- روزنامه هنرمند - http://honarmandonline.ir -

ممیزی‌های رسانه ملی هر روز بیشتر از دیروز

سپیده آماده|«غریبانه» و «چتری برای دو نفر» را بسیاری از سینما دوستانی که در سال‌های پایانی دهه هفتاد قدم به سالن‌های سینمایی می‌گذاشتند، خوب به یاد می‌آورند، عاشقانه‌هایی که با گیشه‌های پربار نام خود را در ذهن دوست داران سینما ثبت کردند. احمد امینی کارگردان این عاشقانه‌ها اما در دهه هشتاد در عرصه سینما کم کار شد و شانس خود را در مدیوم رسانه ملی بار دیگر آزمود و توانست با مجموعه‌هایی مانند «اولین شب آرامش» و «بی‌گناهان»، مخاطب پسندی آثار خود را در این مدیوم هم به اثبات برساند. امینی این روزها با «ماه و پلنگ»ش بر آنتن شبانگاهی شبکه سوم سیما حضور دارد، سریالی که توانسته توجه مخاطبان را بار دیگر به این رسانه جلب کند. به همین بهانه گفتگویی با امینی داشته‌ایم تا از این سریال و برنامه‌های آتی‌اش بپرسیم.

آقای امینی! شما سابقه ساخت فیلم‌های سینمایی ماندگاری مانند «غریبانه» و «چتری برای دو نفر» را در کارنامه خود به ثبت رسانیده‌اید. فیلم‌هایی که هر کدام در زمان اکران با استقبال خوبی از سوی مخاطبان روبرو شدند. چرا مدتی است که در عرصه سینما، کم رنگ شده‌اید؟

اصولا اصراری برکار کردن در مدیوم خاصی ندارم و مهم برایم خود کار است. من صبر می‌کنم تا موضوع دلخواهم را پیدا کنم و به همین دلیل در طول یک دهه اخیر تنها دو فیلم سینمایی داشته‌ام، «بی‌خداحافظی» و «این زن حرف نمی‌زند». اما در تلویزیون به دلیل مساعد بودن شرایط و وجود داستان‌هایی که دوستشان داشتم، بیشتر فعال بودم و از سال ۸۵ تا به امروز، ۳ سریال کار کردم و تعدادی تله فیلم.

این روزها سینمای ما از نظر تعدد مخاطب روزگار خوشی را سپری می‌کند و فیلم‌هایی که از ابتدای امسال بر پرده نقره‌ای سینما جای گرفته‌اند، با سیل دور از انتظاری از مخاطبان روبرو شدند. این روزگار خوب سینما شما را به این فکر نمی‌اندازد که بار دیگر به این مدیوم باز گردید و ساخته‌های عاشقانه‌های خاطره انگیزتان را در این حوزه ادامه دهید؟

بله. من در یکی دو سال اخیر به دنبال فیلم نامه‌هایی برای ساخت بودم و هستم؛ اما این روزها دور به دست فیلم اولی‌ها و جوانان افتاده است و آنها با ارتباطات و انگیزه بیشتر به سمت جذب سر مایه‌گذار می‌روند و فیلم‌های خوبی هم می‌سازند. صحبت بر سر ساخت سریال «ماه پلنگ» هم، که این روزها روی آنتن شبکه سوم سینما است، از سه سال پیش مطرح شده بود. آقای زرین کوب سه سال پیش طرح این کار را با من مطرح کردند و جلسات متعددی هم با آقای زرین کوب و آقای مطلبی به عنوان نویسنده کار داشتیم. در ابتدا یکی دو نفری در نگارش به آقای مطلبی کمک کردند ولی در نهایت آقای مطلبی به دلیل نارضایتی از متن‌های نگاشته شده توسط آن دوستان، خودشان نگارش دوباره را بر عهده گرفتند. از شهریور و مهر سال گذشته بود که به صورت جدی درگیر مقدماتی برای شروع کار شدیم. آقای مطلبی قسمت‌ها را می‌نوشتند و به من و آقای زرین کوب می‌دادند، ما می‌خواندیم و پیش بینی‌ها و برآوردهایی درخصوص شرایط کلی کار می‌کردیم. پیش تولید هم به صورت رسمی از دی ماه سال گذشته آغاز شد، پیش تولید ما از بهمن تا فروردین ادامه پیدا کرد که به گمان من برای چنین پروژه‌ای با این حجم از لوکیشن و شخصیت و تعدد ماجرا کم بود، اما به دلیل اینکه تلویزیون برای پخش عجله داشت ما از فروردین تصویر برداری را آغاز کردیم که هنوز هم ادامه دارد.

