مونا کریمی| فیلم سینمایی رگ خواب موفق شد تا در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر توجه بسیاری از منتقدان و اهالی رسانه را به خود جلب نماید و جوایز بسیاری را در رشتههای مختلف کسب کند. نقش آفرینی متفاوت و زیبای لیلا حاتمی از یک زن به استیصال رسیده در فیلم نیز از نظرها دور نماند و سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را برای او به ارمغان آورد. رگ خواب اثری زنانه تلقی میشود که روایتگر عاشقانههای پر التهاب یک زن و تنهاییهای او پس ازشکست در زندگی مشترک است. فیلمی تاثیرگذار که به سادگی در احساسات مخاطب نفوذ کرده و او را با خود همراه میکند. معصومه بیات پیش از این مشاور فیلمنامه در فیلم سینمایی بی پولی به کارگردانی حمید نعمتاله بود که این همکاری در فیلم سینمایی رگ خواب به قلم معصومه بیات و کارگردانی حمید نعمتاله نیز تکرار شد. معصومه بیات پیش از این نویسندگی فیلمهای تلویزیونی «ای دوست مرا به خاطر آور»، «یک سفر بخصوص» و مجموعه تلویزیونی «بیا از گذشته حرف بزنیم» و تعدادی از فیلمنامههای مجموعه «این یک دادگاه نیست» به کارگردانی اصغر توسلی و نگارش فیلمنامه فیلم سینمایی «خوابم میآد» به کارگردانی رضا عطاران را بر عهده داشته است. وی هم اکنون مدیر و سردبیر نشریه ادبی پروین و نویسنده بسیاری از مقالات سینمایی، ادبی، شعر و داستان در مطبوعات بوده است. بیات هم چنین تجربه نویسندگی برنامههایی با محوریت نوجوانان را در تلویزیون دارد. با وی به بهانه اکران فیلم سینمایی رگ خواب که تاکنون به فروش دو میلیاردی رسیده است به گفتگو مینشینیم.
از ابتدا نگارش فیلمنامه رگ خواب با هدف ساخت فیلم توسط حمید نعمتاله صورت گرفت؟
بله از ابتدا چنین قراری داشتیم و نگارش فیلمنامه سفارش ایشان بود.
نگارش چنین فیلمنامهای نشان داد که درک بسیار صحیحی از دنیای زنان و نمایش لحظات تلخ و شیرین زندگی آنها دارید که این غلبه زنانه و اشراف به احساسات و دنیای زنان در فیلم کاملا مشهود و قابل لمس است، اما احتمال آن که درورطه فمینیست بیفتد بسیار است. به این فکر کردید که ممکن است در این ورطه بیفتید؟
ورطه فمینیستی خیلی وحشتناک نیست و مشخص نیست که چرا این کلمه در ایران تا این حد بار منفی دارد! البته این موضوع ربطی به فیلم ندارد و اگر بار ضد مرد بودن از آن گرفته شود، که هیچ کس با آن موافق نیست، اما کمک به جبران یک کاستی که ریشهی تاریخی در بسیاری از کشورها دارد، چه چیز بدی است؟ برای مثال مدتی پیش فمینیستها با انتشار عکس نیمه برهنهای از بازیگر فمینیست بریتانیایی، به آن اعتراض کردند چون مخالف استفاده ابزاری از زنان هستند و این کار جالب توجه است. یا وقتی صادق خان شهردار پاکستانی لندن سه نکته را درباره خودش میگوید که «نامم صادق خان است، شهردار لندن هستم و افتخار میکنم که فمینیست هستم.» به نظر میرسد که زنان و مردان با هم به این نتیجه رسیده اند که باید برای جلوگیری از تضییع حقوق زنان تلاش کنند. این فعالیتها کمک میکند که زنان و مردان بهتر بتوانند یکدیگر را درک کنند، احترام بگذارند و با هم کنار بیایند. مگر میتوان به تضییع حقوق زنان بی اعتنا بود و خانواده صمیمی و منسجمی داشت؟ مگر میشود که زنها و مردها همیشه با یکدیگر در مسابقه باشند تا یکی از آنها، دیگری را بازنده کنند و در عین حال روابط سالمی در جامعه داشت؟ مردها یاد میگیرند که برای زنان احترامی را که شایان دریافت آن هستند، قائل باشند که این کمک میکند که زنها کمتر آسیب ببینند و متقابلا کمتر از مردها خشمگین باشند و رفتار ملاطفت آمیز و مهربانانهای داشته و آن چرخهی معیوب گذشته جایش را با روابط محترمانه، شفاف و سالم عوض کند.
اما فیلمی با محتوای رگ خواب این نکته را به ذهن مخاطب میرساند که با فیلمی ضد مرد روبرو است که ناجوانمردی کورش، مینا را به اوج اضمحلال میرساند!!
