عباس گودرزی|عده ای نسبت به اهمیت تئاتر واقف اند و عده ای دیگر شعار میدهند که نسبت به این مهم واقف اند. در میان این صدق و کذب عده ای جوان خوشفکر، آتیه دار و دغدغه مند فرهنگ و هنر بر آن شدند که هشداری جدی به جامعه بدهند که آهای اهالی جامعه به هوش باشید فرهنگ مان به خطر افتاده. شعار هم نمی دهند. باورشان را به روی صحنه آورده و به تماشاگر عرضه کرده اند. عوامل اجرایی نمایش مونولیزر هشداری مهم و اساسی را فریاد میزنند، هشداری که گریبان خودشان را هم گرفته. آنها هشدار میدهند که تئاتر رو به زوال است و تماشاگر ندارد و این خطرناک است و خطرناک بودن را به مثابه از بین بردن نماد تئاتر کشور یعنی تئاتر شهر توسط تروریستها نمایش میدهند. چیزی که خودشان هم گرفتارش شدند. یعنی آنها هم بیتماشاگر شدند و روحیه کار کردن را از دست دادهاند. با هم این مصاحبه را بخوانیم.
آقای سجادیان شما نویسنده کار هستید، مونولیزر یعنی چی؟ ایده کار از کجا شکل گرفت و چطور به متن نمایشی تبدیل شد؟
سجادیان: از آنجاییکه محل اجرا مشخص بود. تلاشم بر این بود تا بتوانم نمایشی مبتنی بر شرایط معماری و جغرافیایی سالن ازغنون بنویسم. موضوع کار ما زوال تئاتر است که این را در قالب یک قصه میخواستیم آسیب شناسی کنیم. به اینجا رسیدیم که یک جریان میخواهد تیشه به ریشه تئاتر بزند. این فکر را دنبال کردیم و در پس آن منظور دیگری را مد نظر داشتیم. دو نفری که در کار قصد انجام عملیات تروریستی دارند، تروریست نیستند، در واقع یک جریان تخریب گراست که برای تئاتر دارد اتفاق می افتد که از قضا یکی از این تروریستها مخاطب است. یعنی تئاتری دیده و تأثیر غلطی گرفته و برای تئاتر دارد مخرب می شود. در کنار این مساله یک نماینده فرهنگی هم در برروی صحنه وجود دارد که ناخواسته سفیر فرهنگی است. او تلاش میکند خودش و تئاتر را نجات دهد اما نهایتاً موفق نمیشود البته این عدم موفقیت را به لحاظ ممیزی نتوانستیم نشان بدهیم. در اجرا هم گفته می شود که ممیزی اجازه نمیدهد انفجار تئاتر شهر نشان داده شود هرچند که در نهایت با ترفندی نمایش ما با انفجار تئاتر شهر تمام میشود.
نام مونولیزر از کجا آمده و چطور انتخاب شد؟
سجادیان: یک علاقه ای در من برای نامگذاری متنها پیش آمده که رفتم به سمت اسم های ترکیبی. مثلاً نارنجیغ و یا قایقانع که ترکیبی از قایق و قانع است. احساس کردم بد نیست از این ترکیب استفاده کنیم. در کار هم در لحظه اصلی و اوج، صحنه ای است که بازیگر مونولوگ میگوید و یک لیزر روی پیشانی اوست و این ترکیب یعنی مونولوگ و لیزر تبدیل شد به نام نمایشنامه یعنی مونولیزر.
جریان تخریب گرا، یعنی جریانی که میخواهد تئاتر را از بین ببرد، باعث شده در کار شما، خشونت و اعتراض دیده شود، این اعتراض و خشونت چیست؟
سجادیان: در بخش مونولوگ دو برداشت میتوان داشت؛ اول برداشتی لطیف و بعد خشونتآمیز. قاعدتاً فردی که دارد تئاتر میبیند باید اثر درست از کار بگیرد که آثار منفی در او خنثی بشود در نمایش ما این اتفاق به عمد نمی افتد و خشونت به جریان فرهنگی غالب میشود. در واقع یک پیش بینی تلخ و بی رحمانه با چاشنی خشونت اتفاق می افتد. احساس میکنم تئاتر رو به زوال است و ما در این شرایط بد هستیم. برخی سالنها در حال تعطیلی هستند و این از نظر ما یعنی انفجار و از بین رفتن تئاتر.