این روزها تصویربرداری در چه مرحله ایی است؟

اوایل شهریور بود که تلویزیون به ما زمان پخش اعلام کرد؛ ۸ آبان و هفته‌ای ۵ قسمت. ما پیش از این فکر می‌کردیم که قرار است هفته‌ای یک قسمت پخش داشته باشیم و با این احتساب فکر می‌کردیم که به راحتی می‌توانیم سریال را به پخش برسانیم. اما زمانی که قرار بر پخش هفته‌ای ۵ قسمت شد ما شدیدا تحت فشار قرار گرفتیم و نگرانی از این مسئله که قسمت‌ها ناقص بماند و به موقع به پخش نرسد، تهیه‌کننده و من را بر این داشت که یک گروه کمکی تشکیل بدهیم تا صحنه‌هایی فرعی‌تر را تصویر برداری کنند. البته از ابتدا ما قرار و مدار نصفه نیمه‌ای با آقای زرین کوب داشتیم که یک گروه دومی در کنار گروه اول کار کنند وتصویر برداری لوکیشن‌های ساده‌تر را بر عهده بگیرند. اما به دلایلی این امر اتفاق نیفتاد که اگر اتفاق می‌افتاد به احتمال قوی ما خیلی جلوتر بودیم و با آرامش بیشتر کار می‌کردیم. شاید مسائل اقتصادی و کمبود بودجه باعث شد آقایی زرین کوب از ابتدااز دو گروه برای ساخت سریال استفاده نکند. فعلا حدود ۴۵ روزی هست که آقای حجت ذیجودی به ما پیوستند و به عنوان کارگردان گروه دوم ما را همراهی می‌کنند.

در رزومه سریال سازی شما هم ساخت سریال‌ها پر مخاطبی مانند «اولین شب آرامش» و بودند«بی‌گناهان» دیده می‌شود، به نظر شما سریال جدید شما تا چه اندازه می‌تواند ادامه دهنده مسیر سریال‌های گذشته در جذب مخاطب باشد؟

