مونا کریمی| رضا بهبودی دانش آموخته کارگردانی تئاتر، فعالیت حرفهای خود را از سال ۱۳۷۶ با بازی در نمایش بینوایان کار بهروز قریب پور آغاز نمود. گر چه وی تجربه کارگردانی در نمایشهای «همه چیز میگذرد تو نمیگذری»،«مده سن مدار»، «اطلسیهای لگد مال شده «را در کارنامه خود دارد، اما در این سالها تمرکز خود را بر روی بازیگری قرار داده و در حوزه تئاتر چهرهای شناخته شده است. وی این شبها اجرای نمایش «اگه بمیری» اثر فلوریان زلر به کارگردانی سمانه زندی نژاد و نمایش «گفتگوی برجای ماندگان» به کارگردانی میلاد شجره را روی صحنه دارد. بهبودی در فیلم سینمایی اکسیدان نیز در قامت کشیش کلیسا و در موقعیت و فضایی خاص به نقش آفرینی پرداخته است.
باوجود تحصیل در رشته کارگردانی تئاتر اما تمرکز خود را بر روی بازیگری قراردادید! به چه دلیل؟
از دوران مدرسه با بازیگری وارد تئاتر شدم و ایده کارگردانی نداشتم. پس از ورود به دانشگاه و در دو سال اول نیز در کارهای کلاسیک و پروژه پایان نامه دانشجویان سال بالاتر بازی میکردم و با احتساب پایان نامه بیشتر از سه بار کارگردانی نکردم ولی بیش از ۱۰ بار بازیگری داشتم. در سال دوم ، در تئاتر دانشجویی، برای مونولوگ «بعد از یک نمایش»، نوشته آقای خودسیانی و به کارگردانی آقای مهرآیین، جایزه بردم که این مشوق من بود. شاید خود را شایسته کارگردانی نمیدانستم و تمایل داشتم بازیگری را به شکل صحیح انجام دهم. معتقد بودم کارگردانی وظیفه خطیری است که باید بینش گسترده و توانایی بیشتر داشت و باید یک گروه را مدیریت کرد، اما در بازیگری فقط مسئول کار خود هستید. در واقع دلم میخواست در بازیگری پخته شوم و عجلهای برای کارگردانی نداشتم. با این حال ، برای گرایش کارگردانی پذیرفته شدم! در سالی که قرار بود پایان نامه خود را در گرایش کارگردانی ارائه کنم، آقای مودبیان عزیز متن اسلاومیرمروژک با نام بر پهنه دریا را که هنوز چاپ نکرده بودند به من دادند تا کار کنم، چون میدانستند به نمایشنامه نویسان اروپای شرقی و این گونه متنها علاقه دارم. اگر مدیریت آن زمان مرا سانسور نمیکرد و اجازه اجرا در تالار مولوی که مخصوص تئاترهای دانشگاهی و اجرای پایان نامه بود را برایمان فراهم میکرد، شاید مسیر کارگردانی حرفهای برای من شروع میشد. ولی اجازه ندادند و این باعث آزردگی و افسردگیام گردید و حدود یک سال با این ایده که کجا میتوانم برای ۱۰ شب نمایش را به اجرا ببرم بیکار بودم.
علت سانسور و عدم مجوز برای اجرای این نمایش دانشجویی چه گفته شد؟
متنهای مروژک تم انتقادی و سیاسی دارد. او نویسندهای است که گفتمان مسلط سیاسی و ایدئولوژیک را به چالش میکشد؛ از سرمایه داری تا حکومتهای توتالیتر. من و دوستان حدود ۷ ماه تمرین کردیم و با توجه به این که سانسور همیشه در کشور ما وجود دارد با عدم پذیرش این کار قلب همه ما به گونهای شکست و متاسفانه تاثیر سوئی بر دوستان گذاشت که هریک به سویی دیگر رفتند و پراکنده شدند. اما من بعد از چند سال به بازیگری برگشتم و کار را ادامه دادم. به نظرم اگر آن متن اجرا میشد، موفقیتهای بسیاری نصیبش میشد و قوت قلبی برای ادامه کارگردانی در من ایجاد میکرد.