شما برای بیان منظورتان یک زبان غیرکمدی انتخاب کردید. معمولاً در ایران اینگونه مسائل بیشتر در غالب کمدی مطرح میشود. چرا شما به این سمت نرفتید؟
سجادیان: ما سعی کردیم در قالب موقعیت به این سمت برویم. هر شب با توجه به نفس و بازخورد تماشاگر، سعی میکنیم متفاوت باشیم. مثلاً در بعضی شبها در مونولوگ متن، صدای خنده تماشاگر را میشنویم. در بخشی از مونولوگ که به نیامدن تماشاگر به تئاتر کنایه زده می شود؛ تماشاگر میخندد و این نشان میدهد که تماشاگر حرف را گرفته و موقعیت را درک کرده به همین دلیل میخندد هر چند هدف ما کمدی نیست اما کمدی در موقعیت شکل میگیرد.
آقای آذری شما به عنوان کارگردان در مورد شکلگیری کار کمی توضیح بدهید
آذری: در گفتگو با نویسنده به این نتیجه رسیدیم که بنای سالن ارغنون را قبل از اینکه به محل اجرای تئاتر تبدیل شود نشان بدهیم. اینجا قبلاً کاربری اجرایی و هنری نداشته است. سپس ایده بعد از سالن ارغنون به ذهنم رسید. گفتیم اگر تئاتر با همین روال جلو برود چه اتفاقی میافتد؟ برخی سالن ها با ۲ یا ۳ نفر اجرا میروند. نویسنده هم متن نمایش را سوار بر این ایده کرد و به این ترتیب به متن نمایش مونولیزر رسیدیم. البته در حین تمرین کار به صورت کارگاهی هم بسته شد. با این شرایط جلو رفتیم.
یعنی اگر سالن دیگری بجز ارغنون بود شما باز هم با همین روال کار را جلو می بردید و حرفتان را در شرایط جغرافیایی آن سالن می زدید؟
آذری: یک سری چیزها به هم وصل شد که باعث شد این اتفاق بیفتد.
چه چیزهایی به هم وصل شد؟
آذری: ابتدا قرار بود مرداد ماه در سالن ارغنون اجرا برویم. به دلایلی کار عقب افتاد و سالن هم آبان خالی شد. ما آبان سالن و ایده مونولیزر را داشتیم. بنابراین به این نتیجه رسیدیم که ایده را بر اساس موقعیت جغرافیایی سالن ارغنون پیاده سازی کنیم. چون اینجا بهترین سالنی است که میتوانستیم ایده مان را در آن اجرا کنیم.
آقای سجادیان با وجود اینکه موضوع کار مربوط به مسائل داخلی است، ولی زمان و مکانتان خیلی ایرانی نیست. گاهی مساله جهانی و گاهی ملی است. موضوع در رفت و آمد بین این دو مساله است نظرتان چیست؟
سجادیان: اولین چیزی است که باعث میشود تماشاگر فکر کند کاری ایرانی است، به غیر از زبان متن، اسامی است. در کار ما هیچیک از شخصیت ها اسم ندارند. اما اینکه چرا فضا کمی غیر ایرانی شده عامدانه نبوده.
مقصود من این است که دغدغه شما در متن تان چیست؟
سجادیان: دو تا مساله است. اول جریانی است که برای تئاتر اتفاق میافتد یعنی زوال تئاتر و دومی مساله تروریسم که مسالهای جهانی است. در مونولوگ کار به صراحت راجع به تروریسم صحبت میشود و اینجا نمیشود گفت مساله داخلی است چرا که تروریسم را نمی توان به جامعه ایرانی اطلاق کرد.