فضای «ماه و پلنگ» تفاوت بسیاری با فضای این دو سریال که شما نام بردید دارد. درست است که هر دو در ژانر ملودرام اجتماعی هستند، اما جنس روایتگری، شیوه شخصیت پردازی، روابط، فضاها و روند حرکت قصه کاملا متفاوت است، چون دو نویسنده متفاوت با دیدگاه‌هایی متفاوت و با تجربه‌های متفاوت قصه‌های این کارها را نوشته اند. اما من سعی کردم که همان نگاه و دقت و وسواس گذشته را در کارگردانی داشته باشم. منتها ما باید یک چیزی را مورد توجه قرار بدهیم که الان شرایط عمومی جامعه با سال ۸۵ که اولین شب آرامش به روی آنتن رفت، خیلی متفاوت است. پدیده‌هایی مانند شبکه‌های متعدد ماهواره‌ای و ورود سریال‌های امریکایی در آن سال‌ها وجود نداشت و مردم به نوعی به همین چند شبکه تلویزیونی محدود بودند. الان زمانی که دوستان به شوخی از سریال‌های خیابان خلوت کن یاد می‌کنند، من در جواب می‌گویم که دیگر هیچ سریالی خیابان‌های تهران را خلوت نمی‌کند چون اولا تعداد آدم‌ها و خودروهایشان به اندازه‌ای است که هرچقدرشان مقابل تلویزیون بنشیند و تلویزیون ببینند، باز هم خیابان‌ها انباشته از خودرو است و مجموعه این ملاحظات باید ما را متوجه این واقعیت بکند که الان ساختن سریال‌های پرمخاطب به مراتب دشوارتر از ده سال و حتی ۵ سال پیش است. از طرف دیگر سریالهای اروپایی و امریکایی که وارد کشور شده‌اند، سطح سلیقه مردم را خیلی افزایش داده‌اند و اصولا ارتباط جمعی و فضای مجازی و رسانه‌ها در کنار آسیب‌هایی که دارند، یک خوبی هم دارند که همان تعالی فکر و سلیقه مردم است. مردم ما، مردم ده سال پیش نیستند و همین الان هم اگر سریال مانند «اولین شب آرامش» یا هر سریال پر مخاطب ده سال پیش به آنتن تلویزیون راه پیدا کند، معلوم نیست بتواند همان موفقیت آن سالها را کسب کند و هیچ کسی نمی‌تواند تضمین بدهد که مردم همان ارتباط را با آن سریال برقرار کنند، چون به طور طبیعی مردم ده سال با تجربه‌تر و با سلیقه‌تر شده‌اند. زمانی که ما «اولین شب آرامش» را ساختیم، کمابیش مطمئن بودیم که با هفتاد تا هشتاد درصد مخاطب راضی روبرو خواهیم بود، اما الان هفتاد یا هشتاد درصد بیننده اوج خواسته‌های ماست و با شرایطی که ما می‌شنویم سریال‌ها بین ۲۰ تا ۳۰ درصد موفق به جذب مخاطب می‌شوند، اگر بتوانیم ۵۰ یا ۶۰ درصد مخاطب جذب کنیم، موفق بوده‌ایم.

آقای امینی! چند سالی است که مخاطبان رسانه ملی روی خوشی به سریال‌هایی تولیدی این رسانه نشان نداده‌اند و میزان بینندگان تلویزیون با کاهش چشم گیری روبرو شده است. به نظر شما چرا مخاطبان در سال‌های اخیر از رسانه ملی روی گردان شده‌اند؟