از مسیری که طی کردید راضی هستید وآیا برنامهای برای کارگردانی دارید؟ صد در صد راضیام. اگر فرصت کار در حیطه کارگردانی فراهم میشد، شاید مثل بعضی همکاران که بازیگری و کارگردانی میکنند، من هم گاهی متنی را انتخاب و کارگردانی میکردم. بله برای کارگردانی تئاتر برنامههایی دارم.
شما تجربه کار با کارگردانان متفاوت و حرفهای را در مدیومهای گوناگون داشتید. از همکاری با حسن معجونی و تشکیل گروه لیو بگویید!
دوستی من با حسن معجونی به حدود ۲۵ سال پیش در دانشکده برمی گردد و زمانی که گروه لیو تشکیل شد ایشان لطف کرد و مرا عضو این گروه نمود. در واقع خانه اول من گروه تئاتر لیو است و همکاری با او بسیار لذت بخش است. به نظرم امیررضا کوهستانی هم علاوه بر رفتار و منش ، وجه آرتیستی و زیبایی شناسی و حتی نوع نگاهی که به تئاتر و بازیگری دارد منحصر به فرد است، و انسانهای شریف دیگری که تجربه دلنشینی را برایم رقم زدند.
در حال حاضر دو نمایش«اگه بمیری» به نویسندگی فلوریان زلر و به کارگردانی سمانه زندی نژاد و نمایش «گفتگوی برجای ماندگان»، نوشته محمد زارعی وکار میلاد شجره را بر روی صحنه دارید. درباره رویکرد و ماهیت هر یک از نمایشها توضیح دهید؟
نمایش”اگه بمیری» به قلم فلوریان زلر متن فوقالعادهای است که این شبها در سالن ایرانشهر اجرا میشود. نویسندهای جستجوگر و متفاوت نویس که به دلیل متن جذاب به اجرای متفاوتی منجر شده است. بسیاری از داستانها ممکن است تکراری به نظر بیاید اما نوع پرداخت متنی را از متن دیگر متمایز میکند. زلر جزء این نویسندهها است که شاید سراغ سوژههای معمولی برود اما پرداخت خاص خود را دارد، ما را دچار تردید میکند که واقعیت چیست و دریافتها و ذهنیات ما از یکدیگر چگونه میتوانند در شکل دهی واقعیت موثر باشد؟ چگونه ذهنیات جای واقعیات را میگیرد و حتی خود را واقعی نشان میدهد. «گفتگوی بر جای ماندگان» ،که در سالن شهرزاد اجرا میشود ،متن و اجرایی تجربی است که توسط آقای زارعی بارها بازنویسی شده و در تمرینها شکل نهایی به خود گرفت. به نظرم یک اتفاق تجربی در حیطه بازیگری و کارگردانی و اجرای متفاوت، جذاب و البته سخت پسند دارد و ممکن است با تئاترهای مرسوم متفاوت باشد و مخاطب خاص تری را اقناع کند به دلیل این که تماشاگران عام به متنهای قصه گو یا کمیک عادت دارند و شاید برایشان دیر هضم باشد و دوست نداشته باشند. به نظرم این نمایش خود تئاتر است، چون تئاتر و امکانات این مدیوم را به چالش میکشد. برای مثال نمایش اگه بمیری متن محور است و بسیاری ازاجراها هم استوار بر متن و ادبیات نمایشی است( که در جای خود با ارزش است)، ولی شکل اجرای نمایش گفتگوی برجای ماندگان آن را از دیگر نمایشها متمایز میکند.
