مونا کریمی|مهدی فرد قادری پس از فعالیت چند ساله در عرصه سینمای کوتاه و ساخت فیلمهای کوتاه هم چون تناوب، دایرههای معکوس، ماجرای یک شب بارانی،… که در همه آنها فرم و ساختار پلان-سکانس را شیوه کار خود قرار داده بود ساخت نخستین فیلم بلند سینمایی خود بر پایه همان فرم و روایت غیر خطی را آغاز کرد. فیلم سینمایی جاودانگی در فضای بسته قطار با تعداد بسیار بازیگر روایت میشود که قصه هر کوپه و آدمهایش تا جایی دنبال میشود که همه شخصیتهای فیلم در انتها به هم مرتبط میشوند. جاودانگی تاکنون در جشنوارههای رم، (زاگراب) کرواسی و ویتنام به اکران درآمده که بازخوردهای بسیار خوبی از سوی مردم به واسطه نوع قصههای روایت شده در فیلم داشته است. قادری قصد دارد فیلم سینمایی دیگری با نام خفگی را که ادامه همان ساختار پلان-سکانس به شکل مدرنتر است را بار دیگر با روایتی غیرخطی جلوی دوربین ببرد. باوی که این روزها فیلم سینمایی جاودانگی را در گروه هنر و تجربه اکران دارد، گپ و گفت کوتاهی داریم.
فعالیت هنری شما با ساخت فیلمهای کوتاه آغاز شد و این تجربه فیلمسازی شما را به ساخت نخستین فیلم بلند سینمایی نیز سوق داد. چه عاملی شما را به ساخت جاودانگی هدایت کرد؟
اولین بار که پشت دوربین رفتم ۱۸ سال بیشتر نداشتم و مهمترین دلیلی که به سراغ ساخت فیلم سینمایی جاودانگی رفتم تجربه ساخت فیلمهای کوتاه بود. فیلم کوتاه تناوب که پلان- سکانس یازده دقیقهای در قطار داشت بهترین ایده برای ساخت فیلم سینمایی جاودانگی پس از ده سال بود که گسترش یافت. به نظرم هیچ فیلمسازی به شکل خوداگاه به سراغ سوژهها نمیرود، بلکه سوژهها با توجه به زیست و ذهنیت فیلمساز به سراغش میآیند و تا آنها را به تصویر نکشد دغدغه ساخت او را رها نمیکند. هر انسانی رویاهای شخصیای دارد که زندگیاش براساس همان رویاها ساخته میشود، رویای من هم سینما و فیلمهایی است که به من میآموزند و بر مردم تاثیر میگذارند. جاودانگی اولین رویای من است که به تصویر کشیده شده است.
در اکثر فیلمهای کوتاه شما هم چون ماجرای یک شب بارانی، تناوب و…هم از تجربه پلان-سکانس بهره بردید. چرا از این نوع فرم و ساختار در آثارتان بهره میبرید؟
بله من هفت فیلم کوتاه ساختم که از این میان تناوب در سال ۸۴، دایرههای معکوس در سال۸۹ و ماجرای یک شب بارانی سال ۹۲ همگی در یک پلان ساخته شدهاند و طبیعی است این علاقه در سینمای بلند ادامه داشته باشد که با جاودانگی آغاز شد. پلان سکانس به همان اندازه که سخت و پیچیده است برایم لذت بخش بوده و قطعا این فرم از دل قصهها بیرون میآید و ساختن فیلمیکه تنها بر فرم متکی باشد برایم اغنا کننده نیست، در نتیجه در جاودانگی سعی کردم فرم و محتوا را هم زمان پیش ببرم.