قهر کردن مردم از رسانه ملی فقط دلایل هنری و نمایشی ندارد و مسائل دیگر هم در این اتفاق تاثیر بسیاری داشته است. به هر حال واقعیت این است که اعتماد و ارتباط مردم نسبت به و با تلویزیون تا اندازه‌ای کمرنگ شده است. بنابراین هر چه که تلویزیون نشان بدهد مردم نمی‌بینند چه سریال باشد، چه اخبار باشد و چه گزارش سیاسی. زمانی که مردم می‌بینند که رسانه ملی درامر اطلاع رسانی در زمینه‌های مختلف از بقیه رسانه‌ها عقب است، معلوم است که رابطه مردم و تلویزیون مخدوش می‌شود و آن رابطه‌ای تنگاتنگ و صمیمانه‌ای که ده یا بیست سال پییش با تلویزیون داشتند خدشه دار می‌شود. بنابراین کار ما به عنوان کارگردان که می‌خواهیم با یک سریال این رابطه را دوباره بوجود بیاوریم و یا محکم کنیم کار دشواری است. و ما دست اندرکاران یک سریال یک تنه و یک نفره نمی‌توانیم این کار را انجام بدهیم به خصوص اینکه اعمال سلیقه‌ها و ممیزی‌ها هنوز هم وجود دارد و به نظر من در بسیاری از موارد هم سلیقه‌ای‌تر هم شده است. مثلا من می‌بیینم در تیتراژ فلان سریال در فلان شبکه اسامی سازها می‌آید، اما به ما می‌گویند باید اسامی ساز را از تیتراژ حذف کنیم. اگر قانونی هست باید برای همه‌ها یکسان باشد چرا هر شبکه ممیزی‌های خاص خودش را دارد. شبکه‌ها به کنار، ما همچنین با افرادی روبرو هستیم که سلیقه شخصی خود را در کار اعمال می‌کنند. من در این کار با یک سری ممیزی‌ها روبرو می‌شوم که قبلا به هیچ وجه وجود نداشت. انگار ممیزی‌های هر روز بیشتر و رنگارنگ‌تر می‌شوند. مثل در همین سریال «ماه و پلنگ»، حتی اظهار نظرهایی در خصوص دکوپاژ و طول پلان هم می‌شنویم. وقتی دامنه ممیزی به اینجا می‌رسد، عملا دست وبال ما بسته است و نمی‌دانیم چه کار کنیم. خود من از سال ۷۵ یعنی ۲۰ سال است که برای تلویزیونی سریال می‌سازم و از ممیزی‌ها خبر دارم اما زمانی که با ممنوعیت‌های جدید و پیش بینی نشده سلیقه‌ای روبرو می‌شوم که به نفس صحنه، روابط و قصه لطمه می‌زند، عملا می‌بینم در مسئله وظیفه ترمیم رابطه مردم و رسانه ملی که بر عهده ماست، دستمان بسته است. بارها شده است که در برابر یک سری ممیزی‌ها در سریال‌ها ما مقاومت کردیم و در نهایت سریال بدون آن حذفیات به آنتن رفته و هیچ مشکلی هم پیش نیامده. متاسفانه بسیاری از ممیزی‌های سلیقه‌ای براساس نظریات شخصی آدم‌ها است که فکر می‌کنند که نمایش برخی از صحنه‌ها به اخلاقیات جامعه لطمه می‌زند و یک تنه به عنوان یک مصلح اجتماعی به ایراد گیری‌های بیهوده و سلیقه‌ای می‌پرازند، بدون اینکه کسی این وظیفه را به آنها محول کرده باشد. این روزها متاسفانه بگیر و ببندها منطقی‌تر که نشده هیچ، بلکه بیشتر هم شده است و هر چه بر دامنه ارتباطات در سراسر جهان گسترده می‌شود، درتلویزیون ما این دیوار فاصله‌ها بیشتر می‌شود. به باور من این رفتارها، مردم را هر چه بیشتر از تلویزیون دور می‌کند. مردم زمانی که می‌بینند تلویزیون این همه به آنها بی اعتماد است به نوعی احساس توهین می‌کنند و فکر می‌کنند چرا آن ممیز فکر می‌کند که اگر مردی نام کوچک شخصیت زن مقابلش را صدا کند، تمام بنیان خانواده و اخلاق از هم پاشیده می‌شود. زمانی که چنین حسی به بیننده دست می‌دهد، ارتباطش با تلویزیون قطع می‌شود و دیگر برنامه‌های تلویزیون را نگاه نمی‌کند. در این میان ترمیم این رابطه تنها بر عهده ما سازندگان آثار نیست و از آن طرف هم باید اتفاقاتی بیفتد.

نام فیلم در برخی از خبرها «ملکا» هم آمده بود، چه شد که عنوان «ماه و پلنگ» را برای این سریال انتخاب کردید؟

نام سریال از ابتدا «ماه و پلنگ» بود تا اینکه انتقالی از شبکه‌ای به شبکه دیگر اتفاق افتاد و ظاهرا به دلیل ضوابط اداری باید با نام دیگری مطرح می‌شد که نام «ملکا» موقتا انتخاب شد و با این نام پروژه به جریان افتاد اما در نهایت همان نام «ماه و پلنگ» برای کار نهایی شد. وجه تسمیه نام این سریال و مضمونش از قسمت ۱۵ به بعد مشخص می‌شود. قصه سریال در نیمه ابتدایی در سال ۹۰ اتفاق می‌افتد و از قسمت ۱۶ و ۱۷ به بعد به زمان حال و سال ۹۵ می‌رسد و همین آدم‌ها را می‌بینیم در حالی که ۵ سال پیرتر شده‌اند و تغییر و تحول بسیاری در زندگی‌شان اتفاق افتاده است. این مفهوم «ماه و پلنگ» در بخش دوم معنا و مفهوم پیدا می‌کند و در واقع نیمه اول سریال بستری است برای روایت قسمت دوم ماجرا.

