هفته کتاب؛ فرصت یا تهدید برای کتابفروشیهای مستقل؟
- شناسه خبر: 2211
- تاریخ و زمان ارسال: 27 آبان 1404 ساعت 15:24
مهدی احمدی – مدیر مسئول | در سالهای اخیر، شرایط اقتصادی و فرهنگی جامعه به گونهای پیش رفته است که کتابفروشان بیش از هر زمان دیگری با چالشهای پیچیده و فرساینده روبهرو شدهاند. همزمان با آغاز هفته کتاب، که باید فرصتی برای تقویت رابطه مردم با کتاب و حمایت از زنجیرۀ نشر باشد، بسیاری از ناشران بزرگ با ارائه تخفیفهای سنگین عملاً به رقابتی ناسالم دامن میزنند؛ رقابتی که بیش از همه، کتابفروشان کوچک و مستقل را قربانی میکند. تخفیفهایی که گاه خارج از عرف صنفی است، علاوه بر ایجاد نابرابری در بازار، فشار مضاعفی بر کسبوکارهایی وارد میکند که مهمترین پایگاههای ترویج فرهنگ کتابخوانی محسوب میشوند. کتابفروشانی که با زحمت فراوان چراغ مغازههایشان را روشن نگه داشتهاند، حالا در موقعیتی قرار گرفتهاند که حتی هفته کتاب، که باید روزهای رونق آنها باشد، به زمانی برای نگرانی و اضطراب تبدیل شده است.
افزایش بیسابقۀ قیمت مواد اولیه تولید کتاب، به ویژه کاغذ، از یک سو بهای نهایی کتاب را بالا برده و از سوی دیگر حاشیه سود کتابفروشیها را کاهش داده است. در شرایطی که قدرت خرید عمومی کاهش یافته و مردم ناچارند بسیاری از کالاهای فرهنگی را از سبد مصرف خود حذف کنند، کتاب نیز به سرعت جزء اولین قربانیها بوده است. شاید یکی از دلایل این حذف، عدم احساس ضرورت نسبت به کتاب در بخشی از جامعه باشد؛ موضوعی که نشان میدهد مسئله کتابنخوانی تنها اقتصادی نیست، بلکه ریشه در کمبود فرهنگسازی و ضعف برنامهریزیهای طولانیمدت دارد. با این حال، حتی برای آن بخش از خانوادهها که علاقهمند به کتاب هستند، قیمتهای فعلی خرید کتاب را دشوار کرده است؛ و هنگامی که مردم عادت کنند کتاب را فقط در زمان تخفیفهای سنگین بخرند، چرخه اقتصادی کتابفروشیها در باقی ماههای سال دچار رکود میشود.
کتابفروشان امروز در میانه دو فشار عمده گرفتار شدهاند: از یک سو هزینههای جاری آنها پیوسته افزایش مییابد؛ از اجارهبهای سنگین گرفته تا مالیات و هزینه تأمین کالا. از سوی دیگر، قدرت خرید مشتریان کاهش یافته و بازار فروش، با تخفیفهای غیرمنطقی ناشران بزرگ یا فروشگاههای اینترنتی، به شدت آشفته شده است. در چنین فضایی، کتابفروشانی که تلاش میکنند قانون صنف را رعایت کنند و در عین حال قیمتها را منصفانه نگه دارند، به حاشیه رانده میشوند. آنها نه توان رقابت با تخفیفهای غیرواقعی را دارند و نه میتوانند به دلیل هزینههای سرسامآور، قیمتها را پایین بیاورند. نتیجه این وضعیت، کاهش تدریجی تعداد کتابفروشیها، کاهش تنوع کتاب در بازار و محدودتر شدن دسترسی مردم به شبکه فروش حرفهای است.
