سپیده آماده| نام «تهمینه میلانی» ما را به یاد جسارت و حرفهایی از جنس آزادی میاندازد، بانویی که در روزهایی متفاوت با شرایط اجتماعی این روزها، نوع دیگری سخن گفت و به عواملی پرداخت که دختران و زنان جامعه ما را از آزادی و حقوق اولیه شان دور میکند. میلانی در هر کدام از آثارش از «دیگه چه خبر» گرفته تا «دو زن» و «واکنش پنجم» به بخشی از مشکلات دختران و زنان جامعه ما پرداخت و خیلیها را بر آن داشت که به گونهای دیگر به حقوق پایمال شده زنان و دختران نظر بیفکنند. سینمای میلانی در کنار طرفداران پر و پا قرص، اما همیشه دشمنان ثابت قدمی هم داشته است که تفکر او را در تضاد با منافع خود میدانند و این نزاع سالها است میان این افراد و آثار او ادامه دارد. بانوی جسور و دگراندیش سینمای ایران این روزها بار دیگر فیلمی را بر پرده سینماها نشانده است که بخش دیگری از مشکلات دختران و زنان را روایت میکند، مسئله خشونت خانگی که ریشهای به عمر تاریخ دارد و به رغم همه پیشرفتهای تکنولوژیکی و فرهنگی هنوز هم در بطن خانوادههای ما نفس میکشد. به بهانه اکران «ملی و راههای نرفته اش» گفتگویی با «تهمینه میلانی» داشته ایم تا از دغدغههایی بپرسیم که به ساخت این فیلم منتهی شد.
خانم میلانی از ابتدای داستان فیلم «ملی وراههای نرفته اش» شروع میکنم، به نظر من مشکل ملی پیش از ازدواج با سیامک و در خانوادهاش ایجاد شده بود، خانوادهای که سخت گیریهایشان، عرصه را به گونهای بر ملی تنگ کردند که او برای فرار از این شرایط به اولین خواستگار پاسخ مثبت داد. خانواده ملی چه از جان ملی میخواستند که حتی نفس کشیدنش در خانه پدری را هم دشوار میکردند؟
مَلی در خانوادهای بزرگ شده که در محیط آن خانواده هویت فردی او خدشه دار شده است و به عنوان انسان مستقل جدی گرفته نشده است، او بدنبال کسب این هویت، از چاله به چاه میافتد. آگاهی و آموزش او در مورد انتخاب زوج کافی نیست و او که همواره تحت کنترل بوده و حق ارتباط با جنس مخالف را نداشته است، بر اساس الگوهای نادرست از جمله سریالهای ماهواره ای، مرد زندگی خود را انتخاب میکند. گرچه نشانههایی از سیامک وجود دارد که باید او را از این انتخاب منع کند، اما به دلیل عدم آگاهی، نداشتن اتکا به نفس و معیارهای غلط، دست به انتخابی نادرست میزند. او نشانهها را میبیند اما برداشت غلطی از آنها میکند. نشانههایی از خشونت سیامک، که از طرف مَلی جدی گرفته نمیشود و حتی در مواردی، آنها را به حساب علاقهی سیامک به خود میگذارد و لذت هم میبرد.
طبقه خانواده ملی براساس مولفههایی که در فیلم نشان داده میشود، خانوادهای سنتی از طبقه متوسط است و در چنین خانوادهای برخورد برادر بزرگ ملی در برابر رفت و آمد او به کلاس خیاطی آن هم در این روزگار کمی شدید نبود؟
خانوادههای طبقهی متوسط یک دست نیستند که تعریف مشخصی از رفتارهای اجتماعی ایشان وجود داشته باشد. براساس یک توافق از پیش تعیین شده، در خانوادههای پدرسالار با پیر شدن پدر خانواده، قدرت به فرزند ارشد مذکر منتقل میشود و او مسئولیت اداره خانواده را بر عهده میگیرد. کنترل زنان خانواده، بخشی از این وظایف است تا خانواده سالم بماند، غافل از این که رشد وسایل ارتباط جمعی و تغییر مناسبات اجتماعی در نبود آگاهی کافی، ممکن است فرد بی تجربه را به بیراهه بکشاند. اگر ساختار خانوادهی مَلی به شکلی بود که ملی حق اظهار نظر داشت و از علایق و سلایق و ایده آلهای خود سخن میگفت طبعا به دام انتخاب اشتباه نمیافتا. اما محدودیتها و اطلاعات ناقص او را به بیراهه میکشاند.
