احمدرضا حجارزاده| افروز فروزند از نویسندگان و کارگردان تئاتر بعد از گذشتِ دوازده سال دوری از تئاتر، سالِ پیش با نمایش «بهمن»، بازگشتِ موفقیتآمیزی به این عرصه داشت، و حالا این روزها او نمایش تازهاش را با نام «مافیا» در تماشاخانه باران روی صحنه برده؛ نمایشی که با استقبال خوب تماشاگران روبهرو شده و بازخوردهای خوبی نیز از منتقدان و هنرمندان دریافت کرده است. «مافیا» ظاهرا درباره نوعی بازی جدید است که طی دو سال اخیر به شدت میان مردم و بخصوص قشر جوان باب شده و طرفداران زیادی هم پیدا کرده اما در حقیقت این نمایش به مهمترین مسائل و دغدغههای بشری در جامعه امروز ما میپردازد. فروزند در «مافیا» از همهگیرشدن دروغ و ریاکاری میگوید، از منفعتطلبی و خودخواهی آدمها، و بیتفاوتی نسبت به سرنوشت دیگران. در تیم بازیگران نمایش، فقط نگار عابدی است که پس از نمایش «بهمن» و یک همکاری فراموش شده در سالهای دور، دوباره در نمایشی از این کارگردان حضور پیدا کرده. به بهانه استقبال خوب مخاطبان از این نمایش، سراغِ افروز فروزند و نگار عابدی، کارگردان و بازیگر این نمایش رفتیم و درباره کم و کیف روندِ کار و همکاریشان گفتگو کردیم که حاصل آن را در ادامه میخوانید:
خانم فروزند، با وجود دوازده سال دوری از تئاتر، بازگشتتان با نمایش «بهمن» در سال گذشته اتفاق خیلی خوبی بود و نمایش «مافیا» هم گام محکمتری در ادامه فعالیتهای کارگردانی شماست. گویا مسائل مربوط به تئاتر و موضوعات اجتماعی روز دغدغه شما در نمایشهایی است که روی صحنه میبرید. معمولا ایدهها و نمایشنامههایتان چگونه و بر چه اساسی برای نوشتن و اجرا شکل میگیرند؟
فروزند: پاسخ به این پرسش همیشه برایم سخت بوده، چون واقعا نمیدانم چه اتفاقی میافتد که یکدفعه تصمیم میگیرم موضوعی را بنویسم. برای مثال اصلا نمیدانم ایده اولیه «مافیا» برای نوشتن از کجا شکل گرفت. در مورد نمایشهای قبلیام میتوانم توضیح بدهم که سوژهها چطور پیدا شدند اما درباره کار جدیدم نه، نمیدانم.
شاید همه چیز از آشنایی با خودِ بازی مافیا شروع شده است.
فروزند: بله، دقیقاً. وقتی با خودِ بازی مافیا آشنا شدم، خیلی برایم جذاب بود، یعنی جزو بازیهایی بود که خیلی من را درگیر کرده بود. من خیلی اهلِ بازی نیستم، ولی فرمول دقیقِ بازی مافیا من را شگفتزده کرد؛ همین فرمولی که آدم را اینقدر تشویق و ترغیب به دروغگفتن میکند. بعد از مدتی دیدم هر کجا دورِ هم جمع میشدیم، بخصوص جمعهای فامیلی، همه میگویند مافیا بازی بکنیم! و خیلی راحت دروغ میگفتیم. بعد که بازی تمام میشد، همه افتخار میکردند که «دیدی چه تمیز دروغ گفتم و کسی نفهمید! دیدی چه مافیای خوبی بودم!». خودِ من یکی از افتخاراتم اینست که مافیای خوبی هستم! (با خنده) و خب این اصلا افتخار ندارد، چون این یعنی من دروغگوی خوبی هستم! وقتی به دروغ اینقدر رسمیت بخشیده بشود، خیلی طبیعی است که در همه چیز رسوخ پیدا میکند. دیگر وقتی بخواهم به دوست و همکار و آدمهایی که باهاشان زندگی میکنم دروغ بگویم، بدون اینکه زحمت بکشم، دروغ میگویم. کمکم به این فکر فرو رفتم که بازی مافیا کدام حس و نیاز انسان را ارضا میکند؟! به نظرم اگر تیمی حدود دو ساعت مافیا بازی بکنند، میشود نشست و آنها را تماشا کرد. بنابراین فکر کردم این بازی پایه خوبی برای نوشتن نمایشنامه است. البته باید قصهای سوار بر این بازی میکردم که شباهتهایی هم به آن میداشت و در بازی مافیا و آدمهایی که مشغول بازیاند، تنیده بشود. وقتی شروع به نوشتن قصه کردم، سعی کردم ماجرایی باشد که در آن یک نفر را حذف کردهاند. مثل اتفاقی که در بازی مافیا میافتد و باید یک نفر را حذف بکنند. چون همیشه از ابتدای کارم معضلات اجتماعی را مد نظر قرار دادهام و شیوه کارم هم رئال است، پس باید سراغ چنین قصهای میرفتم. ضمن اینکه به نظرم در مملکتی که پر از مسئله و معضل است، نمیتوانم بروم روی صحنه و بگویم تئاتر برای تئاتر باشد. بنابراین چه در شیوه کارکردن و چه روایت قصه، این سبک را انتخاب کردم و همیشه قصههایی را نوشتهام که اطراف خودم رخ میدهد یا مسئله و حرف همه ماست.