به عنوان فردی که کار خود را با سینمای کوتاه آغاز کردید، عملکرد جشنواره فیلم کوتاه تهران و جایگاه آن را در ایران چگونه میبینید؟
دوازده سال است که در عرصه ساخت فیلمهای کوتاه فعالیت دارم و از نزدیک با دغدغههای فیلمسازان آشنا هستم. به نظر میآید جایگاه فیلم کوتاه در ایران بسیار عقبتر از جهان است تا جایی که فیلم کوتاه حتی در جشنواره فیلم فجر حذف میشود. در جهان اهمیت بیشتری به فیلم کوتاه در تولید و پخش داده میشود ولی در جشنواره تهران مشکل اصلی نداشتن استراتژی مشخص است و با تغییر مدیریت سینمای جوان در هر دوره سیاستهای این جشنواره تغییر میکند، در نتیجه این فستیوال تاثیر کمی در سینمای کوتاه دارد. در سالهای اخیر متاسفانه مدیران انجمن محتاطانه عمل کردهاند و فیلم کوتاه را که جایی برای تجربههای جدید و آوانگارد است از مسیر خودش در جشنواره خارج کردند و شاهد پخش آثار خنثی هستیم. جشنواره خودآگاه یا ناخودآگاه سعی در همسانسازی فیلم سازان دارد و نگاههای جدید و تجربی دراین جشنواره جایی ندارند و بنابراین راهی فستیوالهای خارج از کشور میشوند. من پس از ساخت جاودانگی فیلم کوتاه گلدانی که پاییز میشود را ساختم که با توجه همین نگاه پس از انتخاب در جشنواره توسط مدیرسینمای جوان کنار گذاشته شد تا ما اولین اکران خود را در خارج از کشور داشته باشیم. در واقع در اعتراض به این نگاه تصمیم گرفتم تا این فیلم کوتاه را به هیچ جشنواره داخلی ندهم و فقط در خارج از ایران فیلم را به نمایش بگذارم.
در فیلم سینمایی جاودانگی دغدغه بیان چه مسائلی را داشتید تا به تصویر بکشید؟
مسئله اصلی در جاودانگی سرنوشت است و این که اگر به گذشته برگردیم چه مسائلی را تغییر میدهیم؟! و آیا از راهی که در زندگی رفتهایم راضی هستیم و یا مدام در گذشته زندگی میکنیم؟! فیلم از شش قصه تشکیل شده که شخصیتهای هر قصه با وجود این که سرنوشت مستقل دارند اما بر سرنوشت شخصیتهای دیگر قصه تاثیر میگذارند. دغدغه شخصیام هرگز فردیت انسان در اجتماع و مسائلی هم چون قضاوت، دروغ و یا مهاجرت نبود، بلکه ذهنیت انسان همیشه برایم جالب است، ذهنیتی که خارج از مکان و زمان حال در جریان است. در نتیجه جاودانگی بیش از آن که در زمان حال باشد در گذشته و آینده رخ میدهد.
آیا میتوان گفت در جاودانگی فرم بر محتوا غالب بود؟ چون عدهای عقیده دارند این شکل فیلمسازی جنبه روشنفکری به خود میگیرد؟
تلاش کردم این اتفاق نیفتد و فرم جلوتر از محتوا حرکت نکند. وقتی برای اولین بار پلان سکانس میسازید امکان آن که به عنوان فیلمساز کمیمتظاهرانه رفتار کنید و در فرم کارتان خودنمایی به نظر بیاید طبیعی است. در ساخت اولین فیلم کوتاهم نیز به فرم اهمیت میدادم و تجربه ساخت پلان_ سکانس را چندین سال داشتم ولی در ساخت فیلم جاودانگی تلاشم این بود که قصه را پیش ببرم و زمانی که مخاطب فیلم را میبیند درگیر شخصیتها شود و فرم کار بعد از قصه جلوه کند. پلان سکانس بودن باید بعد از قصه برای مخاطب مشخص شود وگرنه ساختن فیلمیکه تنها مزیت آن یک پلان بودن است جذابیتی برایم ندارد.