اجرای همزمان دو کار به لحاظ این که مستلزم انرژی و تمرکز بیشتری است برایتان سخت نیست؟
این اولین بار است که دو اجرا به شکل همزمان دارم و همیشه از این کار پرهیز میکردم و دیگران را پرهیز میداد! این ریسک را کردم، به دلیل اینکه نمایش اگه بمیری انرژی بدنی از من نمیگیرد و فقط انرژی ذهنی میخواهد و نمایش گفتگوی برجای ماندگان مستلزم اجرای بدنی است. اما حسن کار این بود که در هر دو کار به ویژه در گفتگوی برجای ماندگان تمرین طولانی تری داشتیم.در چند سال اخیر، با وجود پیشنهادهای زیاد، قبول نکردم ولی این بار جذابیت متن «زلر» و لطف کارگردان و بازیگران عزیز، مجابم کرد.با این حال، کاراشتباهی است!
بازیگری نسل جوان در تئاتر در مقایسه با نسل خودتان چه تغییری کرده است؟
در بیست سال گذشته جنس بازیگری و مولفههای بازیگری تغییر یافته است. اگر اجراهای پیش از انقلاب را ببینید با خود میگویید چرا بزرگان این گونه بازی میکنند که اتفاقا در زمان خود درست بوده است. در هر نسل مولفههای بازیگری مورد بازنگری قرار می گیرد. آیا این واقعیت ودرک ما ازآن است که تغییر می کند؟ آیا جامعه ومسائل دائم متغیر آن مؤثر است؟ ابتلائات و نیازهای جدید انسان معاصرچی؟؟ تأثیرهژمونیهای فرهنگی چی؟ تعاریف لغزان زیبا شناسی و هنر هم که همیشه بوده. وجود مکتبهای مختلف بازیگری ، دال بر پیچیده بودن تعریف ما از رئالیسم و حقیقت روان آدمی است.ما در گروه خودمان تلاش کردیم که جنس بازیها را از غلو و رفتارهای درشت دور کنیم و کمی رئالیستی تر(!)، حقیقی تر و همزمان استلیزه و پرداخته شده تر بازی کنیم.
در اجرای» همه چیز میگذرد و تو نمیگذری» هم به شیوه خاص مونولوگ گویی دارید که با وجود پتانسیل این نمایش برای خستگی تماشاگر، اما این اتفاق نمیافتد!
در این نمایش که حدود هشت سال پیش کارگردانی و بازیگری کردم، شاید عجیب به نظر میرسید که یک نفر روی صندلی بنشیند و مونولوگ ۵۰ دقیقهای بگوید. پیش از دانشگاه برای تمرین متن مونولوگ باید اصطلاحا بازی در بازی میکردیم و برای مثال اگر از کاراکتر مادر صحبت میشد باید چادر به سر میکردیم و بازی در بازی جزء توانایی بازیگر محسوب می شد و کارگردان خود را موظف میدانست تا از این نوع میزانسنها را ارائه بدهد. قابل تصور نبود بدون این عناصر تماشاگر آن را بپذیرد، اما در این نمایش همه تلاشم را کردم و خوش بختانه تماشاگر خسته نشد و با استقبال مواجه گردید که البته از نظرات حسن معجونی در گروه لیو بهره بردم. در متنهای چخوف نیز آقای معجونی در مقام کارگردان ترجیح میدهد که سنگینی را از رفتار و بیان بازیگر بگیرد. اما از سوی اساتید پیشکسوت شاهد اجراهایی هستیم که رفتار و بیان بازیگر را روی صحنه سنگین نمایش میدهد.در مورد نسل جدید، به نظرم تغییر محسوسی اتفاق نیفتاده و در بعضی هنرجویان انرژی بدنی و فیزیکال خوبی وجود دارد که با توجه به نیازهای یک متن اجرا میشود. ضمن این که ما هنوز با نگاه قدیمی چالش داریم وسبک اجرا در تهران و شهرستانها متفاوت است. شاگردان مختلفی که از شهرستانها دارم اصرار بر همان مولفههای قدیمی دارند و در واقع آموزشها فراگیر نشده که رویکرد به بازیگری را تغییر دهد.