انتخاب بازی مافیا برای روایت قصه نمایش، ناخواسته به احوال جامعه ما و حتی دنیا نزدیک و به نوعی دغدغه همه است، یعنی اخلاق انسانی و صداقتی که دیگر در زندگیها و روابط کمرنگ شده و شما این معضل را خیلی خوب در نمایش گنجاندهیید. وقتی نمایشنامه را مینوشتید، به این نکته توجه داشتید که از اخبار سیاسی و اجتماعی دنیا به عنوان منابعی برای نشاندادن دروغ استفاده بکنید؟
فروزند: بله، طبعا. ما ایرانیها معتقدیم اخلاق از بینمان رخت بربسته اما اصراری هم نداریم آن را برگردانیم یا خودمان را اصلاح بکنیم! اگر «بیاخلاقی» واژه درستی باشد، چون اخلاق یا خوب است یا بد، مثل شخصیت. بیشخصیتی نداریم، بیاخلاقی نداریم. معتقدم وقتی در مملکتی به بیاخلاقی و دروغ مشروعیت بخشیده شده، وقتی برای نسل جوان و معاصر قصهای تعریف میکنم، طبیعتا باید آن قصه از خودشان آمده باشد. من دیگر سیساله نیستم، ولی الان دهه سی، دهه جوانی است که باید داشتههاشان به بار بنشیند. مملکت باید روی دوش آنها باید بچرخد. من که تئاتر کار میکنم، وقتی میخواهم درباره جوانها یا اتفاقهایی که در مملکت رخ میدهد حرف بزنم، اولین ـ و نه درستترین ـ چیزی که به ذهنم میرسد، گروه سنی سی تا چهلسالههاست؛ این سی تا چهل سالههایی که دارند مملکت را میسازند و پیش میبرند، به هر شکل، بد یا خوب. اگر معترض هستند، بیشتر آنها هستند. اگر چیزی ساخته و پرداخته میشود، چیزی از کف میرود، بیشتر آنها هستند. دلم میخواست تئاترم درباره این گروه سنی باشد. از آنجاییکه در کشور ما متاسفانه اخلاق از بین رفته و به شدت بحران اخلاقی داریم، در هر زمینهای، کاری، عاطفی، شخصی و غیره، اول از همه تقلب و دروغ راهگشاست. بارها گفتهام اگر وضع رانندگی در مملکت ما درست بشود، کمی امیدوار میشوم. اگر یادتان باشد، سال گذشته کمپین «بین خطوط برانیم» راه افتاده بود. من گفتم از امروز دیگر بین خطوط رانندگی میکنم اما امکان نداشت! چون خطر هم متوجه خودم بود و هم دیگران. این چکیده مملکت ماست؛ به محض اینکه کسی بخواهد راه درست برود، خطر تهدیدش میکند. همان روز گفتم اگر رانندگیمان درست بشود، میفهمم مملکت درست شده. جالب اینکه منِ ایرانی که اینجا زندگی میکنم، مدام غر میزنم چرا این درست رانندگی نمیکند؟ چرا آن با موبایل حرف میزند؟ هیچوقت نمیگویم چرا من اینطور و چرا من آنطور. هم در نمایش قبلیام «بهمن» و هم این نمایش، معتقد بودم اول باید خودمان را نقد بکنیم. به نظرم «مافیا»، قصه آن آدمهای گمشده و آسیبدیده نیست. قصه خودِ ماست که چه برخوردی با آن آدمها و این قضیه میکنیم. یکی از دلایلی که خیلی به بخش سیاسی این کار و حتی «بهمن» گیر ندادند، همین بود که دیدند ما چیزی را نقد میکنیم که بیشتر متوجه خودمان است.