همان مفهوم اساطیری که در ادبیات ما وجود دارد؟

بله دقیقا همان اسطوره قدیمی پلنگ بلند پروازی که می‌خواهد به ماه چنگ بزند و هیچ چیزی را بالاتر از خودش نمی‌بیند، اما در اثر همان چنگ زدن به ماه سقوط می‌کند و چون زخمی می‌شود به راحتی طعمه شکارچی می‌شود.

برسیم به انتخاب بازیگرها، چه شد که به «علی شادمان» رسیدید، پسر بچه فیلم «میم مثل مادر»؟

اولین و آخرین انتخاب ما همین «علی شادمان» بود که در سریال کیمیا هم چندی پیش حضور داشت و زمانی که قصه شکل می‌گرفت یکی از اولین چهره‌هایی که در ذهن من شکل گرفت علی بود و در عمل هم نشان داد که حساسیت‌های خوبی در درک شخصیت و بروز احساسات دارد، به نظر من یکی از درست‌ترین انتخاب‌های ما برای این کار پرکاراکتر بود.

شما در این سریال از گروهی از بازیگران استفاده کرده اید که غالب‌شان سال‌ها است که در سریال‌هایی تلویزیونی دیده نشده‌اند، بازیگرانی مثل شاهرخ استخری، بیتا سحر خیز، آتنه فقیه نصیری، فرهاد جم، امیرمحمد زند و… آیا تعمدی در این انتخاب‌ها بود؟

دلم می‌خواست از بازیگرانی برای نقش‌ها استفاده کنم که در این ادوار زیاد دیده نشده باشند. خیلی دوست ندارم از بازیگرانی که در تمام سریال‌ها حضور دارند برای بازی استفاده کنم. دوست داشتم از بازیگران گزیده کار استفاده کنم. البته آتنه فقیه نصیری و فرهاد جم و امیر محمد زند، بازیگرانی هستند که خودشان در سال‌های بسیاری نقش اصلی سریال‌ها را ایفا کرده‌اند و اینجا به من و گروه سازندگان محبت داشتند که نقش‌های مکمل را پذیرفتند، نقش‌هایی که شاید از نظر حجمی کم هستند اما بسیار مهم و تاثیرگذارند. اصلا شیوه نگارش آقای مطلبی به گونه‌ای است که ممکن است فردی تنها در یک سکانس بازی داشته باشد اما در آن سکانس آنقدر دیالوگ‌های مهمی داشته باشد که گفتنشان کار هر کسی نباشد و باید حتما یک بازیگر حرفه‌ای نقش را ایفا کند. ما نمی‌توانستیم این نقش‌ها را به بازیگران کم تجربه بدهیم و این دوستان خیلی به ما لطف کردند که این نقش‌ها را پذیرفتند.

کاراکتر صنعان با بازی ارجمند، ما را به یاد حشمت فردوس می‌اندازد، به نظر شما این تکرار نبود؟

البته این نقش با حشمت فردوس کاملا متفاوت است و ما سعی کردیم که اگر تشابه غیر عمدی هم بوجود آمده ( مثلا به دلیل اینکه هردو نقش را آقای ارجمند بازی می‌کنند و یا شباهت‌هایی در نوع دیالوگ‌هایی که برایشان نوشته شده ) در اجرا و با کمک خود آقای ارجمند این شباهت‌ها را کم کنیم. صنعان کاراکتری است که شاید تحصیلات آکادمیک نداشته باشد اما تجربه‌اش از زندگی درکی عمیق و پختگی خاصی به او داده است و فردی است که خودش جور مشکل پسرش را می‌کشد. خود آقای ارجمند هم سعی داشت که دیگر حشمت فردوس نباشد. شاید متن آقای مطلبی که نویسنده ستایش هم بودند، این پتانسیل را داشت که حشمت فردوس دیگری را شکل دهد اما ما تلاش‌مان را کردیم که این اتفاق نیفتد.

