مریم ناظران| نمایش «بن بست» نوشته سامان ناصری و به کارگردانی علیرضا مهران و تهیه کنندگی حمید عرب است که با بازی هنرمندانی همچون جهانگیر الماسی، رز رضوی، سیاووش خیرابی، بهار محمدپور، رضا حسینی و علی رضا مهران از روز دوشنبه ٨ خرداد اجرای خود را در مجموعه تئاتر پایتخت واقع خیابان فلسطین تقاطع طالقانی به روی صحنه برده است. در خلاصه داستان چنین آماده است: «یک خانواده اصیل در کنار هم زندگی میکنند که پسر بزرگ خانواده با سو استفاده از اطمینان پدر مبلغ هنگفتی را برداشته و از کشور خارجشده پدر بعدازاین اتفاق به زندان میافتد و داماد خانواده خانه پدری ارث خود را فروخته و شرایط را مهیا میسازد، پسر کوچک خانواده پس از رفتن برادر با معشوقه او ازدواج میکند حال پس از ۱۰ سال مادر خانواده در بستر شدید بیماری و در بیمارستان بستریست که خبر بازگشت پسر بزرگ میرسد» و ادامه داستان…
آقای علیرضا مهران از تجربه کار در تئاتر برای ما بگویید؟
هفده- هجده سال است به صورت مستمر در تئاتر به عنوان بازیگر، کارگردان و طراح فعالیت میکنم.
قبل از اینکه به نمایش بن بست بپیوندید، چه کاری را انجام میدادید؟
دو تا اجرا از شروع سال داشتم؛ آوازهای سر شام به کارگردانی آقای کاوه مهدوی ایرانشهر سالن ناظرزاده و بعد از آن هم نمایش دودمان به کارگردانی امیرحسین آقایی که در همین سالن، هفته گذشته تمام شد که به عنوان بازیگر و طراح صحنه در هر دو کار حضور داشتم.
به نظر شما چرا کار تئاتر نسبت به کار تصویر مهجورتر است؟
به خاطر اینکه ما تئاتریها گروهی کار نمیکنیم، فردی کار میکنیم و به فکر منافع گروهی نیستیم. خیلی خودخواهانه عمل میکنیم و هیچ وقت نخواستیم یک سندیکایی داشته باشیم و یک مجمع خیلی درشت و تعریف شدهای داشته باشیم. یک خانه تئاتری وجود دارد که یک سری کارهای بچههای تئاتری را انجام میدهد. ولی آنطوری که باید و شاید از بچههای تئاتر حمایت نمیکند که مطمئناً خودشان هم از اهالی تئاتر هستند. خلاصه بخواهم بگویم؛ دلسوز نیستند و به خاطر همین است که همیشه محجور بودهایم. بچههای سینما و تلویزیون همیشه پشت هم هستند و یکدیگر را حمایت میکنند، ولی تئاتریها یکدیگر را حمایت نمیکنند. واقعیت امر این است که ذائقه تماشاگر را ما تصمیم میگیریم که چه باشد یا نباشد. متاسفانه از اواخر دهه به بعد تئاترهای ما به سمتی رفته است که چه کارگردانهای فرهیخته ما و چه کارگردانهای جوان ما در یک فضایی قرار گرفتهاند که صرفاً از زوایای مالی برایشان مهم است و اثر هنری برایشان مهم نیست که این به کارگردانهای روشنفکر ما و هم به افراد جوانی که تازه کار هستند بر میگردد. سیستم و سیاستگذاریهایی که میشود به یک سمتی میرود که ناخودآگاه آن سبدی که قرار است سبد فرهنگی باشد که به مردم ارائه دهیم، سبد خیلی ضعیف و حقیری باشد. این چیزی است که هفت هشت سال است که نهادینه میشود و خیلی خطرناک است. بله کارهایی هست که خیلی سخیف است و هیچ ارزش هنری ندارد و سالن صلات پر میشود. کارهایی هم هست که حرفی برای گفتن دارد؛ تئاتر ارزشمند است ولی متاسفانه تماشاگر خودش را ندارد. این یک موضوع خیلی کلان است که اگر بخواهیم به زیر ساختهای آن نگاه کنیم میبینیم که هم مدیران، هم هنرمندان و هم مردم ما مقصر بودهاند. اینکه هرکدام به چه دلیلی، آن یک داستان گسترده دارد که میتوان روزها راجع به آن صحبت کرد.