من با هر برچسبی مخالفم و ضد مرد بودن از آن حرفها است. مگر میشود ضد پدر یا برادران یا ضد پسرم باشم که مسلما از جانم عزیزتر است!؟ چنین چیزی امکان ندارد و به نظرم هیچ فیلمسازی هم نمیخواهد در فیلمش چنین موضوعی را تبلیغ کند. این موضوع مهمی است که این گونه به نظر برسد که آیا فیلمی که در حال دفاع از حقوق زنان است، الزاما ضد مرد است؟! اینجا جایی است که باید مکث کرد و به این کج فهمی فکر کنیم و شواهد بسیاری را که از کینه توزی بین زنان و مردان در جامعه مان وجود دارد پیش چشم بیاوریم و به آن پایان دهیم. مردان شرافتمند بسیاری هستند که حقوق و احترام زنان برایشان اهمیت بیشتری دارد تا حتی برخی از خود زنان. این مردها رابطهی محترمانه و عاشقانهتری هم با زنان زندگیشان دارند و مطمئنا مادران و دخترانی که پیرامون این مردها هستند کمتر آسیب دیدهاند و میتوانند با عشق و احترام بیشتری با مردان زندگیشان مواجه شوند.
آیا به نظر شمانویسندگان و فیلمسازان مرد میتوانند مانند یک نویسنده خانم، احساسات و حالات روانی زنان را در فیلمنامه با جزئیات و به شکلی مطلوب روایت کنند؟
به نظرم بله. همان طور که من فکر میکنم میتوانم احساسات یک مرد را در یک فیلمنامه نشان بدهم که داستان تکان دهندهای داشته باشد. وقتی زن و مرد هر دو به چشم یک کالا به هم نگاه کنند مردان بسیاری هم متاسفانه زیر دست و پای جمعیت له میشوند و آسیب میبینند و دلم میخواهد فرصتی پیش بیاید تا فیلمنامهای درباره آسیبهای واقعی که جامعه مان به یک مرد وارد میکند بنویسم.
نکته فیلم همذاتپنداری تماشاگر با مینا از اوج لذت و شادی تا فروپاشی و شکست اوست، اما لحظه فروپاشی مینا برای زنان بسیار دردناک بود و حتی پس از خروج از سینما حس ناامیدی و تلخی سرنوشت مینا با آنها همراه بود، به این فکر کردید که در نیمه دوم فیلم کمی از تحقیر شدن او بکاهید؟ چرا تا این حد شخصیت مینا باید شکسته شود که برای دندانپزشکی محتاج کامران شود و عاقبتش به کارتن خوابی بکشد؟!
باور کنید من تقصیری ندارم. بسیار طبیعی است که انسان بیکار که سرمایهی چشمگیری هم ندارد، برای خیلی از نیازهایش هم پولی نداشته باشد. آیا برایتان پیش نیامده که حتی پول تاکسی سوار شدن را هم نداشته باشید؟ و بسیاری از این رفع مشکلات را بیندازید عقب، برای وقتی که پولی دستتان بیاید؟ در این میان با هزینه سرسام آور دندانپزشکی و ترمیم دندان که یک امر تجملاتی به حساب میآید روبرو شوید؟! وقتی مینا خودش به جای اینکه پولش را صرف درمان دندانش کند، تمام آن را صرف تبدیل کردن آن انباری به خانه میکند و برای آمدن کامران با یک میهمان احتمالی،تمام پول کارتش را تا آخر خرج میکند، معلوم است پس از آن خرجها به چنین وضعیتی دچار میشود. واقعا نمیشد برای چنین آدم عاشقی کار مهمی کرد تا به چنین روزی نیفتد. کامران اصرار داشت تا مینا به دندانپزشکی برود و همه مخارجش را پرداخت کند و گرنه مینا تا همین لحظه هنوز داشت قرص میخورد و سمت دندانپزشکی پیدایش نمیشد.
آیا عشق ناگهانی و غیر منطقی مجازات این عاقبت است و یا ترس از تنهایی و اشتباه مینا؟! نداشتن امنیت و ترس از تنهایی هم میتواند آغازی برای انتخابی اشتباه باشد. آن چیزی که در جامعه درباره بعضی دختران میبینیم!
حتما باید جامعه شناسان و روانشناسان پاسخ چنین سوالهایی را بدهند، اما آنچه من از محیط پیرامون دریافته ام ترس از تنهایی است که دلیل مهمی برای یک دختر است تا بخواهد در کنار مردی بماند و ناملایمات و بی احترامیها را تاب بیاورد. شاید هم خصوصیات جامعه درگذار ما باشد که آدمها از آنچه رسم و رسومات زندگی گذشته است، فاصله گرفته اند، اما هنوز به یک شیوهی تازهی زندگی دست پیدا نکردهاند. در واقع نمیدانند برای اینکه خوشبخت باشند باید چه کنند و آن چه از زندگی میخواهند چیست و آن چه دیگران از ایشان انتظار دارند کدام است. حتی نمیدانند چگونه زندگی کنند تا احساس خوشحالی داشته باشند.
فیلم اشارهای به پدر مینا دارد که به دلیل مخالفت با ازدواج قبلی او را ترک کرده و طبیعتا دیگر جایی در خانواده ندارد و از این پس تصمیم دارد تا زندگی خود را به شکل مستقل بسازد!