خانم عابدی، شما تا حالا مافیا بازی کردهاید؟!
عابدی: بله، بازی کردهام.
فروزند: بازیکنِ خوبی هم هست!
عابدی: در واقع یعنی دروغگوی خوبی هستم!
البته منظور خانم فروزند، توانایی شما در بازیِ مافیا بود، مثل مهارتتان در بازیگری. وقتی متن «مافیا» را خواندید، اولین برداشت شما از نمایشنامه چه بود؟
عابدی: بازی در نمایش «مافیا» سومین همکاری من با خانم فروزند پس از «روی زمین» و «بهمن» است. همیشه وقتی متنی از ایشان به دستم میرسد، میدانم با نمایشنامه خاصی روبهرو هستم، چون از ویژگیهای خانم فروزند است که در اولین قدم، یعنی انتخاب سوژه، سراغ سوژههای خاص میروند. ایدههایشان طوری است که آدم میگوید چرا به ذهن من نرسید! نمایشنامه را خیلی دوست داشتم، دیالوگنویسی و گفتگوها را هم، ولی چون بر اساس یک بازی نوشته شده بود، دفعه اول که متن را میخواندم، خیلی سر از ماجرا درنمیآوردم. در روخوانیهای مجدد و زمانیکه به گروه ملحق شدم، در تمرین و دورخوانی متن بیشتر متوجه ریزهکاریها شدم، به این دلیل که نمایشنامه نیاز به تصویر و عملکردن داشت. متن نمایشنامه،گفتوگوی بین آدمهایی در یک مهمانیِ دورهمی است. نتیجه کار تبدیل به یک نمایش خیلی روان و درست مثل زندگی عادی شد.
از ابتدا خانم فروزند بازی در نقش «بنفشه» را برایتان در نظر داشتند؟
عابدی: در مورد نقشم، خانم فروزند از من خواستند نقش را انتخاب بکنم اما خودشان هم چیزهایی در نظر داشتند که برایم فرقی نمیکرد بین نقشهای مهناز و بنفشه،کدام را بازی بکنم، چون نمایشنامه خیلی جذاب بود و کارکردن با خانم فروزند را دوست داشتم. البته خودم قلبا ترجیح میدادم نقش بنفشه را بازی بکنم. شخصیت مهناز از بعضی جهات به منِ «نگار عابدی» خیلی نزدیک بود، ولی نگاه بنفشه به زندگی، رفتارها و عاداتش خیلی از من دور بود. به همین دلیل برایم جذابتر بود این نقش را بازی بکنم. کمی هم ترسناک بود، زیرا این امکان وجود دارد که وقتی نقشی از شما دور است، به ورطهبازی تیپ و سطحی کشیده بشوید. من تمام سعیام را کردهام. نمیدانم چقدر در اجرای درست نقش موفق بودهام.
معمولا برای شکلدادن به یک نقش، چقدر از تجربههای قبلیتان در تئاتر استفاده میکنید و چه میزان از پرورش نقش را مدیون راهنمایی کارگردان هستید؟ آیا دیدهها و شنیدههای روزمره از زندگی اجتماعی هم به کمکتان میآیند؟
عابدی: به نظرم همه این موارد در ساختهشدن یک نقش دخیلند. البته بستگی به نوع نقش و جنس نمایشنامه هم دارد اما در چنین نمایشنامههایی که اینقدر رئالیستیاند و حتی به نظرم از فرط نزدیکی به زندگی، ناتورالیستی است، همه این چیزها میتواند به کمک شکلگیری نقش بیاید. ضمن اینکه همیشه دوست داشتم با کارگردانی کار بکنم که از بیرون نظری داشته باشد، چون باعث میشود با ایدهیی که در ذهن شما نیست، آشنا بشوید. من ادعایی ندارم، ولی کسانی هم که خیلی خلاقند و ذهن گستردهیی دارند و میتوانند تصاویر متنوعی در ذهنشان ببینند، بالاخره محدودیتهایی دارند. مسلماً یک ذهن دیگر به چیزهایی فکر میکند که من به آنها نمیاندیشم. آن ذهن دیگر کمک میکند ایدههای شما شبیه به چیزهایی که قبلاً بازی کردهاید، نباشد.