از مسئولین یا مردم چه توقعی دارید تا تئاتر در سبد کالای هر ایرانی قرار بگیرد؟
جواب این سوال را نمیتوان در یک یا دو جمله پاسخ داد. من تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که مسئولان ما قبول کنند هنوز بعد از چهل سال فکر میکنند یک سری مطرب روی صحنه هستند و یک سری از آنها هنوز این تفکر متحجرانه را دارند. بنابراین وقتی یک مسئولی این چنین نگاهی داشته باشد ناخودآگاه هنرمند هم رغبت نمیکند که یک اثر فاخر تولید کند و تماشاگر هم به داخل سالن میآید، همان سبدی را که برای او فراهم کردهاند میبیند و لذت میبرد. سطح سلیقه تماشاگر را من هنرمند و مسئول میتواند بالا ببرد. این یک چیزی است که گلدکویستی به هم وصل است. مدیر اشتباه میکند، هنرمند هم اشتباه میکند و در آخر هم یک غذای خیلی بد و بدون هیچ چاشنی و رنگی به حلقوم مردم میدهیم. به خاطر همین میشود که الان هشتاد درصد مردمی که با آنها در مورد تئاتر صحبت میکنیم تنها چیزی که در ذهنشان میگذرد این است که ما یک ساعت و نیم برویم و بخندیم و حال کنیم. بنابراین با این نگاه، فکر میکنم تا چند سال دیگر تئاتر به قهقرا میرود و چیزی از تئاتر نمیماند.
سالنهای تئاتر چقدر میتواند در جذب مخاطب تاثیرگذار باشد. با توجه به اینکه الان سالنهای خصوصی بیشتر از قبل احداث شده و شاید خیلی به محتوای تئاتر پرداخته نشود و نظارتی صورت نگرد؟
هرچقدر ما سالن تئاتر داشته باشیم به نفع تئاتر است. ولی این دلیل بر این نمیشود که سالنهای تئاتر باعث رونق تئاتر میشود. در این دو سه سال اخیر بیست یا سی سالن خصوصی به جمع تئاتر ما اضافه شدهاند. بخش خصوصی به یک شکل غیرمتعارفی وارد داستان تئاتر شده است، ولی چون ما یک برنامهریزی درست نداریم و زیر ساختهای تئاتر ما درست نیست، هرچقدر این سالنهای تئاتر گستردهتر شود هیچ فعالیت هنری در آن نمیشود. فرهنگ سرای مجموعه خاوران یک مجموعه عجیب و غریب با آن همه امکانات سه یا چهار سالن با بهترین امکانات ولی گروههای نمایشی در آن به اجرا میروند و هیچ تماشاگری ندارند چون برنامهریزی نیست. سالنهای تئاتر به شرطی باید زیاد شود که دولت اجازه دهد بخش خصوصی به صورت خیلی حرفه ای و تعریف شده وارد شود. آن زمان ما میکاریم که ده سال بعد برداشت کنیم. هرچیزی نیاز به زمان دارد. تئاتر ما چهل سال مریض بوده است حالا ما قرار است آن را خوب کنیم و چهل سال طول میکشد که خوب شود و عمر ما کفایت نمیکند و ما فقط سعی میکنیم که روی صحنه با وجدان کار کنیم.
تئاتر بن بست چه ویژگی داشت که پذیرفتید نقشی را در آن بازی کنید؟
چون همه ما به بن بست میرسیم به خاطر همین من آن را دوست داشتم.
یعنی اگر این تئاتر نام دیگری داشت آن را انتخاب نمیکردید؟
نه. مثلاً اگر اسم آن آزادی بود باز هم انتخاب نمیکردم چون ما هیچ وقت به آزادی نمیرسیم. واقعیت این است که قصه این خانواده قصه خیلی از خانوادههای ما در این جامعه است که در یک برهه زمانی یک سری ناهنجاریهایی سمت خانواده میآید که باعث میشود همه این خانواده از هم دور شوند و این گسستی که الان در خانوادههای ما هست، پسر به پدر احترام نمیگذارد و بالعکس به خاطر مسائل عقیدتی و سیاسی. قصه بن بست نقشی که من بازی میکنم فرهاد جزء آن دسته از آدمهایی است که خودم در زندگی خودم تجربه کردم ولی به شکل و فرم دیگری. چون خیلی به خود من و اطرافیان من نزدیک بود این باعث شد که در مجموعه اول به عنوان بازیگر باشم و بعد هم به عنوان طراح و کارگردان کار کنم.
بازخوردها چگونه بوده است؟
چون این کار خیلی سریع اتفاق افتاد یک هفته قبل از اینکه اجرا شروع شود تبلیغات شروع شد و الان نمیتوانم چیزی بگویم و از هفته آینده باید ببینیم که بازخوردها چگونه است. دو شب قبل افتتاحیه نمایش بوده است و مطمئناً خیلی از دوستان ما آمدند و زیاد نمیتوانیم بفهمیم که کار خوب بوده است یا نه، تعریف میکنند. دیشب اجرای عکاسان و خبرنگاران بوده است و توقع من این است که از هفته آینده تماشاگرهایی که میآیند، ما را نمیشناسند از این بابت که دوستان ما نیستند که بخواهند تعریف و تمجید کنند آن زمان است که میتوانیم بفهمیم چند چند هستیم و کارمان چقدر مورد استقبال مخاطب قرار گرفته است و آن زمان میتوانیم راجع به این موضوع تصمیم بگیریم.