سیامک در مدت زمان کوتاهی پس از آشنایی با ملی، تصمیم به ازدواج با او را میگیرد، چه عاملی باعث میشود سیامک که سابقه روابط آزاد را هم داشته، با علم به مشکلات روحیاش تصمیم به ازدواج بگیرد؟
چشم و گوش بسته بودن ملی برای او جذاب است. سادگی و مقاومت مَلی برای رفتن به باغ لواسان، از نشانههای مهمی است که سیامک را قانع کند مَلی کاملا بکر است و او اولین مردی است که وارد حریم مَلی خواهد شد؛ آموزهای کهن و قابل انتقاد. سیامک که خود زندگی آزاد و ارتباط با دختران را تجربه کرده است، بر اساس تعالیم خود با دختری ازدواج میکند که بی تجربه و آفتاب و مهتاب ندیده است و با آنکه مَلی را دوست دارد، اما باز هم طبق تعالیم غلط تربیتی به جای عشق ورزی، شروع به کنترل او میکند.
چه شد که به سراغ ساخت چنین سوژهای رفتید؟
در وهله اول نشان دادن خطرات ازدواج بدون شناخت کافی. اخطار به خانمها و آقایان جوان که به خاطر قیافه و ظاهر افراد، دل به آنها میبندند و نشانههای خطر را دنبال نمیکنند. در مرحله بعد در فیلم «ملی و راههای نرفته اش» دنبال کردن نشانههای رفتاری. اگر دقت بفرمایید، از همان ابتدای آشنایی سیامک و مَلی، نشانههای بسیاری از شناخت وجود دارد. همانند پرخاشی که سیامک به خانم راننده میکند، یا موبایل مَلی را چک میکند، تذکر پوشش میدهد، نگران نگاه مردان دیگر به اوست و… اما مَلی همهی اینها را به حساب عشق و علاقه میگذارد و توجه جدی به آنها نمیکند، غافل از اینکه این نوع رفتارهای ناهنجار، حامل پیامی روشن و مهم برای اوست. ملی نشانهها را نمیبیند و به دام میافتد، چون خانوادهی او اعتماد به نفس و اتکا به نفس کافی به او نداده اند و چه بسا اعتماد به نفسش را کشته اند و همانطور که خود او میگوید همین که سیامک او را پسندیده و قصد ازدواج با او را دارد، تاج بزرگی به سرش زده است. در مرحله بعد، اصلاح خطا بعد از انتخاب غلط همسر و تشویق خانوادهها برای حمایت از فردی که در انتخاب خود دچار اشتباه شده است و جلب حمایت آنها.
زمانی که سیامک به خواستگاری ملی میآید، خانواده ملی با این ازدواج مخالفت میکنند و با اصرار از سوی سیامک و ملی، به ملی میگویند اگر پایت را از خانه بیرون بگذاری هر چه شد مقصر خودتی، این روش بیشتر شبیه از سر وا کردن بود و انگار خانواده فقط میخواستند، از شر داشتن دخترشان خلاص شوند و بس و در نهایت هم عواقب احتمالی را پیشاپیش برعهده خود گذاشتند. چرا؟
بله. متاسفانه این نگرش هنوز در بسیاری از خانوادههای ایران وجود دارد که میخواهند دختر را از سر واکنند و هر چه سریعتر به خانه بخت بفرستند. هر چند که در این مورد خاص، خانواده ِ مَلی، سیامک را در شأن خانواده خود نمیدانند. یادمان باشد تهدید هم نوعی خشونت است، که مردم از ابعاد ترسناک آن آگاه نیستند. وقتی فردی تهدید میشود مثلا در مورد مَلی که گفته میشود : پایت را که از خانه بیرون گذاشتی ما دیگر حمایتت نمیکنیم، در واقع اتکا به نفس او را ضعیف میکنند. پیام این است که هر اتفاقی افتاد باید بسوزی و بسازی چون خودت انتخاب کرده ای! مَلی پیش از ازدواج با سیامک هم درگیر خشونت خانگی است، اما با شدت کمتر. تصور او این است که با ازدواج با سیامک از این خشونت خانگی رها خواهد شد و به قول خودش برای همسرش غذا خواهد پخت، با او به پارک و سینما خواهد رفت. او دختری است معمولی، با سقف آرزوهای کوتاه که میخواهد خانم خانهی خود باشد. غافل از اینکه سیامک در خانوادهای به مراتب خشن تر از خانوادهی او بزرگ شده است.