در اجراهای تئاتر تا چه حد به بداهه پردازی یک بازیگر معتقدید و تا چه میزان باید در کاروجود داشته باشد؟
گفته میشود که بازیگر خوب باید از توان بداههپردازی برخوردار باشد. زمانی متنی دارید که کاملا منسجم نوشته شده و نیازی به بداهه پردازی -به معنی این که احتمالا اشکالات متن را به نحوی جبران کنید ندارید. شاید در ترجمه از بداهه پردازی شما برای صیقل دادن به جملات استفاده شود و یا ایده اجرایی کارگردان به چالش کشیده شود و پیشنهاد حرکتی وکلامی داشته باشید. در نمایش گفتگوی برجای ماندگان، اصل بر جستجو وتعامل بود. بداهه پردازی فهم خود را از ادراکی که از اثر دارید ادا کردن است و آن فهمی که از زندگی تجربه کردید و فهمی که از اثر، نگاه و ایده کارگردان در بازی با پارتنرها به دست میآورید و توجه به چارچوبهای متن و سبک اجرا است. بعضی از دوستان فکر میکنند بداهه پردازی یعنی هر چه دلشان می خواهد بگویند و یا هرشب به دلیل حضور مهمانی دیالوگی را تغییر دهند، بی توجه به چارچوب متن و ایده کارگردان و سبک اجرا!
در چند سال اخیر شاهد حضور بازیگران تئاتر در سینما و بالعکس بوده ایم که بعضاً مخالفانی داشته اند ولی میتواند برای تئاتر اتفاقی نوید بخش باشد. از سویی دانشجویان و کارگردانان جوان تئاتر برای به اجرا بردن نمایشنامهای که فاقد چهره استار است با مشکل مواجه میشوند در صورتی که گروهی دیگر با همان متن و با بهره گیری از بازیگران استار به راحتی سالن میگیرند. نظر شما در این باره چیست؟
به نظرم دوستان تازه کار تئاتر نباید عجله کنند.همه ما این مسیر و مشکلات را طی کردیم. البته عجله نسل جدید قابل فهم است چون همه چیز شتاب گرفته و امور مادی درتعیین رفتارها سیطره پیدا کرده است ولی هنر تامل و درنگ لازم دارد تا پخته شود. درست است، اگر بخواهید اجرای موفقی در گیشه داشته باشید ونه الزاما کیفیت هنری باید دنبال بازیگران چهره بروید و طرفداران هنرمندان نیز برای سلفی با بازیگران میآیند و اغلب دغدغه هنر ندارند. ما همیشه یک سمت را هدف قرار میدهیم و با شتاب به آن سمت حرکت میکنیم. اگر در کنار این تئاترها فرصتی برای تئاترهای تجربی و متفاوت باشد که به تئاتر به عنوان یک هنر و نه بیزینس نگاه کنند بسیار خوب است، اما متاسفانه فرصت برایشان نیست. حتی مدیران سالنهای دولتی و ارشاد از کارگردانان سوال میکنند که بازیگران چه کسانی هستند و به جای حامی بودن دغدغه فروش دارند. حضور بازیگران سینما در تئاتر مشکلی ندارد چون آنها یا سابقه تئاتر دارند و حتی اگر نداشته باشند به هر حال بازیگر هستند. مسئله، فرهنگ و اقتصاد تئاتر است که برای کارگردانان حرفهای هم به کابوس و آسیب تبدیل شده است. اولویت کارگردان به جای متن و زیبا شناسی این شده است که چه کسی را بیاورد تا در رزومه کاری اش شکست مادی محسوب نشود؛ چون این روزها نفروختن، یعنی شکست معنوی! در مورد بازیگران محترم سینما، اگر بازیگری تجربه صحنه را نداشته باشد و در سینما و تلویزیون به شهرت رسیده باشد کار سخت است، چون مختصات صحنه و جلوی دوربین متفاوت است. در سینما دو دقیقه بازی میکنید و کات میخورد، اما حتی حضور فیزیکی درصحنه ساده نیست و تمرکز و آنی لازم دارد که بعضی همکاران از حضور بدنی و ذهنی روی صحنه برخوردار نیستند. در گذشته بازیگران تئاتر که جلوی دوربین میرفتند این مشکل را داشتند که بازی درشت ارائه میدادند که با تذکر کارگردان درست می شد و می شود. به همین سیاق، بازیگران سیما و سینما باید مختصات حضور در صحنه را فرا بگیرند.