خودتان نمایش بن بست را دوست داشتید؟
مطمئناً من سر کاری که هستم اولین اتفاقی که برای من بیفتد این است که دوست داشته باشم. کار، متن، تیم بازیگری را خیلی دوست دارم چون همه کار بلد هستند و هرکدام در جایگاه خودشان میدانند که چگونه باید کار کنند. بزرگترین حسن این گروه این است که همه همراه و همدل بودند که این اجرا روی صحنه برود.
سخت نبود که هم بازیگر و هم کارگردان باشید؟
قشنگی تئاتر به سختی آن است. هرچقدر سختتر باشد بیشتر به آدم میچسبد. روی این حساب چون جزء کارهایی بود که خیلی برای من سخت بود خیل حال کردم ولی خوبی آن این بود که مجموعه ای که من را همراهی کردند، همدل بودند و کمی قضایا برای ما راحت شد.
نمایشی با دو ملیت متفاوت
آقای جهانگیر الماسی در مورد تئاتر بن بست بیشتر برایمان توضیح بدهید؟
اولاً با تشکر از توجه شما و نشریه هنرمند به این اتفاق شریف و پاک در بخش خصوصی که در تئاتر جدید و نوپای بخش خصوصی ایران به نظرم اتفاقات مبارک زیاد میافتد و نمایشهای خیلی خوبی روی صحنه میرود که من چند تا از آنها را دیدم و شگفت زده شدم و این نمایش بن بست هم با اینکه تماشاچی ایرانی به این نوع نمایش ساده رئالیستی تبیین کننده عادت نکرده است که نه تا ده تابلو از یک خانواده و زندگی در تاریخ معاصر ایران به نمایش در میآید که فراز و فرودهای حسی و عقلانی شخصیتها را میتوان در لایههای سوم و چهار و پنجم در ارتباط با تحولات اجتماعی و تاریخ اجتماعی ایران و موضوع از خود بیگانگی و الیناسیون میتوان همه اینها را دخیل دانست. یک حادثه ساده در خانواده ای اتفاق میافتد و این قصه ظاهر است و آنچه که تماشاچی با آن ارتباط برقرار میکند این است که یک خانواده، فرزندشان به دلیل رویای درست یا غلطی که در ذهن دارد با دستبرد به گنجینه داخل خانه از حساب بانکی پدر و جعل امضاء فرار میکند و به خارج از کشور میرود و در آنجا در یک بیزینس یا هر چیز دیگری درگیر است و بعد از ده سال به ایران بر میگردد. بازگشت او با تغییر ظاهری و باطنی توام است و در این ده سال هرگز به فکر تعهداتی که در ایران یا در داخل خانه یا نسبت به عشقش داشته است، نبوده است و یا به خیانتی که به خانواده کرده یا دستبردی که زده است و به اعتبار خانواده هم فکر نکرده است!! مادر که نماد سرزمین است، او را هم آزرده است به طوری که حتی مرگ مادر را او باید تقبل کند و او باعث مرگ مادر بود. بنابراین مقابله صورت میگیرد بین او که حامل نگاه شبه متجددانه است و این تجدد نیست و مدرنیته و مدرنیزم چیز دیگری است و عمق دیگری دارد. تحولات دنیای صنعتی باعث شده است و در این سطح ساده نیست اما یک آلودگی هست به مظاهری که متعلق به این سرزمین نیست و این پسر به رفتار و مختصات و کنشهایی که مال این سرزمین نیست آلوده شده است و به قول عروس خانواده که میگوید شما هنوز نفهمیدید و یادت رفته که سر خاک یک مرحوم در ایران مثل آن طرف شراب یا می، نمینوشند و قبح دارد در حالی که آن طرف آب به یاد آن رفته شراب مینوشند!! نویسنده این را به عنوان نمونه آورده است تا تفاوت دیدگاهها را مطرح کند.
