این گروه رسیدید؟
من سعی کردم نزدیک ترین گزینههای را به تصویری که در خصوص کاراکترهای فیلم در ذهنم داشتم در زمینه کسینگ انتخاب کنم، بازیگران این فیلم خوشبختانه جزء نزدیک ترین تصورات من به کاراکترها هستند و اولین گزینههایی که ما به آنها فکر کردیم که خوشبختانه فیلم نامه را دوست داشتند و حضور در کار را پذیرفتند. الان که من فیلم را میبینم، متوجه میشود که این بازیگران بهترین انتخابها هستند و اگر بخواهم بار دیگر این فیلم را بسازم، باز هم همین بازیگرها را انتخاب میکنم. در این میان ممکن است این شائبه به وجود بیاید که محسن کیایی و بهنام تشکر بازیگرانی هستند که کار طنز هم کردهاند و تماشاگر ممکن است پیش زمینه ذهنی اینگونه هم از آنها داشته باشد، اما از آنجا که هر دوی این افراد بازیگران بسیار خوبی هستند به درستی از پس نقشهایشان بر آمده اند، کاراکترها باور پذیرند. در خصوص عوامل فنی هم آقای زرین دست تصویربردار کار هستند که به نظر من بر همه فیلمسازان واجب است یک بار تجربه کار با او را داشته باشند و این شانس من بود که توانستم با او کار کنم. آدمهای دیگری هم که در این فیلم کار کردند از دوستان من هستند که یا پیش از این با آنها کار کرده بودم یا تجربه آشنایی با آنها را داشته ام. یک کست جلو و پشت دوربین کاربلد در کار ما دور هم جمع شدهاند و این شانس من بود.
به نظرتان حضور یک فیلم در جشنواره فیلم فجر چقدر در دیده شدنش تاثیر گذار است؟
جشنواره فیلم فجر به همان اندازه که میتواند در اکران خوب تاثیرگذار باشد، در اکران بد هم تاثیر گذار است. کافی است که منتقدان و اهالی رسانه و مردم امواج خوب اطراف یک فیلم ساطع کنند تا فیلم اکران خوبی داشته باشد و بر عکس آن فیلم را نپسندند و نقدهایی به فیلم وارد شود که به اکران ناموفق کار منتهی شود. در هر حال به نظر من حضور در جشنواره فجر بهتر از عدم حضور در آن است و من همواره این احساس را داشتهام، چون زمانی که نوجوان بودم همیشه فیلمهای حاضر در جشنواره فجر را دنبال میکردم و حضور یک فیلم در جشنواره را امتیاز میدانستم.
اقبال مخاطبان را اعم از اهالی رسانه، منتقدان و مردم را چگونه پیش بینی میکنید؟
من احساس میکنم که فیلم با مخاطب ارتباط خوبی برقرار خواهد کرد و تنها یک نکته وجود و آن این است که فیلم جشن دلتنگی فیلمی است که بدون هیچ ادا و اصولی ساخته شده است، یک فیلم کاملا اوریجینال که به فیلمهای یک کارگردانی که در امریکای جنوبی و اروپای شرقی فیلم میسازد، شبیه نیست. جشن دلتنگی، فیلم خودم است و از ابتدا هم قرار نبوده پلانهای فیلم شبیه پلانهای فلان فیلم باشد، یا فیلم برداری فیلم شبیه فیلم برداری یک فیلم معروف دیگر باشد یا قصه فیلم شبیه قصه آثار آقای فرهادی باشد. آن دسته از آدمهایی که میخواهند فیلمی شبیه فیلمهای سینمای پیشروی جهان ببینند، مشخصا زمانی که این فیلم را ببینند احساس خوبی نخواهند داشت. برای اینکه فیلم بدون ادا و اصول و در کمال سادگی ساخته شده است. اما آن دسته از آدمهایی که میخواهند فیلمی اوریجینال ببینند، فیلمی که قصهاش را تعریف میکند بدون اینکه عشوه گری عجیب وغریبی بکند، به نظرم از دیدن فیلم راضی خواند بود. به نظر من این روزها فیلمی خوب است که هیچ کدام از اجزایش از فیلم بیرون نزند، مثلا تصویربرداری کار از فیلم جلوتر نباشد و بازیگر بازیگران فیلم از قاب بیرون نباشد اما خیلیها در همین سینماهای ایران و حتی سینمای جهان هستند که دوست دارند بگویند عجب فیلم برداری یا چه پلان سختی یا اینکه بازی این بازیگر چقدر به چشمم میآید، اما من اصلا علاقمند به این نوع از سلیقه نیستم. در مجموع فکر میکنم چون فیلم، فیلم قصه محوری است با مخاطب ارتباط خوبی برقرار میکند.