به نظر میرسد حتی در تئاتر مستقل و خصوصی آن چه مدنظر اهالی تئاتر است صورت نمیگیرد!
ده سال پیش در گروه لیو از تئاتر مستقل و خصوصی حرف می زدیم و آرزو میکردیم که کاش سالنی داشتیم که وام دار دولت و حمایتهای مادی ارشاد نباشد. امروز وقتی به سالنهای خصوصی نگاه میکنیم هیچ کدام از آرمانها و نگاهها وجود ندارد. مکانی است که پروژکتور و امکاناتی دارد که ۳۰ درصد از فروش شما را به خود اختصاص میدهد و با احتمال اینکه فروش از سقفی پایین تر بیاید اجرا تعطیل میشود. اما نظارت دولتی همچنان وجود دارد که روی متنها و اجراها اعمال سانسورمیکند وهمان پول کذایی را هم به سالنها و گروهها نمیدهد. این تئاتر خصوصی یی نبود که ما دنبالش بودیم. صرفا مکان خصوصی است که مفهوم تئاتر خصوصی در آن رخ نداده است.
آیا کمدی در تئاتر و سینما تفاوت دارد؟
در سینمای صامت رفتارهای درشت بازیگران بزرگ همانند چارلی چاپلین داریم.همان زمان بازی درونی و کمتر درشت ازهارولد لوید داریم و یا باسترکیتون با آن چهره سنگی اش. اما همه اینها کمدین هستند. تئاتر کمدی ریتم تندتری میطلبد و رفتارهای بدنی درشت تری. در فیلم باید با یک نگاه بتوان امر کمیک را منتقل کرد و به نظرم در این میان بحث مدیوم، سبک و استایل فیلمنامه یا نمایشنامه هم مطرح است.
به نظر میرسد آنچنان که باید در سینما دیده نشدید و همیشه نقشهای مکمل را تجربه کردید!
سینما صنعت گرانی است و در تئاتر هم که به چهرهها نیاز دارند تا به فروش برسد! پس در سینما نیز این دغدغه از سوی تهیه کننده و کارگردان قابل فهم است که نقش محوری را به افرادی بسپارند که برای تماشاگر جذاب است و قابل مانور در تبلیغات باشد. شهرت بسیاری از بازیگران سینما از طریق تلویزیون رخ داده و کارگردانان به دلیل علاقه مردم آنها را برای نقشهای اول سینما برگزیدند و بر می گزینند. من آگاهانه این مسیر را نرفتم و دوست نداشتم در بعضی سریالها که سطح کیفی خوب نداشته بازی کنم. دوم آن که مدیران معمولا پایان فیلم نامهها و حتی ویژگیهای کاراکتر را تغییر میدهند که آزار دهنده است. اگر در تئاتر جایزه بگیرید شهرت عام اتفاق نمیافتد چون تماشاگرکمتری دارد. سوم آن که به دلیل تعهد به گروه تئاتر نمیتوان کار را تعطیل کرد و یا کارگردان را دچار استرس نمود. برایم پیش آمده که کارهای خوبی پیشنهاد شده ولی از ترس اختلال در اجرا و صدمه به کار آن را نپذیرفتم. تئاتر زمان بیشتری میطلبد و اجرای هر شب الزاماتی دارد، اما در سینما زمان آزادتری خواهید داشت. البته در فیلم سینمایی» یک روز طولانی» به کارگردانی بابک بهرام بیگی که در هنر و تجربه اکران شد و فیلم سینمایی شنل که به زودی اکران میشود در نقشهای اصلی بازی کردم.