با توجه به اینکه این نمایش دو ملیت متفاوت را نشان میدهد و خیلی از جوانهای ما هم رویای خارج از کشور را در سر میپرورانند و فکر میکنند که خارج از کشور آسمان رنگ دیگری دارد. اگر بخواهید یک نصیحت به جوانهایمان داشته باشید که از این تئاتر پندی بگیرند،چه چیزی میتوانید بگویید؟
به نکته خیلی جالبی اشاره میکنید. اولین هشدار من این است که به جوانان نباید نصیحت کرد و باید آنها را در موقعیت قرار داد با صداقت و باز کردن موضوع؛ چون آنها هم برای خودشان دلایل مختلفی دارند. دوم اینکه نسل ما بزرگترها، پدر و مادرها حتماً در رفتارمان اشتباهات بزرگی مرتکب شدهایم که اینها گمان میکنند رویاهایشان جای دیگری است یا سیستم آموزشی و بازار جذب کار. متاسفانه ما در مملکتمان با این بار بزرگ شده ایم که اصلاً مرغ همسایه غاز است و هرگز به کسی که در داخل کشور تحصیلات کرده و زحمت کشیده است آنقدر بها نمیدهیم که دو کلمه انگلیسی صحبت کند. بنابراین جوانها هم حق دارند، واقعیت و تلخ کامی را میبینند و گمان میکنند که فوبیا آن طرف آب است در حالی که واقعاً وقتی من از دنیای فلسفه صحبت میکنم برای اینکه با واقعیات روبرو شویم. وقتی دنیای غرب در مناسبات شهری نبود حتی در جنگلها و غارها و روی درختها زندگی میکردند در مملکت ما راجع به مدینه فاضله و مکاتب سیاسی و اجتماعی صحبت میشد. اما همین نیاکان و پدر و مادران ما در کشمکش با تاریخ و جریان زندگی اشتباهات بزرگی مرتکب شدهاند. اشتباهاتی که نسل جوان باید تقاص آن را پس بدهد. جوانهای ما بینظیر هستند و من در این هم عیبی نمیبینم که اگر نسبت به خودشان مطلع باشند و متوجه ارزشهای فرهنگی خودشان باشند به دنبال یاد گرفتن علم و حتی تجربه کردن به آن طرف آبها به ماورای بهار هم سفر کنند. مهم اینجاست وقتی آنجا رفتند با احساس تعلقی که به این آب و خاک میکنند دوباره برگردند و به مردم محرومی که در نقاط مختلف این سرزمین زندگی میکنند، کمک کنند. مشکل اینجاست که برخی از دولت مردان و بزرگان و متفکرین متاسفانه حرفشان با عملشان یکی نیست و جوان در مقابل این واقعیت قرار میگیرد و میبیند که شعارها برای اوست ولی در واقعیت همه بزرگان قوم به طور دیگری عمل میکنند. ما از صبح تا شب میگوییم که دزدی مذموم است و ببینید که در مملکتمان چه خبر است. بنابراین اگر بخواهیم از جوانها مراقبت کنیم، رفتار خودمان را باید درست کنیم باید صادق باشیم و راست گویی را در این مملکت رواج دهیم. از زمان داریوش کبیر در این مملکت میگوییم که دروغگویی صفت بدی است و باید این را باور کنیم.
توقع شما از مردم در برابر تئاتر چیست؟
مردم باید از ما توقع و انتظار داشته باشند که به جای آنها بگردیم و نکاتی را پیدا کنیم که به درد زندگی جمعی و فردی و امروز و فردایشان بخورد و این را به کارگاه کیمیاگری درونمان ببریم و به آن اکسیر زیبایی، درام و عشق اضافه کنیم و به یک محصول فرهنگی تبدیل کنیم و به اینجا بیاوریم. من از مردم انتظار خشونت در انتخاب خوب دارم یعنی اگر مردم سطح توقعشان را از ما بالا ببرند واقعاً به دنبال دیدن اندیشه و تفکر باشند نه دنبال جذابیتهای مادی از هیکل بازیگر و رنگ چشم و قد و بالا را که در تاریخ تئاتر معاصر نگاه میکنید میبینید که سربی پشتو با همین مبارزه کرده است. تئاتر دوران بارک که یک طبقه اجتماعی فاسد بود را به هم ریختند و پس زدند به خاطر اینکه گفتند: در تئاتر باید به دنبال معنا و معرفت بود نه دنبال جذابیتهای غریزی. نباید به اینجا بیایند و انتظار داشته باشند مثل اتفاقی که در دهه بیست و سی در دوران شاه در لاله زار افتاد و لاله زار را تخریب کردند که محل اندیشه تفکر و کنش اجتماعی بود و با آوردن رقاصه از مصر و پیش پرده خوانی و بارانیا تبدیل کردند به کاباره و مردم هم پذیرفتند و بعد از یک مدتی آن چیزی شد که بعد از انقلاب شد. اگر مردم کمک کنند که این فضاها شکل نگیرد و عرایض حیوانی به جای تفکر و اندیشه در تئاتر حاکم نشود که این عالیترین آرزوی من است و دست همه مردم و جوانها را میبوسم و اینکه ما دلمان خوش است و باور کنیم و ایمان داشته باشیم که در تاریخ اجتماعی مملکتمان موثر هستیم و یک خدمت کوچکی میخواهیم انجام دهیم. ما نه معلم سر کلاس بلکه معلم رفتار اجتماعی میتوانیم باشیم.