فیلم به زندگی شش خانواده در قطار میپردازد و خرده پیرنگهایی که در هر کوپه برای شخصیتهای فیلم اتفاق میافتد و در انتها همه را به هم مرتبط میکند. درباره فیلمنامه و شکل روایت توضیح دهید که به لحاظ جابه جایی زمان باید به گونهای عمل شود که مخاطب هم دچار سردرگمینشود!!
فیلمنامه جاودانگی در طول چهار سال به نگارش درآمد که سه مدل روایت در فیلمنامه استفاده شد، اول خود هر قصه به طور مستقل است که هر کدام از قصهها با جابه جایی زمان تعریف میشوند. دوم تنیده شدن این قصهها در یکدیگر است که در اینجا قصهها به طور خطی به یکدیگر متصل نمیشوند و گاهی از آخر یک قصه به اول قصه دیگری میرسیم. اما سومین نوع زمان بندی مربوط به نقطه عطفهایی است که در هر دو روایت هم قصهها به طور مستقل و هم کلیت فیلم گذاشته شده تا نتیجه آن در انتهای فیلم مشخص شود. جابه جایی زمان در مدل اول روایی و مدل دوم در نهایت به پایان بندی کار و جابه جایی زمان و مکان کلیت فیلم کمک میکند.
چقدر به غافلگیری مخاطب در انتهای داستان به سبک هیچکاکی به واسطه ایجاد موقعیتی غیر منتظره برای تماشاگر فکر میکنید؟ در فیلمنامه عناصر دیگری لحاظ میشود مثل این که با کاشت هر نشانه برداشت آن را در صحنه بعد میبینیم و دوربین روی دست که هیجان را به خودی خود به مخاطب انتقال میدهد. درباره این شیوه کار توضیح دهید؟
در انتهای همه فیلمهای کوتاه به اضافه جاودانگی تماشاگر غافلگیر میشود و یا حداقل تلاشم این بوده است. جاودانگی از جزییات بسیاری تشکیل شده که هر کدام در مرحله اول ممکن است ذهن تماشاگر را درگیر نکند، اما هر چه از زمان فیلم میگذرد مدام به آن نشانهها ارجاع میدهیم تا جایی که در دو سوم پایانی فیلم دیگر قصه ای به شکل پر رنگ وجود ندارد و همه چیز بر مبنای روایتهای قبلی که نشان دادیم پیش میرود. زمانی که مشغول ساخت فیلم بودم همه بازیگران و عوامل بر این عقیده بودند که تماشاگران در این مدل روایی سردرگم میشوند و یا نمیتوانند بر تمام فیلم تسلط ذهنی پیدا کنند، اما من معتقدم جزییات زندگی را میسازد و هرگز به کلیت اهمیت نمیدهم، در نتیجه مبنای سرنوشت آدمهای قصههای فیلم جزییات زندگی آنها است و کلیت اهمیتی ندارد. فیلمنامه با این نگاه نوشته شده و جای آن که سعی کند به مفهوم کلی از جاودانگی بپردازد سعی میکند جاودانگی را در لحظات کوچک اما مهم زندگی پیدا کند. درباره دوربین روی دست سه زاویه برای دیدن شخصیتها وجود دارد زمانی که دنبال شخصیتها میافتیم و همه چیز را از زاویه آنها میبینیم، گاهی ما جهان اطراف را فراموش میکنیم و دوربین رو به شخصیتها عقب عقب میرود در اینجا فقط ذهنیت شخصیت اهمیت دارد و سومین زاویه در کوپهها و رستورانها اتفاق میافتد که ما شخصیت و جهان اطراف او را هم زمان با هم میبینیم. دکوپاژ فیلم براساس این سه زاویه است که با توجه به موقعیت و داستان فیلم تغییر میکند.
لوکیشن فیلمبرداری فقط در داخل قطار و کوپهها میگذرد که طبیعتا روند کار را مشکلتر میکند!