پس از ازدواج سیامک و ملی، سکانسی را میبینیم که در آن سیامک در شب عروسی خانه را ترک میکند و ملی را تنها میگذارد، آن هم برای دلیلی بی پایه و اساس، سیامکی که تا روز گذشته خواهان ملی بود چرا به محض وصال این چنین نسبت به او بی میل میشود؟
حالا هم خواهان اوست، اما براساس تعالیمی که دیده است تحمل شوخی مردی به زعم او غریبه، با همسر جوانش را ندارد. او از خانه میرود چون به شدت آزرده است، و میترسد شب بدی با ملی داشته باشد. در فیلم مشخص است که شب درست نخوابیده است و وقتی ملی برای یافتن او به محل کارش میرود او را پشت رل در خواب مییابد. سیامک به دلیل بیخوابی شب پیش، شخص دیگری را به جای خود به سراغ مشتری فرستاده است. ازسوی دیگر او همان شب اول، از دید خودش و تعالیمی که دیده است، گربه را دم حجله میکشد و خط پایانی میگذارد بر ارتباط مَلی و اعضای فامیلش. اولین قدم کنترل همسر که او آموزش دیده است.
در روزهای ابتدایی زندگی ملی و سیامک میبینیم که سیامک همه راههای ارتباطی ملی با دنیای خارج را میبندند و حتی از رفتن او به کلاس خیاطی هم ممانعت میکند، چرا ملی از ابتدا در مقابل این سخت گیریها و مقاومت نمیکند؟
خشونت مرحله دارد، ابتدا تحقیر کلامی. سیامک مَلی را خنگ و خنگول صدا میزند. مرحلهی بعد محدود کردن ارتباطات فامیلی و دوستانه است و در ادامه پرخاش و فریاد. داستان همینطور ادامه مییابد و با عقب نشینی مَلی، به فحاشی و خشونت فیزیکی میرسد. مَلی کم تجربه است و اطلاعات کافی از حقوق خود ندارد و به جای اعتراض در قدم اول، عقبنشینی میکن. او تمام عمر تحت کنترل بوده است و حالا که کمی وضع بدتر از خانهی پدری است، نمیداند چه کند ! ابتدا گلایه و اعتراض مختصری میکند، اما با صدای بلند، پرخاش و یورش سیامک، به سادگی عقب مینشیند، چرا که بر اساس تربیتی که شده است باید آبروی خانواده حفظ شود و همین تمکین و کوتاه آمدن، زمینه را برای تحت سلطه در آوردن او توسط سیامک بازتر میکند.
اولین صحنه زد و خورد فیلم صحنهای است که در آن سیامک شور بودن غذا را بهانه میکند و ظرف را پرت میکند و در برابر اعتراض ملی به او حمله میکند، توجیه روانی این رفتار سیامک چه میتواند باشد؟ آیا شور بودن غذا میتواند به چنین درگیری شدیدی منتهی شود؟
البته اعتراض سیامک به شور بودن غذا بهانه است. او مَلی را تعقیب کرده و دیده است که او به اسم خانه پدر به کلاس خیاطی و نزد دوستانش رفته است. سیامک این عمل را تمرد از سوی زن جوانش میداند و باید او را سر جایش بنشاند، که به روش خودش مینشاند.