از سوی دیگر، تغییر الگوی مصرف فرهنگی مردم، فشار مضاعفی بر کتابفروشان ایجاد کرده است. در دورانی که فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بخش عمدهای از وقت مردم را به خود اختصاص دادهاند، کتابفروشیها دیگر تنها محل خرید کتاب نیستند؛ بلکه باید بتوانند فضایی جذاب، پویا و متفاوت خلق کنند تا مردم را به حضور فیزیکی در فروشگاه تشویق کنند. اما ایجاد چنین فضایی نیازمند سرمایهگذاری، نیروی انسانی توانمند و برنامهریزی فرهنگی است؛ اموری که برای بسیاری از کتابفروشیهای کوچک ممکن نیست. به همین دلیل، فاصله میان کتابفروشیهای بزرگ واقع در مراکز خرید مدرن و کتابفروشیهای محلی هر روز بیشتر میشود و بقای دسته دوم در هالهای از ابهام قرار میگیرد.
یکی از معضلات مهم دیگر، نبود سیاستهای حمایتی پایدار و مؤثر از سوی نهادهای مسئول است. طرحهای فصلی خرید با تخفیف، که در ابتدا با نیت حمایت از کتابفروشان اجرا شد، به مرور به ابزاری تبدیل شد که مردم را عادت داد تنها در زمان تخفیفها خرید کنند. تعداد قابل توجهی از مشتریان، اکنون خرید کتاب را به زمان اجرای طرحها موکول میکنند و این موضوع باعث میشود فروش کتابفروشیها در بخش عمدهای از سال با رکود مواجه شود. در واقع طرحهایی که باید محرک بازار باشند، اکنون به عاملی برای وابستگی مردم به تخفیف و ضربه به جریان عادی فروش تبدیل شدهاند. از طرفی، این طرحها معمولاً کوتاهمدت و مقطعیاند و مشکل ساختاری شبکه نشر و کتابفروشیها را حل نمیکنند.
همه این عوامل، دست به دست هم دادهاند تا بسیاری از کتابفروشان احساس کنند در یک میدان نابرابر و فرساینده قرار گرفتهاند؛ میدانی که در آن نه از حمایت پایدار خبری هست، نه از رعایت قوانین صنفی، نه از فرهنگسازی طولانیمدت برای کتابخوانی. بسیاری از کتابفروشیهای قدیمی که سالها هویت فرهنگی محلههای خود بودند، یا تعطیل شدهاند یا با کمترین توان ادامه میدهند. این مسئله فقط یک معضل اقتصادی نیست؛ از دست رفتن کتابفروشیها به معنای از دست رفتن یکی از مهمترین فضاهای ارتباطی میان کتاب و مردم است. کتابفروش تنها فروشنده کالا نیست؛ او نقش مشاور فرهنگی، راهنما و حلقه واسط میان جامعه و اندیشه را دارد. کاهش تعداد کتابفروشیها، یعنی کاهش کیفیت ارتباط فرهنگی جامعه.
برای برونرفت از این شرایط، لازم است نگاه تازهای به نقش کتابفروش و اهمیت کتابفروشیها در ساختار فرهنگی کشور شکل بگیرد. قوانین صنفی باید به گونهای بازنگری شوند که از رقابت ناسالم جلوگیری کرده و همۀ بازیگران بازار نشر را ملزم به رعایت اصول کنند. برنامههای حمایتی باید هدفمند، بلندمدت و مبتنی بر تقویت اقتصاد کتابفروشیها باشد، نه صرفاً طرحهایی که مردم را به تخفیف عادت میدهند. از سوی دیگر، باید در سطح ملی و محلی برنامههایی جدی برای فرهنگسازی کتابخوانی طراحی شود؛ برنامههایی که نه فقط خرید کتاب، بلکه خواندن کتاب را ترویج کند. همچنین ایجاد فضاهای مشارکتی، کارگاهها، نشستهای کتابخوانی و فعالیتهای فرهنگی در کتابفروشیها میتواند به جذب مخاطب و افزایش پویایی این فضاها کمک کند.
در نهایت، کتابفروشان برای حفظ هویت و تداوم فعالیت خود نیازمند حمایت اجتماعیاند. جامعهای که به نقش فرهنگ و کتاب ایمان داشته باشد، هرگز اجازه نمیدهد کتابفروشیها یکی پس از دیگری خاموش شوند. اگر قرار است کتاب جایگاه واقعی خود را در زندگی مردم باز یابد، باید کتابفروشی را نه یک کسبوکار عادی، بلکه بخشی از حافظۀ فرهنگی و سرمایه معنوی جامعه بدانیم.