پیش از این در ساخت فیلم کوتاه به دفعات تجربه کار در فضای بسته و قطار و خانه را داشتم. حتی فیلم کوتاهی ساختم که در ماشین اتفاق میافتاد. شاید این ناخوداگاه ذهنی من است که اغلب فیلمنامههایم در فضای بسته اتفاق میافتد. به هر حال کار در فضای بسته سخت است. در بخش فنی سختیهای بسیاری برای نورپردازی داشتیم چون فیلم کات نداشت و نمیتوانستیم برای هرصحنه یک نور طراحی کنیم و فضا آن قدر بسته بود که جای زیادی برای گذاشتن نور نداشتیم، درنتیجه گروه فیلمبرداری زمان بیشتری گذاشت تا بتواند در کوپهها و واگنهای محل درست نور را را پیدا کند که در صحنهها دیده نشود و نور هم مصنوعی به نظر نیاید چون تاکید داشتم نور شب را داشته باشیم.
همکاری با تعداد بالای بازیگران در فضای بسته نیز به لحاظ فیلمبرداری و کات نخوردن کار را سختتر میکرد؟!
بله در فیلم جایی بازیگر را مثلا در واگن ۳ میبینیم و بعد سراغ ادامه قصه میرویم بدون آن که بازیگر بتواند رد شود آن را در واگن ۶ میبینیم در نتیجه در فضای بسته باید بازیگران جای خود را درست رعایت میکردند تا در زمان و مکان درست قرار بگیرند. حتی در اواسط فیلم بازیگران باید جاهایی گریم میشدند و گروه گریم به چند نفر تقسیم شده بودند که هرکدام در کوپههای قطار مخفی شدند که هر زمان دوربین رد میشد آنها وقت داشتند یک دقیقه بازیگر را گریم کنند و جلوی دوربین بفرستند. به جز یک مورد فیلم که بازیگر کمیداشت همه فیلمهای کوتاهم پربازیگر بوده چون از قصههای مختلف تشکیل شده بود. در جاودانگی ۲۴ شخصیت اصلی داریم که در کوپههای مختلف تقسیم شدند یعنی هر واگن یک قصه دارد و شخصیتهای مکمل نیز داریم که کمک میکنند تا خرده قصهها ما درست روایت شود. جدولی برای بازیگران داشتیم که هر کدام باید در چه کوپه و واگنی باشند. مثلا، وقتی قصه ای در واگن ۶ اتفاق میافتد بازی بازیگر از واگن ۶ شروع نمیشد و بازیاش از واگن ۳ شروع میشد و در حالی بود که واگن ۳ قصه خودش را داشت و دچار مشکل برنامه ریزی میشدند. از جلسه چهارم باتعدادی کاغذ از آنها خواستم تا هرکسی موقعیت خود و دوربین و زمانی که قصهاش شروع میشود را بنویسد و به کف قطار بچسباند که با تمرکز و پشتکار بازیگران هرچه جلو میرفتیم میدانستند کجا باید باشند و نیازی به کاغذها نبود و از جلسه چهارم به بعد مشکل جاگیری بازیگر نداشتیم.
در بخش صدابرداری نیز طبیعتا با چالش روبرو بودید!!
بله. من به صدابردار رشید دانشمند اصرار داشتم که نمیخواهم یک پلان سکانس بسازم که در آن حتی یک کلمه دوبله کرده باشم و درنتیجه کل فیلم را صدابرداری کردیم. ابتدا از مینی گان در رستورانها استفاده کردیم و چون فضا کم بودهاچ اف را در زمانهای دیگر کار کردیم. تصور کنید صدابرداری که دو دستگاه صدا به او وصل بود و از هر کدام ۸ تا اچ اف آویزان بود و میخواهد در واگنها حرکت کند که بسیار سخت است. حتی با فیلمبردار در روزهای اول ناهماهنگیهایی وجود داشت چون من عادت ندارم سرصحنه بشینم و از مانیتور فیلم را ببینیم ولی در روزهای بعد توانستیم مدیریت کنیم و همه بچههای گریم نورپرداز و همه طبق همان جداولی که داشتند و با جدول اصلی من تطبیق داده شده بود میدانستند در کجا قرار گیرند.