با توجه به اینکه نمایش «مافیا» یک تئاتر کاملا حرفهای و جدی است و ویژگیهای نمایشهای کمدی یا تختهحوضی را ندارد، در اجرای نقش چقدر دستتان باز بود و این اختیار را داشتید که از بداههپردازی استفاده بکنید؟
عابدی: مسئله اینست که خودم خیلی دوست ندارم اینجور نمایشها بر اساس بداههپردازی شکل بگیرد، چون در این صورت به سمت نمایشهای تختهحوضی میرود. گرچه آن نمایشها ارزشهای خود را دارند. منظورم این نیست که ارزش یک گونه نمایشی را پایین بیاورم. نمایش تختهحوضی، ژانر بسیار مهم و سرچشمه و ریشه نمایشهای ماست اما در این نوع نمایشی که ما کار میکنیم، بداهه میتواند آسیبهای زیادی بزند که خوشبختانه از بیرون کنترل میشد. به هر حال چون داریم بازی میکنیم و زندگی در جریان است، در تمرینها نیاز داشتیم آزاد باشیم تا لحظاتی شکل بگیرد. لحظهبهلحظه انگار ما ایستادهایم و صحنهها از بیرون کارگردانی شده. اگر هم قرار بود بداههیی انجام بشود، در تمرینها انجام میشد تا بعضی موارد که در راستای کار بود، انتخاب شد و گفتند این لحظه بماند، وگرنه حذف شده. بنابراین تمام بداههها در تمرین تنظیم شدهاند که البته زیاد هم نبودند. مثلاً اگر اتفاقی در آن سوی صحنه بین دو نفر میافتد، برای اینکه ما خیلی خشک و بیکار نباشیم و زندگی در جریان باشد، صحبتهای عادی میکنیم و چای میخوریم و غیره.
با مروری بر نقشهایتان در تئاتر، سینما و تلویزیون، به نظر میرسد نوعی انتخابهای ناخواسته شما را به سوی نقشهای طنز سوق داده. انگار دارید کمکم خودتان را به عنوان بازیگر نقشهای کمدی معرفی میکنید. هرچند در نمایشهایی هم نقشهای جدی داشتهیید اما آن شخصیت ویژگیهای برای خنداندن تماشاگر داشته. آیا خودتان اصرار و علاقه دارید در قالب بازیگر نقشهای طنز و کمدی شناخته بشوید؟
عابدی: خیلی جالب است، چون زمانی که تازه بازیگری را شروع کرده بودم، همیشه نقشهای جدی بازی میکردم. یک عده پشت سرم میگفتند این خانم نمیتواند نقشهای کمدی بازی بکند. اصلاً کمدی بلد نیست! ولی در نقشهای جدی، خیلی خوب و درخشان است. فکر میکنم باعثِ این اتفاق، تلویزیون است، چون در تلویزیون دیده میشویم. کاری به خوب و بدِ اثر نداریم اما همه مردم کشور آدم را میبینند، حتی با وجودی که الان ماهواره معضلی برای تلویزیون خودمان شده، باز مردم مینشینند و برنامههای خودمان را میبینند. به نظرم بازیگر آنقدر که در تلویزیون دیده میشود، در سینما دیده نمیشود.