تئاتر هم مثل سینما است!
آقای سیاوش خیرابی لطفا در مورد تئاتر بن بست برایمان توضیح دهید و اینکه چه چیزی باعث شد که بعد از کار تصویر در تئاتر ظاهر شدید؟
من خیلی وقت است که در تئاتر یک سری پیشنهادهایی داشتم و این پیشنهادها هم از آدمهای خوب و قوی مثل آقای دژاکام و آقای حاتمی بود. ولی میترسیدم که به سمت تئاتر بروم. فکر میکردم که هنوز برای تئاتر آماده نیستم. به نظرم موقعیت آن الان برای من مناسب بود که آماده باشم تا بتوانم در تئاتر خودم را خوب نشان دهم.
به نظر شما چرا تئاتر مهجورتر از مدیوم تصویر است؟
شاید خیلی به آن توجه نمیکنند، مخصوصاً مردم. من در این چند وقتی که تئاتر را شروع کردم میبینم که مردم اصلاً دوست ندارند پولشان را به تماشای تئاتر بدهند و فکر میکنند که یک پول اضافهای باید داشته باشند تا بخواهند بروند و تئاتر ببینند. تئاتر هم مثل سینما است! یعنی زحمت میکشند تا آن کار دیده شود و من در کامنتهای خودم دیدهام که گفتهاند ما دوست داریم تئاتر ببینیم ولی پول آن زیاد است و نمیتوانیم تئاتر ببینیم و کمی مردم نسبت به تئاتر کم لطف هستند.
به نظرشما باید چکار کنیم که مردم جذب تئاتر شوند و در سبد کالای هر خانوادهای قرار بگیرد؟
باید فرهنگ سازی شود تا مردم به سمت تئاتر بیایند و تئاتر تماشا کنند و باید از خودمان شروع کنیم. باید کارهای خوب ساخته شود و کارهایی که مردم با آن حال کنند. مردم فکر میکنند که تئاتر مثل تئاترهای سنگینی مانند نمایشنامههای شکسپیر یا نمایشنامههای خیلی سخت و سنگین است و نمیدانند که یک سری از تئاترها هستند که درام اجتماعی روز هستند و ممکن است که با یک فضا خوشحال شوند یا با فضایی دیگر غمگین شوند و مثل یک تله فیلم یا سریالی است که از آن خوششان میآید. شاید همیشه فکر میکنند تئاتر یا باید کمدی و خندهدار باشد یا از درامهای شکسپیر باشد که فهم آن سخت است و کار هر کسی نیست! بنابراین باید فرهنگ سازی شود و مردم اطمینان کنند و کار را ببینند و بعد تصمیم بگیرند که بیایند یا نه. قیمت آن هم فکر نمیکنم که نسبت به چیزهای دیگر آنقدر گران باشد که نتوانند تئاتر ببینند.
چرا اغلب اوقات نویسندهها فقط دو ژانر بیشتر انتخاب نمیکنند! یکی کمدی و دیگری درام اجتماعی؟
ما در تصویر متریال، دوربین و تجهیزات آن را نداریم که به سمت اکشن بروند. در فیلمهای هالیوودی ما نگاه میکنیم که یک ماشینی هست که روی آن کرین و…کارسازی شده است و با این ماشین رانندگی میکنند و در اتوبان گلوله وار میروند ولی ما نمیتوانیم. در اینجا یک کارمانت روی ماشین میبندند و هزار تا اتفاق ممکن است برای این کارمانت بیفتد که ما تجهیزات آن را نداریم. بنابراین وقتی تجهیزات نداریم نباید توقع داشته باشیم که فیلم اکشن خوبی داشته باشیم. بعد از تجهیزات باید بازیگران هم آمادگی داشته باشند، مثلاً خود من اگر یک فیلمی باشد که تجهیزات آن مهیا باشد و یک فیلم اکشن به من پیشنهاد شود، نمیتوانم مانند کارهای دیگرم روی صحنه سریعاً بازی کنم و باید یک آمادهسازی و آموزشی از قبل دیده باشم. همه کارهای ما یهویی هست و سریع انجام میشود. مثلاً به ما زنگ میزنند که ما یک هفته دیگر میخواهیم کلیپ بزنیم و این نمیشود و باید یک آمادگیهایی باشد و باید عمیقتر به این قضیه نگاه کرد.