پوسترفیلم هم بسیار متفاوت و حاوی مضمون فیلم به شکلی جالب است! چقدر با این ایده این طراحی در پوستر با علیرضا نصرتی همراه بودید؟
علیرضا نصرتی یکی از بهترین طراحان پوستر در ایران است. از ابتدا با وی درباره این که چه میخواهیم طراحی کنیم گفتگو کردیم بدون آن که طرحی را اتود بزنیم. تاکید من پوستری بود که قطار المان اصلی آن باشد چون شخصیت اصلی ما قطار در فیلم و همه چیزهای ذهنی است که در قطار اتاق میافتد. نمیخواستم پوستر فیلم از چند کله بازیگر و چندکلوزاپ و اسم فیلم زیر آن به کار رفته تشکیل شود. نهایتا از نوار موبیوس که علامت بینهایت و سرنوشت است استفاده کردیم و بعد درباره این که مدل قطار در پوستر به چه شکل تصویر شود و بک گراند و حتی فونت به چه شکل باشد صحبت کردیم. علیرضا با دقت و با عشق کارش را انجام داد و فکر میکنم هر فیلمسازی دوست دارد با او کار کند و به نظرم این پوستر به مفهوم فیلم بسیار و احساس جاودانگی در فیلم کمک کرده است.
این چنین به نظر میآید که خودتان در هماهنگ فرم و محتوا بسیار تلاش کردید و به نوعی چالشی برایتان بود!!
همیشه دچار این چالش بودم که چطور میتوان فیلمیساخت که در عین حال که به شدت به فرم متکی است همان اندازه به محتوا هم اهمیت دهد. فیلمهایی میدیدم که قصه جذاب و نوستالژی برای من داشت، اما فرم معمولی و کلیشهای درآن به کار رفته بود و یا فیلمهایی که تکیه بر فرم ولی فضای روشنفکرانه، کافه و جوانانه داشت و قصه به معنای پر رنگ وجود نداشت. در جاودانگی سعی کردم هم از این فرم استفاده کنم چون این فرم و این مدل روایت چند داستان و جابه جایی زمان و فضاسازی زندگیهای مختلف در زمانها و مکانهای مختلف است که به هم گره میخورند که برایم جذابیت دارد و هم تلاش کردم کمی زندگی کنم تا بتوانم آدمهای قصه را درک کنم. به جز دو قصه که پسری با دختری آشنا میشود و به خواستگاری میرود که سنشان از من کمتر است ،بقیه قصهها سنشان بیشتر از من بود در نتیجه سعی کردم این قصهها را زندگی کنم و از نزدیک با آنها ارتباط برقرار کنم تا بهتر بنویسم و نکته جالب این است که افرادی که فیلم را میبینند تاکید میکنند که آن قصهها بهتر و درستتر از قصههای مربوط به نسل خودم اتفاق افتاده است.