می خواهم کمی به آسیب شناسی کاراکتر سیامک بپردازیم، مشکل روانی سیامک چه بود که در نهایت به چنین اتفاقاتی در زندگی مشترکش انجامید؟
سیامک مشکل روانی خاصی ندارد، البته ممکن است فردی بیماری خاصی داشته باشد و دست به خشونت بزند، اما ریشهی خشونت، همیشه روانی نیست و در جامعهی ما خشونت علیه زنان ریشه در فرهنگ اجتماعی و قوانین حقوقی دارد، گاه میبینیم که در برخی از خانوادهها از همان سن طفولیت به پسر یاد داده میشود که تو باید مراقب زنان خانواده باشی و نامش را غیرت و ناموس میگذارند. این حس بسته به اینکه این پسر بچه در چه بستر اجتماعی و طبقاتی و فرهنگی رشد میکند، اشکال متفاوتی مییابد.
طبعا فردی همانند سیامک که از پدرش کتک میخورد و شاهد رفتار خشن پدر با خواهر و مادر خود است وقتی بزرگ میشود به دام چرخهی خشونت میافتد و به زعم خود، جهت محافظت از خانواده، که پدر وظیفهی مراقبت از آنها را به عهدهی او گذاشته است، دست به خشونت میزند. بیشک پدر خانواده هم داستانی مشابه داشته است، یعنی او هم توسط پدری آموزش دیده است که دست به خشونت میزده.
بالاخره سیامک ملی را دوست دارد یا ندارد یا عشقی سادیستیک به او دارد؟
البته که دوست دارد و به قول خودش عاشق اوست، اما مهرورزی در تربیت او جایی نداشته است. او قادر به مهربانی نیست و با هر اعتراضی از طرف فرد مقابل، خشمگین و پرخاشگر میشود.
آیا این نوع از ابراز خشونت در دست خود سیامک نیست و آیا پس از انجام این کارها واقعا پشیمان میشود؟
این مورد از همان مواردی است که گفتم ریشه در گذشته فرد دارد. او قصد اذیت کردن عروس را ندارد، تنها نمیتواند خودش را کنترل کند. او یاد نگرفته است که قرار نیست کسی صاحب کسی شود و باید با رفتار انسانی با زن خود برخورد کند. پشیمانی او کوتاه مدت است، اما حقیقی نیست و اگر مجددا در موقعیت مشابه قرار گیرد، باز هم دست به خشونت خواهد زد، زیرا خشونت درون او نهادینه شده است.
مهم ترین مولفه فیلم این است که در زمان بروز خشونت خانگی، زن در روند طلاق برای اثبات عسر و حرج به دادگاه دشواریهای بسیاری دارد و این روند گاه به بیش از چند سال به طول میانجامد، میخواهم کمی درباره روند طلاق زنانی که مورد خشونت خانگی واقع میشوند صحبت کنیم، چرا اثبات خشونت خانگی به دادگاه با این همه دشواری روبرو است و خانمها در چنین شرایطی چه باید کنند؟
متاسفانه در کتاب قانون در مورد خشونتهایی که رد پایی بر جای نمیماند چیزی نوشته نشده است. تصور غالب افراد از خشونت، ضرب و شتم است حال آنکه خشونت ابعاد گستردهای دارد. تقاضای جنسی نامتعارف، فحاشی، کنترل اجتماعی به ویژه ارتباط با دوستان و فامیل، کنترل لباس و آرایش، توهین به عقیده و نظر، از بین بردن اتکا به نفس و اعتماد به نفس…. هم نوعی خشونت است و میتواند از دلایل مهم طلاق باشد که قانون در مقابل آنها سکوت کرده است.