این تئاتر چه ویژگی داشت که پذیرفتید در آن بازی کنید؟
دلیل اول آن این بود که من از آقای دژاکام و حاتمی و کسانی دیگر هم که در کار تصویر با آنها کار کرده بودم پیشنهاد داشتم و میترسیدم چون آنها خیلی حرفه ای کار میکنند و یکی از ویژگیهای این تئاتر این است که ورود ما با یک سری از بچههای جوان بود (گروه کارگردانی و تهیه کننده) که همدل بودند نه اینکه بگویم آنها همدل نیستند؛ آنها جوان بودند و اگر اشتباهی از من که تا به حال تئاتر کار نکرده ام سر میزد خیلی گیر نمیدادند. ولی تئاترهایی که آقای دژاکام و حاتمی دارند خیلی حرفهایتر است و من فکر میکردم برای اینکه با این فضا آدابته شوم باید با یک گروه جوان کار کنم و بعد هم یک ذره حرفهایتر کار کنم که این اولین قضیه آن بود. دومین ویژگی نقشی بود که به من پیشنهاد شده بود. نمایشنامه را که به من دادند گفتند که کدام یک را از این دو نقش را میخواهید بازی کنید!؟ یکی نقش فرهاد و دیگری نقش برزو بود. برزو را دوست داشتم برای اینکه خیلی اکت دارد و بالا و پایین زیادی داشت و فکر میکنم که ریتم قصه دست برزو است و من هم برزو را انتخاب کردم که البته خیلی چیزها، نزدیک به پنجاه درصد به نمایشنامه اضافه کردیم که باز هم کم و کاستهایی دارد ولی در اجرا که برود، بهتر و بهتر هم میشود.
این نمایشنامه برگرفته از رمان ایرانی یا خارجی است؟
شروع کار ما خیلی جالب بود چون با یک گروه دیگری بود که آن گروه اصلاً نویسنده را قبول نداشت و یک اجازه نامه از نویسنده گرفته بودند و کلاً نویسنده آن را رها کرده بود. کم کم یکی از بازیگران ما عوض شدند، بعد کارگردان ما عوض شد، بعد از آن تهیه کننده عوض شد… و بعد کل کار تعطیل شد!! ما داشتیم کار را تعطیل میکردیم تا اینکه حمید عرب آمد و کار را به دست گرفت. بچهها همه منسجم بودند و گروه دوم شکل گرفت سپس علیرضا مهران به عنوان کارگردان به ما اضافه شد و بعد از اینکه کارگردان ما رفت، با مشورتی که با بچهها داشتیم تصمیم گرفتیم که علیرضا کارگردانی را به عهده بگیرد. وقتی کارگردانی را به عهده گرفت مسلماً همه در آن دخیل بودیم و همه نظر میدادیم و نظر همه اعمال میشد و بعد تازه نویسنده به ما اضافه شد که نظرات او خیلی کارساز بود.
با توجه به اینکه داستان تئاتر بن بست مربوط به رفتن خارج از کشور است، آیا این اتفاق برای شما یا اطرافیانتان افتاده است که از ایران بروند و با یک اتفاقات دیگری برگردند؟
برای خود من که پیش نیامده و در اطرافیان هم کسی نبوده است که بخواهد برود و برگردد. ولی آدمهایی را دیدهام که میروند و بر میگردند و یک سری مشکلات برایشان پیش میآید و خیلی در این قضیه دیتیل نشدم. اتفاقی که در این تئاتر افتاده است این است که شما نقش یک آدمی را بازی میکنید که یک زندگی را نجات میدهد و دامادی هستید که خانه خودش را میفروشد و پدر زن خودش را از زندان نجات میدهد.
تبلیغات شما نسبت به تئاترهای دیگر خیلی کمتر بوده است و اینکه چرا این سالن را برای اجرا انتخاب کردند؟
دلیل اینکه ما تبلیغات نداشتیم این بود که کار ما تا ده روز پیش هم معلوم نبود که به اجرا برسد یا خیر!! چون کمی بیمهری از طرف تهیه کننده قبلی شده بود و قبلاً از طریق تهیه کننده با این سالن صحبت شده بود و ما هم دیگر کاری از دستمان بر نمیآمد و خود سالن در حقیقت تهیه کننده ما شد. یعنی حمید عرب مدیریت این سالن را بر عهده دارد و گفت که حیف است که شما این همه تمرین کردهاید و این تئاتر به اجرا نرسد. بنابراین گفت: من اسپانسر و تهیه کننده شما میشوم و شما هم این را اجرا کنید. این طوری شد که ما در این سالن بازی کردیم و البته من خیلی راحتتر بودم که در این سالن بازی کنم تا اینکه در یک سالن اصلی در تئاتر شهر؛ چون باید با این فضا آدابته شوم تا اینکه یکه دفعه وارد سالن اصلی شوم و یک خرده برای من شاید سخت باشد.
چند روز برای این اجرا تمرین کردید؟
ما تقریباً چند ماهی تمرین کرده بودیم و لی بچههایی که تازه به کار اضافه شدند تقریبا یک هفته تمرین کرده بودند و من بعد از سفری که رفتم و برگشتم به آنها ملحق شدم و دو روز بعد اجرا رفتیم.