همکاری با جواد نوروزبیگی به لحاظ نوع و ساخت کار شما که متفاوت بود چگونه به وجود آمد؟
آقای نوروزبیگی سالیان سال فیلمهای خوبی تهیه کرده است و میدانستم از فلیم اولیها حمایت میکند. با توجه به ایده جاودانگی میخواستم با او کار کنم که دوستانم گفتند چون فضا پیچیده است و فرم در آن اهمیت دارد احتمال پذیرش از طرف نوروزبیگی کم است ولی با صحبتهایی که با وی داشتیم و فیلمنامه ۴۰۰ صفحهای که در اختیارش قراردادم که مطالعه آن هم سخت بود درنهایت به توافق رسیدیم و ایشان فضا را دوست داشت. در فیلمنامههای من شخصیتهایم اسم ندارند و با این وجود ایشان همه جزییات را متوجه شده بودند. ما نیاز به بازیگرانی داشتیم که تایم بیشتری دراختیار ما باشند تا بتوانند تمرین کنند و ضمن این که گرفتن قطار هم مشکل بود. ایشان با تجربه خود بسیاری مسائل را میدید که من به عنوان فیلمساز متوجه آن نبودم. نسخه اول فیلم ۳ ساعت و ۴۵ دقیقه بود که ایشان پیشنهاد داد باید زمان آن کم شود و یک پلان با زمان کمتر ضبط کنیم و من مخالفت کردم ولی پس از ضبط یک پلان به شکل کوتاهتر و دیدن راشها متوجه شدم باید نسخه کوتاهتر شود و این گونه فضای فیلم بهتر میشود که در نتیجه زمان فیلم به ۲ ساعت و ۲۵ دقیقه رسید که شاید اگر الان میخواستم دوباره آن را بسازم در زمان فعلی فیلم دوباره تجدید نظر میکردم.
چطور فرزاد موتمن مشاور کارگردانی کار شد؟
سالها پیش به دلیل حضور فیلم کوتاه تناوب در جشنواره دانشجویی در قوچان که آقای موتمن داور آن بود فیلم را دیده بودند و پس از آن متوجه شدم فیلم را دوست دارند و از نقدهای درست و نظراتشان استفاده کردم که به نظرم او یکی از باسوادترین فیلمسازان ایران است. پس از تناوب میخواستم ایده جاه طلبانه پلان سکانس دو ساعته در قطار را بسازم که وی مخالفت کرد و شاید مهم ترین کسی بود که کمک کرد تا زود فیلم بلند نسازم و باز هم تجربه پلان سکانس را داشته باشم. پس از آماده شدن فیلمنامه جاودانگی ایشان بسیار کمک کرد و مرا قانع کرد که فیلمنامه در واگن کمتری اتفاق بیفتد به اضافه این که در ارشاد برای دریافت پروانه سینمایی همه فیلم اولیها باید مشاور کارگردانی معرفی شود و من ایشان را انتخاب کردم. دوستان هییت انتخاب در جشنواره فجر حملات تندی به فیلم کردند ولی او با جملات درستی که گفتند بسیار کمک کردند که گروه حال خوب خود را حفظ کند و بسیار خوشحالم از همفکری ایشان بهره بردم.
فیلم شما در گروه هنر و تجربه اکران شد نظرتان چیست؟
طبیعی است دوست داشته باشم فیلم مثل بسیاری از کشورهای مهم دنیا سینما در اختیار داشته باشد و ترجیح میدهم اکرانی داشته باشم که در همه ساعتهای روز اتفاق بیفتد همان طور که مخاطب مشخص برای سینمای بدنه وجود دارد، ممکن است سلیقه بسیاری از مخاطبان که به سینما نمیروند با فیلمهای هنری هماهنگ باشد که به نظرم مخاطب این دو جدا هستند. گروه هنر و تجربه به فیلمهای مثل ما کمک میکند که خوشحالم که فیلم در این گروه اکران شد و امیدوارم با نظم بیشتری اکران این فیلم در این گروه اتفاق بیفتد و فیلم دیده شود.