به هر حال مینا طاقت دیدن پدرش را در حالی که مورد تاییدش نیست ندارد و این موضوع ملاقاتشان را به عقب میاندازد تا در وضعیتی به سراغ پدرش برود که یک انسان شکست خورده نباشد. آن طور که از فیلم بر میآید مینا وقتی از خانه ناامید شد که متوجه زن دیگری شد که مورد تایید پدر است و شاید حضور مینا برای پدر اهمیتی نداشته است، پس وقتی احساس میکند جایی در خانوادهاش ندارد از خانه شان بیرون میآید. به نظرم ازدواج او هم یک موضوع از پیش مشخص بوده است و مینا با احساس خوبی به زندگی با آن مرد اقدام نکرده، بلکه فقط دلش میخواسته از پدری که گمان میکند دیگر نیازمند مینا نیست چون زن دیگری پا به زندگی اش گذاشته، دور شود. از خانهای که در آن جایی ندارد و از پدری که او را دوست ندارد.
نقش خانواده و جامعه در حمایت از زنانی که مطلقه میشوند و دچار آسیب میشوند چیست؟
جامعه همان طور که میتواند از همه آدمهایی که آسیب دیده اند حمایت کند، مطمئنا از بانوان مطلقه هم میتواند حمایت کند. متاسفانه کلمه «مطلقههای» جامعه را به شکل خاصی بر زبان میآورند که گویی نام زامبی آورده میشود. در حالی که مگر مردی که طلاق میگیرد یا طلاق میدهد، با برچسب خاصی در جامعه زندگی میکند؟ حتی اگر طلاق یک شکست باشد، مگر روی همه شکست خوردهها اسمی میگذاریم که با بقیه اشتباه نشوند؟
این که چه کسی فیلمنامهتان را بسازد برای شما چقدر اهمیت دارد؟ آیا برایتان پیش آمده فیلمنامه در حین ساخت دچار تغییراتی اساسی شود؟
به نظرم «چه کسی» اهمیت نداشته باشد و مهم این است که با چه کیفیتی ساخته شود و چه فیلمی نتیجهی آن باشد. یک فیلمنامهی کمدی اکشن داشتم که به نظرم بسیار جذاب بود و شخصیتهای بامزه و شوخیهای جالبی داشت، کارگردانی که فیلمنامه را برای تلویزیون میساخت مرد محترم و خوبی بود که سلیقه اش با من بسیار متفاوت بود و همهی شوخیهای فیلمنامه را که مانند جواهر برایم عزیز بود تغییر داد. فردی که مورد اعتماد کارگردان بود به جای شوخیهای فیلمنامه جملههایی را نوشته بود که از نظرم بسیار آزاردهنده و گریه آور بود و درنهایت فیلم بیارزشی ساخته شد که یکی از نزدیکانم پیشنهاد کرد نامم را به عنوان فیلمنامه نویس از فیلم حذف کنم، اما احساس کردم باید نامم آورده شود که این اتفاق افتاد. اولین تجربه فیلمنامه نویسی ام مربوط به زمانی است که اصغرفرهادی سریالی میساخت که هر شب پخش میشد و در پلاتو میگذشت. یادم است که یک قسمت را نوشتم و برای اولین بار میدیدم که بازیگران، کلماتی را بر زبان میآورند که من نوشتم که احساس خارق العادهای بود. داستان دربارهی مردی بود که صاحب چندین فرزند بود و کار همسر بیشتر در بارداری و زایمان خلاصه شده بود که و هر سال به تعداد فرزندانشان اضافه میشد تا جایی که مادر زنش با التماس با او صحبت کرد تا دیگر نخواهد خانوادشان بزرگتر شود و مرد قبول میکند، اما بعد از آن موضوع خداداد عزیزی پیش آمد که با گلهایش آنقدر محبوب دلها شد که مرد با هیجان اعلام کرد که میخواهد اسم فرزند بعدی اش را «خداداد» بگذارد.
عدهای معتقدند خط قصه رگ خواب قابلیت گسترش فیلم را نداشته است و بیش از فیلم، قابلیت رمان بودن دارد. به دلیل این که بسیارخوب میتوانید لحظات احساسی و عاطفی یک زن و تنهاییهایش را در رمان بیان کنید! نظرتان چیست؟
این که قصه قابلیت رمان بودن را داشته به نظرم تحسین بزرگی است و از شنیدنش هیجان زده میشوم. فکر میکنم قابلیت گسترش فیلم را نیز دارد، حتی میتوان ادامه فیلم را گیراتر و جذابتر نوشت و ساخت. به گمانم میتوانم لحظات احساسی و عاطفی یک زن یا یک مرد را بنویسم که تولید نهایی یک فیلم باشد. شاید در ذهنها این موضوع وجود دارد که اگر در فیلمی ماجراهای بیشتری وجود داشته باشد میتوان نام فیلم بر آن نهاد. اجازه دهیم تا فیلمهایی با سلیقهها و نظرات مختلف ساخته شود.
بدون دیدگاه