اما تجربه بازی در سریال روزگار قریب و نقش مهندس مهدی بازرگان و همکاری با کیانوش عیاری تجربه خوبی در تلویزیون برای شما رقم زد !
کیانوش عیاری اگر در جهنم هم فیلم بسازد و دستمزد ندهد با او کار میکنم.چون کارگردان بزرگی است که در حقش بسیار جفا شد و چندین جایزه بین المللی دارد. وی دارای اندیشه، درد، رنج و زیبایی شناسی یی است که از درام، بازیگری و…تعریف خودش را دارد. شباهت با جوانی مهدی بازرگان باعث شد در کار حضور یابم که با گریم آقای صالحیان در ده سال پیش بسیار به او شبیه شدم.
برای رسیدن به نقش مهدی بازرگان تا چه حد مطالعه تاریخی داشتید؟
بسیار به مباحث تاریخ معاصر و سیاسی علاقه مندم و خوشبختانه قبل از این نقش درباره مهندس بازرگان و نهضت ملی مطالعاتی داشتم و نا آشنا به مسائل نبودم. در زمان کودکی نیز شاهد نخست وزیری او و حضورش در تلویزیون بودم. حتی جسارت خام دستانه به آقای سجادی حسینی کردم و گفتم میخواهید با کاراکتر تاریخی بازرگان در تلویزیون چه کنید؟ چون با وجود خطاهای هر سیاستمداری بسیار به او ارادت دارم و نمیخواهم این چهره خراب شود که گفت نگران نباش ما هم او را دوست داریم. به نظرم در کار بازیگر باید تعهد وجود داشته باشد و نمیتوان به اندیشه متن بی توجه بود، در این صورت بازیگر به ابزاری در دست کارگردان و دستگاه فرهنگ ساز تبدیل میشود که به مطامع خود فکر میکنند. هنرمند صرفا به دلیل این که بازی میکند و یا شعر میگوید که هنرمند و شاعر تلقی نمیشود. مسئله اصلی لایف استایل و سبک زندگی یک هنرمند است و باید دید روح و زیست شاعرانه و هنرمندانه در کجای زندگی او قرار دارد؟ باید در بازیگری تامل کرد و اندیشه داشت و تاثیرگذار در فرهنگ سازی بود. اگر این دغدغهها باشد در عوالم هنر نفس میکشیم در غیراین صورت صرفا شغل و مهارت است و نمیتوان ادعای هنرمندی داشت.
گاهی به بازیگرانی که در قالب نقشهایی موفق بودند پیشنهادات مشابه و تکراری داده میشود. آیا برای شما هم اتفاق افتاده است؟
برای من کمتر پیش آمده ولی ممکن است از این به بعد چنین پیشنهاداتی تکرار شود البته ترجیح هیچ بازیگری نیست و به نظرم اجباری در خود برای گذران زندگی میبینند که همان نقش را ادامه میدهند. ولی اگر کسی تکنیک را بداند و نخواهد خود را تکرار کند به خود سختی میدهد و صبر میکند تا کمی متفاوت تر عمل کند.
همکاری شما با رضا درمیشیان بعد از عصبانی نیستم در لانتوری در نقش پزشک در موقعیتی حساس صورت گرفت. درباره تعامل با درمیشیان بگویید!
رضا درمیشیان از آن دسته فیلمسازانی است که تئاتر زیاد میبیند و بازیگران را میشناسد و در زمان نگارش میداند که چه کسی را انتخاب کند که مناسب ترباشد. در نمایش ایوانف کار آقای کوهستانی مرا دید و به فیلم سینمایی عصبانی نیستم دعوت کرد و گفت چهارتا دیالوگ است که حکم دعوت نامه را دارد. در دفتربا نوید محمدزاده تمرین و بداهه پردازی میکردیم و او تصحیح میکرد که کم کم کاراکتر من قوام یافت و وقتی جلو دوربین رفتیم همه چیز در جای خود قرار داشت و نقشها را پیدا کرده بودیم و نقش کوتاه پدر باران کوثری به درخواست کارگردان به نقش مکمل تبدیل شد. درلانتوری هم پیش از فیلم نامه بسیار تمرین کردیم و در جلوی دوربین بداهه و رفتارهایی پیشنهاد شد که سکانس اسیدپاشی را خلق کرد.