مردم، مسئولین، خود بازیگران و یا فضای مجازی میتواند برای جذب مخاطب در تئاتر موثر باشد؟
خیلی به فضای مجازی نباید پایبند باشید، چون اگر قرار بود که فضای مجازی تاثیر گذار باشد که الان باید اینجا از طرفداران ما پر میشد! ولی به نظر من باید تبلیغات شود و در رسانه ملی خیلی در مورد تئاتر باید صحبت شود. مردم با تئاتر غریبه هستند و میگویند که چه کسی حوصله دارد تا آنجا برود و تئاتر ببیند و یک دلیل دیگر هم که خود من در فکر آن هستم و شاید شخصاً بتوانم یک حرکتی انجام دهم این است که سالنهای تئاتر ما در مرکز شهر است و دسترسی مردم به آن سخت است و مثل سینما نیست که طرف از خانه بیرون میآید و مثلاً سمت نیاوران است و در همان اطراف هم به سینما برود. ما سالن خیلی کم داریم و اگر سالنهای خصوصی در جاهای دیگری از شهر هم احداث شود و اجرا به آنجا هم برود این اتفاق خیلی جذابتر میشود و مردم راحتتر به تئاتر دسترسی پیدا خواهند کرد.
پس به نظرشما احداث سالنهای خصوصی که در این چند سال اخیر اتفاق افتاده است، نسبت به سالهای گذشته بهتر است؟
بله من فکر میکنم که رونق گرفتن تئاتر به خاطر سالنهای خصوصی است. چون الان مثل سینما بیلبورد برای تئاتر بالا میرود و سالنهای خصوصی بیشتر به تئاتر ما کمک کردهاند.
فعالیت دیگری به غیر از این تئاتر و یا پیشنهاد دیگری برای بازی دارید؟
یک کار سینمایی به من پیشنهاد شده است و یک سریال که کار آقای رضا کریمی بود که متاسفانه به خاطر درگیری برای سریال پرستاران و این تئاتر نتوانستم بروم و اینکه ببینیم بعد از این چه اتفاقی میافتد.
تئاتر سختترین مدیوم کاریم بود
خانم رز رضوی از تجربه در کار تئاتر برایمان بگویید؟
از تجربه تئاتر اگر بخواهم بگویم، خب هنوز آنقدر تجربه ندارم که بخواهم در مورد آن صحبت کنم. ولی خیلی خوشحالم که کار تئاتر انجام میدهم و امیدوارم که پیش زمینهای برای کارهای بهتر و بیشتر در تئاتر برای من باشد.
به نظرتان تئاتر نسبت به مدیوم تصویر چه تفاوتهایی دارد؟
کار تصویر و تئاتر ویژگیهای مخصوص به خودشان را دارند، ولی کار تئاتر خیلی سختتر است. چون هم تمرینات آن سختتر و هم تداومی که در پیدارد خیلی سختتر از کار تصویر است و باید پیش برویم که ببینیم به چه صورت میشود.
کار در نمایش بن بست چگونه بوده است و چطور شد که با این گروه همکاری کردید؟
تصمیم گرفته بودم که کار تئاتر را شروع کنم که این کار به من پیشنهاد شد، متن آن را خواندم و قبول کردم و وارد این پروژه شدم.
متن داستان یا کار تئاتر بیشتر برای شما مهم بود؟
مهمترین آن این بود که کار تئاتر انجام دهم. چون فکر میکنم در این ده – یازده سالی که کار کردم بیشتر کار تصویر بوده است با اینکه از هنرجویان آقای سمندریان بودم ولی درگیر کار تصویر شده بودم و فکر میکنم که کار تئاتر برای کار تصویر، سینما و تلویزیون پیش نیاز است و به نظرم کمی دیر هم شروع کردهام. انشاا… در کنار کار تصویر، کار تئاتر را هم به جلو پیش ببرم تا ببینم چه میشود. ولی کار تئاتر خیلی سخت است.
کمی در مورد نقشتان در تئاتر بن بست برایمان بگویید؟
من نقش فرشته که دختر خانواده است را بازی میکنم. فرشته دختری است که از لحاظ شخصیتی دلسوز و نگران کل اعضای خانواده است و فقط در پی این است که پیوستگی روابط را در خانواده ایجاد کند.