یکی از سکانسهای تاثیر گذار فیلم جایی است که ملی در حالی که جنین خود را در اثر ضرب و شتم شوهر از دست داده با صورتی کبود به خانه پدری میآید و خانواده در برابر این اتفاق به جای حمایت، میگویند، چه کار کرده که شوهرش او را زده؟! واکنشی که متاسفانه در بسیاری از خانوادهها وجود دارد، چرا خانواده ملی و خیلی از خانوادههای مشابه در چنین شرایطی به جای دفاع از دخترشان با چنین جملههایی پشت او را خالی میکنند؟
آبرو داری میکنند، خصوصا اینکه برادر مَلی قرار است داماد شود و خانوادهی مَلی نمیخواهند مقابل خانوادهی عروس و البته درو همسایه بی آبرو شوند.
در ادامه فیلم میبینیم که سیامک، شک داشتن به زنش را به عنوان دلیل کتک زدن او بیان میکند و به دنبال تهمت زدن به ملی است تا خود را مبرا جلوه دهد، مسئلهای که متاسفانه در جامعه ما بسیارعلیه زنان از آن بهره برده میشود، چرا مردان از حربه تهمت برای تبرای خودشان استفاده میکنند و از قضا این روش هم با اقبال دیگران روبرو میشود؟!
بله حق با شماست. فرا فکنی میکنند تا خود را بی گناه جلوه دهند. اما ما در این سکانس، محمود برادر مَلی را وارد صحنه میکنیم تا جوابهای دندان شکنی به سیامک بدهد و به نوعی از حقوق خواهر خود دفاع کند. موضع او انفعالی نیست گرچه قدرتی ندارد. در اغلب موارد فرد خشونتگر برای توجیح خشونت خود، تقصیر را به گردن فرد خشونت دیده میاندازد و از خود سلب مسولیت میکند.
خانواده ملی برای حفظ آبرویشان در برابر خانواده دختری که میخواهند با او وصلت کنند، بدون توجه به وضعیت دختر خودشان به زور از او میخواهند که شکایتش از سیامک را پس بگیرد، این خانواده چطور میتوانند تا به این اندازه خودخواه باشند و راه را برای بازگشت دوباره سیامک به زندگی ملی باز کنند؟
شما درجای جای فیلم متوجه خطاهای سهوی خانوادهی مَلی هستید، که ریشه در فرهنگ آنها دارد. این قبیل رفتار با دختران، متاسفانه در بسیاری از خانوادهها نهادینه است. امیدوارم این فیلم تاثیر خود را بگذارد و تلنگری باشد به خانوادهها، تا در خانه را بر روی زنان شکست خوردهی خانوادهی خود نبندند، حتی اگر موقعیت بد آنها، نتیجهی انتخاب اشتباه خودشان باشد. امیدوارم با دیدن فیلم، همگی به آنهایی که نادیده گرفته شدهاند، فکر کنند. ملیحه دختر فیلم، همسر خود را با کلیشههای غلط انتخاب کرده است و برای ازدواج با سیا اصرار کرده است، اما نباید به دلیل اشتباهی که کرده است، همهی راهها و درها به رویش بسته بمانند که این اتفاق به شدت آسیب زاست. باید او را بخشید و در آغوش کشید. فراموش نکنید رفتار و نگاه تبعیضآمیز در مورد فرزندان دختر در بسیاری از خانوادههای ایرانی نهادینه است. کنترل، خشونت و سوال و جوابهای بیش از حد، موجب گریز دختران جوان از خانه میشود. برای من این مهم بود که از خانوادهای که توجه کافی به دختر خود نداشتهاند و به نوعی او را کم تجربه و چشم و گوش بسته بار آوردهاند، بپرسم که چرا هنگامی که او احساس بی پناهی میکند، او را پناه نمیدهند و حمایت نمیکنند. چرا مسئولیت نقش اشتباه خود در زندگی مَلی را نمیپذیرند؟ چرا در بسیاری از خانوادهها محیط دلچسب، مهربان و امنی برای دختران جوان فراهم نیست؟ چرا پدران و مادران اجازهی رشد اجتماعی به دختران خود نمیدهند و به هنگام خطا در خانه را به روی او میبندند!؟ این کلمهی آبرو چیست که موجب آسیبهای جدی اجتماعی میشود؟
یکی از کاراکترهای توجه برانگیز فیلم کاراکتر مادر سیامک است، زنی که در یکی از دیالوگهای فیلم به دخترش میگوید، من برای شما زندگی با پدرتان تحمل کردم و دخترش پاسخ میدهد نه، برای این تحمل کردی که جایی برای رفتن نداشتی، به نظر شما اگر مادر سیامک در همان جوانی همسرش را ترک میکرد، الان وضعیت فرزندانش و حتی خودش بهتر از این نبود؟
حداقل سه فرزند پر مسئله نداشت. باید پذیرفت که بسیاری از زنان جامعه به دلیل نداشتن پشتوانهی اجتماعی و اقتصادی در کنار همسران پر مسئلهی خود میمانند و هم خودشان صدمه میبینند و هم فرزندانی که در این خانواده، تربیت میشوند.