تفکیک بین این دو چگونه است؟
سجادیان: بین این دو مساله رفت و برگشت وجود دارد و اصلاً تفکیکی اتفاق نیفتاده است. از نظر من این دو بده و بستان دارند. یعنی موقعیت جهانی و موقعیت جغرافیایی با هم بده بستان و تعامل دارند.
آقای نیازی نظر شما چیست؟
نیازی: من هم موافق این بده بستان هستم. اگر نامی از یک مکان در ایران ببریم؛ دلیل نمیشود بگوییم فقط داریم راجع به ایران صحبت میکنیم. دو مساله ای که راجع بهشان صحبت کردیم کاملاً در هم تنیده است دید من به عنوان کارگردان این است که حرف اصلی و پررنگ تئاتر است و بعد تروریسم. بیشتر هدفم این بود که زوال تئاتر دیده شود؛ بعد بحث تروریسم. یعنی اولویت دوم من تروریسم بود، اما نویسنده هر دو مساله را اولولیت قرار داده.
آقای خجسته به عنوان بازیگر و با توجه به صحبتهایی که تا حالا نویسنده و کارگردان درباره دورنمایه کار مطرح کردند، شما در این موارد چه نظری دارید؟
خجسته: قبل از هر چیز باید بگویم که شکلگیری بخش عمده این کار بهصورت کارگاهی بوده. یعنی حدود ۶۰ درصد متن نوشته شده بود و مابقی بهصورت کارگاهی و درگیری بازیگر و نقش و همفکری گروه شکل گرفت. این باعث شد که مابقی متن به صورت ارگانیک شکل بگیرد و درست رشد کرد و این فرایند کار کردن؛ لذت بخش بود حالا هم که کار هر شب اجرا میشود گاهی تغییراتی داریم و احساس میکنیم که موظف نیستیم یک چیز ثابت را هر شب اجرا کنیم و اینها جذاب است.
آقای مرحمتی نظر شما بهعنوان یکی دیگر از بازیگران کار در رابطه با متن و اجرا و نقش خودتان چیست؟
مرحمتی: زمانی که متن را خواندم یک چیز جالب برای من، ارتباط بین خطر تخریب بنای تئاتر شهر به دلیل احداث مترو و تهدید به بمب گذاری در ایران توسط داعش بود. این کابوس شد برای من. به این صورت که فکر کردم قرار است تئاتر شهر منفجر بشود و بعد که متن را خواندم احساس کردم کسی از درون دارد با من حرف میزند. خیلی تکان خوردم. بابت اینکه کابوس ذهنی من در متن مونولیزر دقیقاً دارد اتفاق میافتد. این باعث شد که به لحاظ شخصی با متن ارتباط خوبی برقرار کنم و کلیت متن برایم جالب بود.
آیا ایده هایتان را با کارگردان و نویسنده به اشتراک گذاشتید؟
مرحمتی: بله، خیلی زیاد. محمدرضا سجادیان بهعنوان نویسنده و بهادر آذری بهعنوان کارگردان خیلی منعطف هستند. البته اسکلت اصلی نمایش قبل از اینکه به دست من بازیگر برسد، شکل گرفته بود. یعنی اینکه دو نفر خرابکار قرار است تئاتر شهر را منفجر کنند. اما اینکه این آدمها با چه انگیزهای درگیر این موقعیت میشوند، چیزهایی بود که کامل شکل نگرفته بود و منطق بعضی از دیالوگها کاملاً روشن نبود. در متن موقعیتهایی داشتیم که بر اساس آنها به کاراکترها رسیدیم. این اتفاق در روند تمرین چندین بار اتفاق افتاد. یعنی رفتن از موقعیت به سمت کاراکتر و از کاراکتر به سمت موقعیت. این باعث شد که کاراکترها، دیالوگها و جنس بازی ها معقول و رئال باشند.