یکی از اتفاقهای این جشنواره حضور تعداد زیادی از فیلمهایی است که به واسطه بودجههای کلان یکی از نهادها ساخته شدهاند و در کنار آثار سینمای مستقل قرار گرفتهاند و رقابت نابرابری در زمینه میزان بودجه در میان این آثار اتفاق افتاده است، نظر شما در خصوص این اتفاق چیست؟
من فکر میکنم به هر حال این اتفاق اجتناب ناپذیری است و کارگردان و نویسنده در خصوص فیلمش تصمیم میگیرد. زمانی که میخواهی فیلمی بسازی که در تمام ابعادش مستقل است، نباید انتظار داشت که بودجههای کلان صرف فیلم شود، اما زمانی که میخواهی فیلمی برای فلان سازمان یا فلان ارگان بسازی قطعا پولش هم میآید، اما چیزهای دیگرش از دست میرود. یعنی ممکن است ساخت فیلم با بودجههای کلان برایت جذاب باشد و پیش خودت بگویی عجب فیلم خوبی ساختم و چه پلانهای پر و پیمان و شلوغ و عجیب غریبی، اما فیلم از درون دچار یک سری مشکلات میشود. به هر حال من این را مشکل جشنواره فجر نمیدانم و در تمام دنیا همه نوع فیلم با هم رقابت میکنند از فیلمهایی که چندین میلیون دلار هزینه ساختشان بوده تا فیلمهایی که زیر ۱۰۰ هزار دلار هزینه ساختشان شده است در خیلی از فستیوالهای جهان با هم رقابت میکنند. من در این مسئله مشکل خاصی نمیبینم که سازمان اوج امسال چهار پنج تا فیلم دارد، به هر حال این فیلمها با هم رقابت میکنند و نتیجهاش را میبینیم. به نظر من این فیلمها قرار نیست از فیلمهای ماهایی که بودجههای خیلی پایینتر ساخته شده است، بهتر باشد.
یکی از اتفاقاتی که در سینمای چند سال گذشته ما اتفاق افتاده حجم بالای فیلمهای اجتماعی است، به نظر شما مسئله تک ژانری شدن سینما تا چه زمانی ادامه خواهد داشت و سایر ژانرها چه زمانی از محاق بیرون خواهند آمد؟
من معتقدم زمانی فیلمسازان فیلم میساختند برای اینکه فیلم بسازند، نویسندهها داستان میمی نوشتند برای اینکه داستان بنویسند و حتی فوتبالیستها فوتبال بازی میکردند برای اینکه فوتبال بازی کنند، اما الان خیلی از آدمها مخصوصا هم نسلهای من برای اینکه پرسونال برندینگ کنند، خودشان دو قدم جلوتر از اثرشان میایستند، یعنی از پیش طراحی میکنند که الگوی موفقی را در پیش بگیرند و بعد به جایزه کن و برلین برسند. به نظرم این مشکل ماجرا است، اینکه آدمها برای اینکه به دنبال جهان بینی خودشان بروند، به دنبال این هستند که موفق شوند و به چشم بیایند و به نظر من این مسئله در دراز مدت نتیجه معکوس میهد چون در نهایت اتفاقهای اوریجینال هستند که در ذهنها باقی میمانند. مثلا اگر به نظر شما آثار فرهادی کارهای موفقی هستند، کارهای شبیه به فرهادی به نظر شما موفق نمیآیند. به نظر من دلیلش این است و مشخصا هم دلیل نامبارکی است و امیدوارم روزی بشود فیلمسازان، برایشان مهم باشد که برای چه فیلم میسازند. در فوتبال هم همینطور است و فوتبالیستها بیش از اینکه به فوتبال فکر کنند به این فکر میکنند که ماشینشان را ارتقا بدهند و هدفهای دوم و سومی دارند که از اصل ماجرا دور است.
نظر شما در خصوص ماجرای باند بازی در اکران چیست، مسئلهای که سالهاست خسارات بسیاری به برخی فیلم سازان وارد کرده است؟
من اصولا در این زمینه بسیار بی اطلاع هستم، چون در این سالها متوجه شده ام که ماجرایی تحت عنوان خودی و غیرخودی همه جا وجود دارد و من هنوزغیرخودی هستم و چون غیرخودی هستم، چم وخم این ماجراها را نمیدانم و به همین دلیل هم هست که من فیلم جنگی هم که میسازم، مانند اروند فیلم تنها در ۶ سالن اکران میشود و در جشنوارهای که نام جشنواره مقاومت هم دارد در هیچ رشتهای کاندید نمیشود و همان فیلم در جشنواره جیپور جایزه اول را از آن خود میکند. من این سازوکارها را نمیشناسم و هیچ وقت هم نمیخوام بشناسم و با این سیستم کنار بیایم و اصلا بلدش هم نیستم و امیدوارم هیچ وقتی هم یاد نگیرم، چون اگر چنین سازوکارهایی را یاد بگیرم، یک چیزهایی را فراموش میکنم که دوست ندارم فراموش کنم.
برنامه آتی تان در حوزه سینما چه خواهد بود؟
میخواهم سال دیگر بیشتر یاد بگیرم تا فیلم بسازم و عجلهای برای ساخت کار جدیدم ندارم.
در پایان؟
از تهیه کننده کار تشکر میکنم که با سرمایه شخصیاش این فیلم را ساخت و از همسرم مونا سرتوه تشکر میکنم که نویسنده دیگر فیلم نامه کار است، که اگر نبود اصلا این فیلم نامه نوشته نمیشد، مثل خیلی از کارهای دیگر.
بدون دیدگاه