در نمای دیگری از فیلم ما ملی را میبینیم که برای شکایت از سیامک به دادسرا رفته است و درکنارش، زنی حضور دارد که از شوهر مهندسش کتک میخورد و برای شکایت آمده، به نظر شما چه عاملی باعث میشود که خشونت خانگی به مردانی از طبقه و قشر خاصی محدود نشود و در همه اقشار از مردان، کسانی باشند که چنین رفتار غیرانسانی را در برابر همسرانشان به کار میگیرند.
انسانهای خشونتگر مشخصات خاصی ندارد، آنها میتوانند بی سواد، تحصیلکرده، مذهبی، غیر مذهبی، جذاب، زشت، ثروتمند، فقیر، سخت کوش، شوخ، باهوش و حتی پدر یا مادر خوبی برای فرزندشان باشد، اما به دلایل تربیت و فرهنگی که در آن رشد کردهاند، قابلیت اعمال خشونت را داشته باشند.
در دیالوگی که زن مورد خشونت واقع شده به ملی میگوید این مطلب را میشنویم که شکایتت را پس نگیر، هیچ چیز عوض نمیشود، خیلی از زنان جامعه ما با تصور اینکه شوهرشان تغییر میکند و دست بزن خود را کنار میگذارد، بار دیگر به زندگی باز میگردند اما در اکثر قریب به اتفاق موارد، هیچ تغییری در روند قبلی حاصل نمیشود، به نظر خود شما مردی که بارها سابقه خشونت جسمانی علیه همسرش را داشته ممکن است تغییر کند و اگر نه چرا زنان جامعه به چنین زندگیهایی باز میگردند و در غالب موارد با پایانهای تراژیکی روبرو میشوند؟
اغلب زنان باز میگردند چون پشتوانه اجتماعی و اقتصادی ندارند و با آنکه داشتن فرزندان را دلیل بازگشت خود به همسر خشونتگر خود عنوان میکند، اما اغلب چنین نیست. همانطور که در فیلم میبینید، معتقدیم فرد خشونتگر باید به دلیل خشونت تنبیه شود و مسئولیت و عواقب خشونت خود را بپذیرد. گر چه ممکن است باز هم دست به خشونت بزند اما با آگاهی از عواقب آن، خشم خود را بهتر کنترل خواهد کرد چرا که گرچه احساس قابل کنترل نیست، اما خشم کاملا قابل کنترل است.
به نظر شما ساخت «ملی و راهای نرفتهاش» و فیلمهای این چنینی چقدر میتواند باعث شود که قانون گزاران به فکر پر کردن خلاءهای قانون خانواده بیفتند تا طلاق گرفتن زنانی که مورد خشونت واقع شدهاند، آنقدر دشوار نباشد که در نهایت به مرگ یا نقص عوض یکی از طرفین بینجامد.
مطمئنا باب بحث را باز میکند. تا زمانی که ما به خلاء قانونی اعتراض نکنیم، چیزی عوض نخواهد شد. شاید این فیلم آغاز و نمایش خوبی برای حل مسئله باشد. کمااینکه فیلمهای «دو زن» و «واکنش پنجم» که در مورد نفی هویت انسانی زن و حق مادری و حضانت اطفال بعد از مرگ همسر بود، تاثیر بسیاری گذاشت و با آغاز بحث در جامعه و اعتراض مدنی، چند قانون تغییر کرد و کمی بهتر شد، از جمله قانون حضانت که در حال حاضر این قاضی یا هیات قضات است که بر اساس توانایی مادر تصمیم میگیرند حضانت اطفال را به او بدهند یا نه.