منظورتان اینست تماشاگر انتخاب میکند و تصمیم میگیرد که شما را در چه نقشهایی بیشتر ببیند؟
عابدی: نه، او تصمیم نمیگیرد. در مورد نقشهایم من تصمیم میگیرم. اگر نخواهم، میتوانم بازی نکنم. من دنبال نقش خوبم. برایم هیچ فرقی نمیکند. گرچه سلیقه خودم بیشتر درام و تراژدی است. من اصلاً دوست ندارم کمدی بازی بکنم. یکیدو بار این کار را کردم تا بازی در نقشهای کمدی را تجربه بکنم. زمانی میشنیدم و الان تجربهاش کردم و معتقدم آن تجربه درست است که کمدین بودن خیلی سخت است. من ادعا نمیکنم کمدین هستم. کمدین بودن کار هر کسی نیست. اجرای درست تایمینگ و آنی که در پاساژهای حسی یک نقش کمدی وجود دارد، خیلی سخت است. کافیست تمپوِ درستی نداشته باشید. ریتم کلام و حرکاتتان درست نباشد تا یک شوخی در لحظه از بین برود، یا شما بخواهید به زور مردم را بخندانید. همه چیز از بین میرود. بنابراین باید بگویم اصلاً تعمدی در این که کمدی بازی بکنم، نداشتم و خیلی اتفاقی بوده. ضمن اینکه باید بگویم اشتباه نکنید، نود درصد نقشهایی که بازی کردم، تلخ بوده و ده درصد نقش کمدی بازی کردم، حتی در تلویزیون نقشهای تلخ بازی کردم. در سریال «تعبیر وارونه یک رویا» به کارگردانی فریدون جیرانی نقش بسیار تلخی داشتم. نمیگویم ملودرام بود. زندگی آن زن تراژدی بود، یا در فیلم سینمایی «دهلیز» نقش من تراژیک بود. شاید در مجموع سه بار نقش کمدی بازی کردهام.
اما آنها بیشتر به یاد ماندهاند.
عابدی: بله، آن نقشها فقط بیشتر به یاد ماندهاند.
فروزند: نقش خانم عابدی در نمایش «مافیا» هم کمدی نیست. منتها لحظههایی ساخته شدهاند که ایشان از پسشان برآمده تا تماشاگر را بخنداند. ما در کار کمدی، دعوای جدی نداریم. دعواها هم کمدی است اما دعوای بنفشه در این نمایش ناخواسته باعث خنده میشود. بیشتر موقعیتهای اوست که خندهدارند. جایی که بنفشه درباره حضور یک زن در اجتماع حرف میزند،کمدی نیست. فقط زنی است که خیلی این حرفها را بلد نیست، ولی میخواهد بگوید من هم به اندازه آن زنی که پای پنجره نشسته، بلدم. این موقعیت است که خنده میگیرد، وگرنه نگار کمدی بازی نمیکند. یکی از دلایلی که باعث شده همیشه خانم عابدی را تحسین کردهام، همین است که وقتی کارگردانی میکنم و میگویم فلانکار را بکن، آن کار را به هر نحوی شده، نصفهنیمه انجام میدهد اما اصلاً نگرانم نمیکند، چون میدانم دومینبار درستتر و سومینبار دیگر خوب میشود. ایشان به قدری باهوشند و درباره موقعیتی که توصیف میکنم فکر میکند که خیلی خوب موقعیتها را میشناسد. یک بار در تمرینهای همین نمایش، یکی از بچهها کاری کرد و کُلی خندیدیم و گفتم خوب است، این را نگه دارید. سه بار که آن صحنه را تمرین کردیم، نگار گفت «افروز این کارِ بازیگر، به جنس نمایش تو نمیخورد!»، یعنی بعد از سه همکاری، دیگر وسواسهای من را شناخته و میتواند بگوید چی به درد من میخورد و چی به دردم نمیخورد، آن هم در مواجهه یک بازیگر دیگر با من، نه با خودش. من با خیلی از بازیگران کار کردهام، ولی همه این میزان تسلط را روی موقعیت و ژانری که کار میکنند، ندارند.
در نمایش «بهمن» هم، نقش خانم عابدی خیلی جدی بود. آن شخصیت موفق شد یک بحران ایجاد بکند اما همه به آن میخندیدند.
فروزند: بله، خیلی جدی بود، ولی مدام تماشاگر را میخنداند. نهایتاً دو سه تا متلک انداخت. باقی کار را واقعاً زندگی میکرد. هنگام اجرای «بهمن»، نه فقط به خاطر بازی نگار عابدی، بلکه کلِ نمایش فکر کردم چقدر موقعیتهای زندگی ما تئاتریها تراژیک است و چقدر خندهدار. یکی از دوستانم که نمایش را دیده بود،گفت «چقدر خندیدم». گفتم هیچوقت تا حالا به یک تراژدی اینقدر خندیده بودی؟! واقعیت این بود که ما داشتیم یک تراژدی را برای مردم روایت میکردیم اما آنها یکساعتونیم به ما خندیدند. در صورتیکه ما داشتیم میگفتیم ببینید ما چقدر برای کارکردن در تئاتر، بیچارهایم.
بدون دیدگاه