ویژگیهای فیلمهای هنر و تجربه را در چه میدانید؟
به نظرم چنین گروهی وقتی تشکیل میشود باید فیلمهایی را نمایش دهد که سعی میکنند به گسترش زبان سینما کمک میکند که البته به معنای مطلق کلمه حتما نمیتوانند این کار را انجام دهند چون فیلمهایی که به فرم اهمیت میدهند و سعی میکنند نگاه جدیدتر داشته باشند و همین که تلاش داشتند فرم کمتر تجربه شده را استفاده کنند که به نظرم موفقیت این گونه فیلمها است و هنر و تجربه باید اینها را نمایش دهد. شاید فیلمهایی اکران میشود که بنا بر مصلحت اندیشی به سود گروه باشد و ربطی به هنر و تجربه ندارد اما در کل وجود هنر و تجربه وشروع خوبی که آقای علم الهدی زدند کمک میکند تا نسل جوان فیلمهای متفاوتی بسازد به این دلیل که فیلمها اینجا اجازه نمایش و دیده شدن پیدا میکند و سالهاست فیلمهای این چنینی در خارج به نمایش درمیآید و در ایران مخاطب داخلی نمیتواند فیلم را ببیند. شاید اگر سالها قبل این گروه را داشتیم حتی فیلمهای کیارستمیمیتوانست بیشتر دیده شود. به نظرم پس از فوت وی آثار او بیشتر دیده شد و به نظرم این گروه به دیده شدن آدمها و فیلمها در زمان خودش کمک میکند.
حضور در جشنواره رم و جشنواره فیلم تک پلان سکانس زاگرب کرواسی بگویید؟ بازخوردها چگونه بود؟
دبیر جشنواره رم اطلاع داد این فیلم پذیرفته شده و خواستند فیلم را به فستیوال دیگر ندهیم و مهم بود اولین نمایش را در جشنواره رم داشته باشند. آقای اطیابی نیز پخش کننده حرفه ای کار هستند که به حضور فیلمهای ایرانی در جشنوارهها کمک میکند. جشنواره رم براساس نظر مردم بنا نهاده شده و یک جایزه از نگاه تماشاگران دارد. قبل و پس از نمایش فیلم بازخوردها و استقبال از فیلم خیلی خوب بود و مخاطبان از اول تا پایان تیتراژ تشویق میکردند. بسیاری سینمای ایران را خوب میشناختند و با قصههای ایرانی در فیلم که تصور نمیکردم همذات پنداری میکردند. بعد فیلم به جشنواره کرواسی رفت که دو سال یک بار برگزار میشود و اکنون به ویتنام برای حضور فیلم در مسابقه دعوت شدم. تجربه جایزه فیلم کوتاه را در جشنوارههای خارجی بسیار داشتم و منتقدین خارج از کشور بیشتر فیلم من را دوست داشتند به نسبت منتقدین داخلی و با وجود این که هیچ گاه ایران را سیاه نشان ندادم و درباره موضوعات سیاسی حرف نزدم. سعی کردیم اگر فیلمیساخته میشود به خاطر فیلم باشد. موفقیت فیلم برایم به معنای جایزه گرفتن نیست و بیشترین موفقیت به دلیل این است که کمک میکند تا یاد بگیرم و در اثر بعدی از آن بهره ببرم.
آیا مسیر حرفهای شما در سینما با ساخت فیلمهایی از نوع پلان سکانس ادامه میباید؟
پس از ساخت فیلم مورد محبت بسیاری از اهالی سینما قرار گرفتم. دو فیلمنامه پیشنهاد شد که نتوانستم بپذیرم چون هر فیلمسازی بهتر است مسیری را در فیلمسازیش ادامه دهد. انتخاب نمیکنم تا چه فیلمنامهای بنویسم و یا چه مدل فیلم بسازم و به نظرم سوژهها بستگی به شخصیت هر فیلمسازی دارد که به طرف آن برود. قطعا هر فیلمیبسازم درباره ذهنیت آدمها خواهد بود وناخوداگاه در همه فیلمنامهها که نوشتم مسئله زمان پررنگ بوده و هیچ گاه فیلمنامه خطی نبوده است. علاقه به تجربه در فضای کمترکار شده در سینما را دارم و سینما برایم بازی است که اگر لذت بازی کردن وجود نداشته باشه انجام نمیدهم.