به نظر شما چگونه میشود ریشههای خشونت خانگی را در خانوادهها سوزاند؟
با آموزش و بالا بردن سطح آگاهی. کاری که در جامعهی ما به دست فراموشی سپرده شده است. یادمان باشد که جامعه از خانوادههای کوچک متنوع شکل میگیرد و هر چه حال خانواده ناسالمتر باشد، جامعه ناسالمتر است. خشونت، فقط کتک زدن و تنبیههای جسمی نیست و ابعاد بزرگتری دارد که به آن بیتوجهیم. کلمات توهینآمیز، شک، بدبینی که در دنیای برخی از مردان، نام غیرت به خود میگیرد، هم بخش مهمی از این خشونت است. کمترین پیآمد این نوع خشونت، نفی هویت فردی و از بین رفتن اتکابه نفس و اعتماد به نفس فرد مورد خشونت دیده است. آگاهی یک کلید است. کلیدی که در و قفل مغز ما را باز میکند. ممکن است هر یک از ما زمانی که کوچک بودیم، تجارب بدی از خشونت را پشت سر داشته باشیم. اما اگر در سایهی مطالعه و رشد و آگاهی، نسبت به آنچه بر سرمان آمده، آگاه شویم میتوانیم خشم خود را مهار کنیم، رشد کنیم و انسان سالم شویم. اگر زمانی که مادرخانواده کتک میخورد رنج و درد او را حس کنیم و معنی اشک او را بفهمیم، بیشک هرگز زنی را مورد خشونت ما قرار نخواهد گرفت، چون از احساسات او آگاهیم. اما اگر دادههای شما این باشد که برای حفظ خانواده، باید زن و بچه کنترل کرد یا کتک زد، این چرخهی معیوب همچنان ادامه خواهد داشت. بنابراین تلاش همهی ما باید این باشد که درک درستی از ناهنجاریهای خانوادگی و اجتماعی بیابیم و با آگاهی از آنچه پیرامون ما رخ میدهد، راهکار بیابیم و یا اگر خود ما در چنین چرخهای گرفتار آمدهایم از یک حقوقدان و روانشناس مشاور بهره بگیریم.
فعالیت نهادهای حمایتی مانند خانههای امن در کشور ما آیا کفاف موارد متعدد خشونت علیه زنان را میدهد؟
البته که نه. مگر چند نهاد حمایتی وجود دارد؟ و چند درصد بانوان تحت خشونت خانگی از حضور آنها آگاه هستند؟ اغلب این نوع نهادها خودجوش است و ربطی به دولت ندارد. نظیر همین «خانه امن» که ما در فیلم مطرح میکنیم. البته فعالیت آنها غیرقانونی نیست، اما رایگان و زیر نظر چند متخصص حقوقی خود جوش اداره میشود.
به نظر شما چگونه میتوان زنان را در برابر خشونت خانگی مصون نگه داشت؟
باز هم کلید آگاهی است.
به نظر شما ملیهای جامعه ما وقتی میبینند طرف حسابشان در زندگی مشترک مردی مثل سیامک است باید چه کنند؟
اگر با مشاوره با یک مشاور، قابلیت تغییر را در او نمیبینند، رابطه را بیدرنگ ترک کنند.
درباره پایان فیلم آیا ملی زنده میماند؟
هدف ایجاد یک فضای دراماتیک است و اگر و سوالهای بسیار. مثلا اگر سیامک بر اساس ضربات ملی مرده باشد، چه بر سر ملی خواهد آمد ؟ البته جواب سوال مشخص است. طبعا اگر ملی با خوردن قرص نمیرد، به دلیل قتل نفس، قصاص خواهد شد.
بدون دیدگاه