انتخاب استاد شجره چطور شکل گرفت؟

ما برای بازی در نقش استاد تولایی به یک استاد واقعی نیاز داشتیم و طبیعتا زمانی که یک نقش با شخصیت آراسته و کلاسیک می‌خواهیم، طبیعتا به سراغ بازیگرانی می‌رویم که تحصیلات آکادمیک دارند و بیان و مختصات ظاهری شان، نوع ایست و بیان و رفتار و متانت شخصی شان به آن شخصیت نزدیک است. آقای شجره هم اولین و آخرین انتخاب ما برای نقش استاد تولایی بودند. آقای شجره پیشنهاد آقای زرین کوب بود که من هم استقبال کردم. با ایشان صحبت کردیم و ایشان قبول کردند و من به شخصه لذت بسیاری از حضور ایشان در کار بردم.

کار چند قسمت است؟

پیش بینی اولیه ۳۰ قسمت بوده که ممکن است یکی دو قسمت هم به آن اضافه شود در نهایت.

یکی از مولفه‌های «ماه و پلنگ»، تعدد لوکیشن کار بود، با دشواری‌های این مسئله چطور کنار آمدید؟

فکر می‌کنم در سریال‌هایی که در سال‌های اخیر ساخته شده است، این تعدد لوکیشن بی‌سابقه بوده است آن هم لوکیشن‌هایی که ما باید یک روز زمان صرف می‌کردیم و تنها ۲۰ ثانیه مفید می‌گرفتیم، مثلا برای فیلم برداری سکانس حرکت ملکا در مترو، نامه نگاری‌ها و مجوز گرفتن‌ها که گاه ماه‌ها طول می‌کشد و بردن وسایل و مستقر شدن و تصویر‌برداری از مترو یک روز کامل وقتمان را گرفت آن هم تنها برای ۲۰ ثانیه مفید. این گونه سریال‌ها از نظر تولیدی و اقتصادی با بودجه‌های حال حاضر تلویزیون اصلا برای تهیه‌کننده مقرون به صرفه نیست، منتها شیوه نگارش آقای مطلبی اینگونه است و گستردگی قصه و شخصیت‌هایشان اینطور ایجاب می‌کند. شما نگاه کنید هر شخصیتی که ما اضافه می‌کنیم خواسته یا ناخواسته یک محل کار دارد و یک محل زندگی، آن هم اگر در تمام این بازه زمانی ۵ سال‌ای که سریال در آن روایت می‌شود، محل کار و زندگی‌اش را تغییر نداده باشد. یکی از شخصیت‌های داستان ما مانند محسن در طول ۵ سال طبیعتا دفتر کارش تغییر می‌کند. البته ما با کمی اغماض و به دلیل مشکلات بدیهی تولیدی خانه‌های این افراد را تغییر ندادیم در حالی که شاید برای جذابیت بیشتر یا حتی حفظ منطق می‌باید خانه‌های کاراکترها را در مدت ۵ سال عوض می‌کردیم، که اما ابعاد اقتصادی کار این اجازه را به ما نمی‌داد. بنابراین هر شخصیتی که داریم یک تعداد لوکیشن‌های وابسته دارد ومثلا وقتی از محل زندگی‌اش به محل کارش می‌رود از خیابان‌هایی می‌گذرد ویا مناسبت‌هایی با آدم‌های دیگر پیدا می‌کند که باید در آن لوکیشن‌ها هم حضور پیدا کنند. به عنوان مثال شخصیتی مانند کتایون به دلیل اتفاقاتی که در مسیر زندگی‌اش روی می‌دهد، دچار سرگشتگی روحی می‌شود و از بهششت زهرا سوار خودرویش شده و به سمت جاده‌های ناشناخته می‌رود. ما حدود سه چهار روز در خیابان‌های اطراف بهشت زهرا و جاده قم این سرگشتگی‌ها را تصویربرداری می‌کردیم. همه اینها زمان بر است. به نظر من اگر به صورت نرمال این سریال را تصویربرداری می‌کردیم، به ۱۰ ماه زمان نیاز بود در حالی که بودجه‌ای که برای تهیه‌کننده درنظر گرفته شده تنها کفاف ۶ ماه تصویر برداری را می‌داد و تهیه‌کننده باید هزینه ۴ ماه تصویر برداری اضافه را از جیب بدهد. من فکر می‌کنم در مرحله برآورد به گستردگی این قصه توجه نشد که ما حدود ۲۰ تا ۲۵ شخصیت اصلی داریم که برای ایفای نقش‌هایشان حتما باید از بازیگرهای حرفه‌ای استفاده می‌کردیم. شاید حدود۱۰۰ لوکیشن داریم، چه لوکیشن‌هایی که ۲۵ روز در آنها مستقر بودیم و چه لوکیشن‌هایی که یک روز در آن کار داشته‌ایم و یک دقیقه مفید می‌گرفتیم در حالی که ما باید در روز حداقل ۷ دقیقه مفید کار می‌کردیم. من فکر می‌کنم در مرحله بر آورد یک کمی کم توجهی شد وگرنه یک محدوده زمانی ۶ ماهه برای تصویربرداری در نظر گرفته نمی‌شد و همه اینها هم بار اقتصادی برای تهیه‌کننده داشت و هم بار روحی و روانی برای من به عنوان کارگردان و سایر عوامل ایجاد کرد.