در فیلم سینمایی اکسیدان نیز با دو پارتنر کمدین در موقعیتی متفاوت و نقش کشیش مسیحی ظاهر شدید! آیا با کشیشان مسیحی تعاملی برای شناخت بیشتر نقش و قرار گرفتن در آن فضا را داشتید؟
وقتی حامد محمدی از من برای کار دعوت کرد و گفت این نقش را دوست دارد که بازی کنم صداقتی در او دیدم. از قبل با فیلم نامهها و کارهای ایشان آشنایی داشتم و برایم قابل احترام بود. چون پارتنرهای من مشخص بودند ، زمان مطالعه فیلمنامه با تصور بازی جواد عزتی و امیر جعفری میخندیدم. نقش من کمیک نیست و جنس بازی دوستان در فضای کمیک و نقش من با رفتارهای خاص و نحوه بیان کنتراستی را در موقعیت ایجاد میکند که باعث خنده میشود. از دوران نوجوانی مطالعه بسیاری در زمینه ادیان، کتب مقدس، الهیات و مفاهیم دینی داشتم و به شکل کلی دغدغه دین دارم که در این مسیر به من کمک کرد و با همکاری خانم آبان و تعامل با حامد محمدی به نتیجه رسیدیم. آشنایی با مفاهیم در کلیساها و مولفههای رفتاری کشیشها پشتوانه کارم شد.
البته انتقاداتی از سوی منتقدین مبنی بر توهین به دین مسیحیت و کشیشها در فضای کمدی به وجود آمد. نظرتان چیست؟
به نظرم جامعه و آدمهای نقد پذیری نیستیم. از منظر روانشناسی اجتماعی شاید مردم حق دارند چون نمیتوانند از بالادستیها انتقاد کنند و تصورشان این است چرا فیلمساز قشرشان را مورد نقد قرار میدهد و آنها باید هزینه دهند و با آنها شوخی شود؟ در ذهن ما آگاه و ناآگاه وجود دارد که باید انتقاد اصلی را از جای دیگر داشته باشید. در تاریخ کشورمان پیشینه نقد نداریم و عیار نقد مشهود نیست و در پیشینه ادبی سیاسی فرهنگی ما جایگاهی نداشته است. واژه نقد در یونان باستان به معنای به چالش کشیدن است. ذات نقد ویران گر است و قرار است همه را به چالش بکشاند. نقد «سازنده» شوخی ای بیش نیست چون نقد از ویران کردن میآید و تا چیزی درست به چالش کشیده نشود تغییر نمیکند و باید نقد اساسی انجام گیرد.در این فرهنگ انسانها وقتی قشر خود را مورد نقد میبینند واکنش نشان میدهند که منجر به آشوب میشود. بنابر این در شرایط فرهنگی سیاسی اجتماعیای خاصی فیلم میسازیم و طبیعی است که مورد هجمه قرار بگیریم.
چه باید کرد تا کمدی به صرف خنداندن تماشاگر و حتی افتادن در ورطه لودگی نداشته باشیم؟
اگر خواسته اصلی کمدی اندیشهای دارای وجه انتقادی باشد و فیلمساز بداند چه میگوید وکجا را هدف قرار میدهد، خود به خود چارچوب پیشنهادی به خود میدهد و لزومی نمیبیند وارد حیطه بی ربط شود و صرفا به خنداندن فکر کند. اندیشه اصلی فیلمنامه و نمایشنامه و ساختار روایی سیستمی را ارائه میدهد که متوجه بی ربطی قسمتهایی میشود و به آن سامان میدهد و با توجه به پیامی که در فیلم وجود دارد باید این گونه باشد که به مسیر اصلی برود و منحرف نشود.