آقای آذری، این جریان کارگاهی توسط شما بیشتر هدایت میشد یا نویسنده؟
آذری: با توجه به ماهیت و تفاوت متن نسبت به کارهای قبلی؛ با نویسنده به این نتیجه رسیدیم که علاوه بر مشورت ما با هم، نیاز است بازیگران را هم درگیر کنیم تا از ذهنیت آنها هم استفاده کنیم. با این شرایط کار از ابتدا به صورت کارگاهی جلو رفت. ابتدا فکر نمیکردم بازیگرها همراه باشند اما درست برعکس همراهی خوبی را دیدم.
خجسته: البته این رویه کارگاهی مرسوم و تکنیک جهانی است. در تئاترهای جهانی هم این شیوه کارگاهی وجود دارد. بعضی از نویسنده ها برای کاراکتر یک پلات چند صفحهای مینویسند و بعد با شیوه کارگاهی یک متن نمایشی از آب در میآید و کاراکترها نقش خود را پیدا میکنند.
آقای نیازی گفتید گروه دارید و کارتان گروهی است. ایده هایتان را از کجا میآورید؟ آیا مجموعه ای از ایدههای مرتبط و به هم پیوسته را کار میکنید یا نه به فراخور شرایط ایده تان را انتخاب میکنید؟ مقصودم این است که آیا روند منسجمی را دنبال میکنید؟
نیازی: از سال ۹۳ که گروه روژدا را راه اندازی کردیم دوست داشتیم حوزههای مختلف مثل رئال و سورئال را تجربه کنیم و دوست داشتیم وارد این فضاها بشویم و تجربه کسب کنیم.
سجادیان: ما در قالب بصری در حال تجربه متدهای مختلف هستیم اما در محتوا خط و مشی مشخصی داریم اینکه در کارهایمان حتماً یک دغدغه اجتماعی را دنبال کنیم. مثلاً در تجربههای قبلی روابط بین همسایگان و خانواده ها و عشق با کمی چاشنی سیاست و خود موضوع تئاتر را مطرح کردیم. بنابراین فعلاً دغدغه مندی اجراهای ما موضوعات اجتماعی است و اگر تماشاگر باهوشی داشته باشیم و حین اجرا مدام درگیر موبایلش و جواب دادن کامنت هایش نباشد، حتماً چیزی دستگیرش میشود.
نیازی: ما با توجه به تجربههای قبلی مان جنس تماشاگرمان را پیدا کرده ایم. یعنی تماشاگرانی داریم که بعد از دیدن مونولیزر می آیند و میگویند که ما کارهای قبلی شما را دیده ایم و از کارهای شما خوشمان می آید. این باعث شد که انگیزه پیدا کنیم برای کارهای بعدی.
گفتید تماشاگرانتان را پیدا کرده اید و شناختید، تماشاگران شما چه ویژگی ها و مشخصاتی دارند؟
نیازی: توضیح دادنش کمی سخت است. جنس تماشاگران ما بیشتر کسانی هستند که دغدغه مسایل اجتماعی را دارند. یعنی دوست دارند معظلات اجتماعی را ببینید و این هم نظری با تماشاگر باعث همراهی مان شده و باعث شده که کارهای ما را دنبال کنند.
آنچه که در کار شما به وضوح دیده میشود این است که تئاتر برای شما خیلی مهم است و تروریستها آمدهاند که این مهم را از بین ببرند، حالا اگر واقعاً این اتفاق بیفتد و تروریستها تئاتر شهر را منفجر کنند، چه اتفاقی در جامعه رخ میدهد؟ یعنی بودن و یا نبودن تئاتر شهر به عنوان نماد تئاتر و یک جریان فرهنگی در ایران چه اهمیتی دارد؟
سجادیان: در ساده ترین حالت ممکن افراد یک قطب مثبت دارند و یک قطب منفی. جامعه ای که قطب منفی اش رفته رفته دارد پررنگ میشود و با المانهایی مثل خشونت میتوان حرکت به سوی قطب منفی را دید، باید یک قطب مثبتی ناجی باشد. نماینده این قطب مثبت، تئاتر است. به واقع تئاتر پلی است بین فطرت آدمها و شرایط، که اگر قطب منفی باعث دوری انسان از فطرت پاکش شد، تئاتر باید از آن جلوگیری کند. حالا اگر تئاتر شهر بهعنوان نماد تئاتر و بخشی از فرهنگ، مورد حمله تروریستی قرار بگیرد و از بین برود، به نظر من جامعه نابوده میشود و ما در کارمان این هشدار را میدهیم و میگوییم این تئاتر شهر نیست که نابود میشود بلکه جامعه است که نابود میشود.