مسئله کمبود بودجه، به نکته خوبی اشاره کردید. مشکلی که مدتها است گریبان تلویزیون را گرفته است و باعث شده که برخی از پروژه‌ها سال‌ها به طول بینجامد یا به نوعی سر و تهشان هم بیاید.

و بدترین اتفاق همین ماجرای سر و ته هم آمدن پروژه‌هاست. این در حالی است که همه از سازندگان انتظار کارهای پرمخاطب و باکیفیت دارند در صورتی که در این حرفه پول حرف اول را می‌زند، پول و زمان که این زمان هم تابعی از پول است و اگر زمان کافی برای کار بخواهید باید پول کافی داشته باشید. یعنی اگر به جای ۵ روز تصویربرداری، ۱۰ روز تصویربرداری داشته باشید، باید پول این ۵ روز اضافه را برای دستمزد بازیگر و عوامل، پول لوکیشن و اجاره لوازم و پول نهار و شام افراد بدهید. در نهایت همه چیز به مسائل اقتصادی برمی گردد و در واقع فیلم سازی حرفه‌ای است کاملا وابسته به اقتصاد و مسائل مالی. بنابراین زمانی که پروژه‌ای برآورد کافی ندارد و کم بودن برآورد را می‌خواهند با کاهش زمان تولید جبران کنند، توقع کیفیت را هم نمی‌توان داشت. من کارگردان اگر روزی ۴ دقیقه تصویربرداری مفید داشته باشم کیفیت کارم بیشتر است یا ۱۰ دقیقه؟ طبیعی است که اگر قرار باشد روزی ۱۰ دقیقه مفید تحویل بدهم، باید خیلی چیزها را فدا کنم. برای تولید کار با کیفیت، زمان لازم است و زمان هم یعنی پول و زمانی که پول نیست، صحنه پرداز از صحنه می‌زند، نورپرداز باید اززمان نورپردازی‌اش کم کند، من کارگردان مجبورم تپق و تغییر دیالوگ را نادیده بگیرم، کار هم مانند برخی کارهایی می‌شود که در این سال‌های گدشته در تلویزیون پخش شده و در نهایت ببینده است که از دست می‌رود، آن هم بیینده‌ای که با آخرین محصولات سریالی و تلویزیونی دنیا روبرو است پروژه‌هایی که با میلیون‌ها دلار بودجه ساخته شده‌اند.