خودتان در برهه از زندگی قرار گرفتهاید که بتوانید همین نقش را در زندگی خودتان هم بازی کنید؟
فکر میکنم در جامعه و تمام خانوادهها بالاخره یک سری مشکلاتی در تمام روابط به وجود میآید و هرکسی تجربیات این درگیریها را داشته و دارد. بله ما هم تجربه آن را داشتیم. در این تئاتر در هشت پرده به بخشهایی از زندگی که در اجتماع داریم، پرداخته میشود. داستان رئال اجتماعی است و از دنیای واقعی زیاد دور نیست. در هر پرده به این پرداخته شده است که بخشهایی از زندگی آدمها را نشان دهیم. امیدوارم کار خوبی شده باشد.
چند وقت طول کشید که برای این نمایش تمرین کردید؟
متاسفانه فرصت تمرین ما خیلی کم بود و خیلی کار فشرده بود و تمرین زیادی نداشتیم. به نظر من هرچقدر تمرین بیشتر باشد و این تکرار و به هم پیوستگی که بین صحنهها است بیشتر باشد و با توجه به اندک تجربه و شناختی که در این روزها دارم هم خودم به عنوان یک بازیگر راحتتر هستم و هم کار میتواند خیلی بهتر باشد.
در این مدت طولانی که از کار تصویر و تئاتر دور بودهاید. چه کاری کردهاید و بعد از این قرار است چه کاری انجام دهید؟
این دور را خیلیها میگویند ولی بحث دور نیست. ما خیلی کارها داریم که سینمایی است و خیلیها ممکن است ببینند و خیلیها نبینند و کار سریال هم همین طور است و خیلی از کارها اکران نشده است و کارهایی که بازی شده است،هنوز پخش نشده است. خیلی جالب است که کار من پخش میشود و در دنیای مجازی میگویند که خانم رضوی خیلی کم کار شدهاید. به خاطر گستردگی که در کار سینما و تلویزیون و تئاتر است همه دوستان مشغول به کار هستند و هرکسی در یک بخشی کار میکند. ولی با این که کار من روی آنتن بود ولی باز هم میگفتند که خانم رضوی چرا نیستید و کار نمیکنید. فکر میکنم این یک سوال حاشیهای در کنار کار ما باشد و مهم این است که خودمان فعالیت میکنیم و اینکه تئاتر دنیای خوب و گسترده ای دارد وخیلی خوشحالم که وارد این عرصه شدم و امیدورام بتوانم کارهای بهتر و بیشتری داشته باشم و بتواند در بازیگری هم به من کمک کند.
در این چند شبی که اجرا به روی صحنه رفته است، آیا تا یه حال دیالوگتان را فراموش کردهاید؟
بله، پیش میآید. ولی به نظر من بداههگویی که هم در زندگی عادی داریم و هم اینکه تئاتر به زندگی عادی نزدیکتر است و همه چیز در لحظه اتفاق میافتد و شاید یک شب اجرایی که ما امشب داریم با شب بعد تا یک حدودی متفاوت باشد. چون زندگی در آن خیلی دخیل است. در حالت عادی هم که صحبت میکنیم گاهی اوقات آدم تمرکز خودش را از دست میدهد و اگر بخواهد مطلبی را ادا کند شاید نتواند. بله در تئاتر هم پیش آمده است و این جزئی از طبیعت تئاتر است.
کدام مدیوم را بیشتر دوست دارید؟
فکر میکنم همه به هم وصل هستند. طبق نظر بزرگان کار ما که همیشه گفتهاند که ریشه کار سینما و تلویزیون، تئاتر است و من هم فکر میکنم که همین طور است و همه آنها در کنار هم تکمیل میشوند که من در واقع برای آمدن به تئاتر دیر کردهام.
بعد از این قرار است چه کاری را انجام دهید. آیا فیلمنامهای را در دست دارید که بخوانید یا اینکه کار تئاتر یا تلویزیون به شما پیشنهاد شده است؟
پیشنهاد دارم ولی ترجیحا صبر میکنم که کار من تمام شود و بعد به کار دیگری فکر کنم. در حال حاضر چند فیلمنامه دارم و در ارتباط با تئاتر هم چند پیشنهاد دارم و به این فکر میکنم که نتیجه این کار چه میشود تا بتوانم در انتخاب کارهای دیگر تمرکز داشته باشم.
اصولا چه چیزی در انتخاب نقش برای شما مهم است تا آن نقش را بازی کنید؟
نقشی که بتوانم با آن زندگی کنم و نقشی باشد که آن را دوست داشته باشم و مخصوصاً در تئاتر شاید بیشتر دچار این انتخاب شوم چون تکرار همه و تعداد اجراها حداقل در یک ماه آنقدر آن را دوست داشته باشم که وقتی وارد بخشی از زندگی من میشود احساس خوبی داشته باشم و وقتی به روی صحنه میآیم با انرژی باشم. در رابطه با کار تصویر، تفاوت را دوست دارم که نقشهای مختلف را تجربه کنم و امیدوارم که این اتفاق بیفتد و از یکنواختی بیرون آید.
بدون دیدگاه