آذری: همانطور که اشاره شد با این اتفاق فرهنگ تهدید میشود. اما منفجر شدن تئاتر شهر را از یک زاویه دیگر هم میتوان دید. ممکن است همین الان هم تئاتر شهر منفجر شده باشد.
چطوری؟
آذری: شما اگر الان بروید تئاتر شهر و درخواست اجرا برای یکی از سالنها بدهید، جمله ای که میشنوید این است: فرم پر کنید، به شما خبر میدهیم. حالا کی میتوانیم اجرا برویم؟ سال ۹۸٫ یعنی دو سال دیگر. اگر شما متنی نوشتهاید که امسال قابلیت اجرا دارد، دیگر قابلیتش از بین میرود و به اصطلاح بیات میشود. این بمبی که صحبتش میشود از یک جایی دارد اداره میشود که الان منفجر شده است. با پارتی بازی به برخی کارهای بی کیفیت اجازه اجرا میدهند که تماشاگر برای دیدنش به سالن نمیرود. چون کار بیکیفیت نمی تواند تماشاگر جذب کند. اینها همه اش همان چراغ چشمک زن و هشدار دهنده ای است که ما در کار استفاده کرده ایم و بمبی است که هر لحظه به انفجارش نزدیک می شویم.
شما از بابت تماشاگر راضی هستید، کار تماشاگر داشته است؟
آذری: نه. در کارهای قبلی اتفاق بهتری می افتاد. ما با فاصله یک سال اجرا رفتیم یعنی دقیقاً پارسال آذرماه ما اجرا داشتیم. شوکه شدیم که اینقدر تماشاگرمان افت کرده است. در کارهای قبلی بعد از ۴ اجرا سالن پر میشد و دیگر جا نداشتیم. در کار چهره هم نداشتیم. ما با این انگیزه آمدیم یک سالن بزرگتر تا پله پله برویم بالا اما انگار نمیشود.
از برنامههای آینده گروه تان چه خبر؟
آذری: این سوال جواب تلخی دارد. امیدی به کار کردن نیست. چون اول از همه کار کردن به پول نیاز دارد و با این شرایط مالی سخت است. در کار مونولیزر ما بازگشت مالی خوبی نداشتیم این باعث شده که انگیزهمان پایین بیاید. ما تهیه کننده هم نداشتیم. دعوت میکنم از تهیه کننده ها که بیایند و از ما حمایت کنند تا بتوانیم ادامه بدهیم. در کارهای قبلی علاوه بر تأمین هزینهها، ما مقداری هم سود می کردیم اما در کار مونولیزر متضرر میشویم. بازیگرهای کار لطف داشتند و دستمزد کم گرفتند.
سجادیان: ما زمان تمرین برای پذیرایی فقط آب معدنی و بیسکویت داشتیم. اگر بخواهید با یک چهره معروف کار کنیم نمیتوانیم از او با آب معدنی و بیسکویت پذیرایی کنیم. در این شرایط واقعاً کار کردن سخت است.
آذری: ما هنوز هزینه های کار را هم نتوانستیم جبران کنیم و توان تأمین کردن هم نداریم. به همین دلیل یا فعلاً کار نمی کنیم یا کلاً کار نمی کنیم. با این شرایط من روحیهام را برای کار کردن از دست داده ام. با این وجود تلاشمان بر این است که گروه روژدا با همین فرمانی که در چند سال گذشته جلو رفته جلو برویم. امیدوارم در شب های باقیمانده تا آخرین اجرا اتفاق خوبی از لحاظ مالی بیفتد تا روحیه بگیریم و بتوانیم کار بعدی مان را شروع کنیم.
بدون دیدگاه