با امکانات پیکان انتظار سرعت بنز دارند.

بله.

مولفه‌ای که در سریالهای سال‌های اخیر رسانه ملی بسیار دیده شده، محوریت قهرمانان زن در داستان است نمونه‌هایی مانند ستایش، یکتا و کیمیا و همین کتایون و ملکای داستان «ماه و پلنگ». این حضور پررنگ قهرمان‌های زن را در سریال‌های را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

خود من از پیشتازان ساخت پروژه‌هایی بودم که شخصیت‌های زن در آنها بسیار برجسته ظاهر می‌شدند. شخصیت‌های زنی که کارشان تنها چایی آوردن برای مهمان و یا برنج پاک کردن نبود. من در اولین سریالی که ساختم «تصویر یک رویا» سه چهار شخصیت اصلی زن داشتم و حتی در آن کار شاید برای اولین بار وکیل زن داشتیم که نقشش را خانم شیرین بینا بازی می‌کردند. در «این زن حرف نمی‌زند» هم ما با یک وکیل زن روبرو هستیم. من از اولین افرادی بودم که شخصیت‌های زن اکتیو در جامعه را در کارهایم مطرح کردم.

همچنین در فیلم‌های سینمایی مانند نقش هدیه تهرانی در چتری برای دو نفر.

بله یک زن اجتماعی که استقلال مالی و شخصیتی متکی به خود دارد. در «اولین شب آرامش»، نقش نوشین با بازی یکتا ناصر و جسارتی که این دختر در سریالی که ۱۰ سال پیش پخش شده دارد، بسیار خاص است. دختری که حاضر نیست ازدواج تحمیلی از سوی خانواده را بپذیرد. از طرف دیگر این روزها فضای جامعه هم بسیار تغییر کرده است و ما در کابینه تجربه حضور وزیر زن را داشتیم و خانم‌ها فرصت مدیرکلی و معاونت ریاست جمهوری پیدا می‌کنند، خب این حضور در آثار نمایشی هم نمود پیدا می‌کند.

کار بعد تا چه خواهد بود آقای امینی؟

یک کار سینمایی، نمایش نامه‌ای که سال گذشته هم در یکی از سالن‌های شهر اجرا رفت را برای تبدیل به ورژن سینمایی در نظر گرفته‌ام. به تازگی مذاکرات را با نویسنده اثر آغاز کرده‌ام.

چه جالب این روزها هم فیلم سینمایی «خشکسالی و دروغ» بر گرفته از نمایش نامه‌ای به همین نام از محمد یعقوبی که پیش از این هم اجرا رفته بود بر پرده سینماها حضور دارد.

بله. اصولا اقتباس سینمای از یک تئاتر کار دشواری است چون در تئاترمعمولا ما با زمان و مکان محدود سر وکار داریم، اما در سینما محدودیت زمانی و مکانی وجود ندارد. در این میان این پرسش مطرح می‌شود که در اقتباس‌های تئاتر به سینما، سینماگر چقدر مختار است که در این محدودیت زمانی و مکانی دست ببرد. بعضی اوقات اگر محدودیت زمانی و مکانی یک نمایشنامه را حذف کنید در واقع موجودیت و تمامیت نمایشنامه زیر سئوال می‌رودو اگر به ضرورت در سینما هم زمان و مکان کار را محدود کنیم ممکن است از سینما دور شویم. منتها من این نمایش نامه را به اندازه‌ای دوست دارم که می‌خواهم این خطر را بکنم و ببینیم که چه نتیجه‌ای می‌تواند داشته باشد.