مونا کریمی| غزاله سلطانی پس از ساخت فیلمهای کوتاه «کوچهها باریکن» و« باغ بی برگی» که توانست در جشنوارههای داخلی و خارجی مورد توجه و استقبال قرار گیرد، ساخت مستند سینمایی با عنوان «و….آسمان آبی» را درباره زندگینامه عزتاله انتظامی آغاز کرد. سلطانی پس از آن اقدام به انتشار کتابی نیز درباره زندگی استاد عزتاله انتظامی با عنوان «من عزتم بچه سنگلج» نمود که منبعی ماندگار و مناسب برای شناخت بیشتر و گستردهتر هنر سینما و استاد عزتاله انتظامی برای علاقهمندان است. این روزها نخستین تجربه ساخت سینمایی غزاله سلطانی با عنوان فیلم سینمایی «پرسه در حوالی من» در گروه هنر و تجربه به اکران درآمده است که میتواند نوید ورود فیلمسازی جوان را به سینمای ایران دهد. «پرسه در حوالی من» فیلمی زنانه است که به دغدغهها و بحرانهای سی سالگی نیز میپردازد.
فیلم کوتاه «باغ بیبرگی» موفق شد تا در جشنوارههای مختلف داخلی و خارجی به خوبی دیده شود و جوایزی را کسب کند. ویژگی داستان فیلم از نظر شما چیست؟
قصه فیلم اقتباسی از یکی از داستانهای کوتاه آقای محمد کشاورز بود که داستانی جهان شمول داشت و با انسانهای متفاوتی از کشورهای مختلف دنیا ارتباط برقرار میکرد که یکی از ویژگیهای خوب قصه فیلم بود.
به نظر میرسد در آثارتان نگاهی به مباحث روان شناسی داشتید. آیا رابطهای میان فیلمسازی و علم روانشناسی وجود دارد؟
بله حتما. روانشناسی جزء جدایی ناپذیر داستان سرایی است که فیلمنامه هم به نوعی داستاننویسی است. روانشناسی حوزه مورد علاقه من است که سعی میکنم از آن در فیلمنامههایم کمک بگیرم و قبل از نوشتن فیلمنامه در آن حوزه مربوطه مطالعه کنم تا شخصیت واقعیتر و باورپذیرتر باشد.
جایگاه سینمای کوتاه ایران را در جشنوارههای بینالمللی چگونه میبینید؟
بسیار خوب است و سینمای ایران در دنیا حرفهای بسیاری برای گفتن دارد و احترام بسیاری به سینماگران ایرانی میگذارند و وقتی برایشان میگویید که درکلاسهای اصغر فرهادی یا عباس کیارستمی حضور داشتید باورشان نمیشود. حتی فیلم سازان فیلم کوتاه از کشورهای دور مانند پرو و یا برزیل با سینمای ایران و فیلمسازان خوب کشورمان آشنایی دارند. من با دوستی در مصر گفتگو میکردم که در شهری کوچک در مصر به نام لوکسور ورکشاپی را برای بچههای آماتور اطراف شهر گذاشته بود و فیلم سینمایی درباره الی را نمایش میداد. سینماگران ما افتخار آفریدهاند و راه را برای ما باز کردهاند که قابل تقدیر است.
چه دلیلی باعث شد پس ازساخت مستند سینمایی درباره زندگی عزتاله انتظامی، به فکر تهیه کتابی با عنوان «من عزتم بچه سنگلجم» افتادید؟ ازچه منابعی بهره بردید؟
بعد از مستند «…و آسمان آبی» که درباره زندگی استاد انتظامی بود با مدارک و یادگاریهای زیادی از ایشان روبرو شدم که سالها در گنجه خانهی قیطریه که امروز تبدیل به موزه شده است نگه داری شده بود، تا این که سراغشان رفتم و پس از ساخت فیلم فکر کردم که این همه خاطره و تاریخ تئاتر و سینمای ایران نیاز به گردآوری دارد، حدود ۳ سال طول کشید تا کتاب آماده شد.
برای ساخت مستندی متفاوت و به دور از کلیشه مرسوم مستندسازی چه کردید؟ طبعا نگرانیهایی متوجه شما برای ارائه کار باکیفیت وجود داشته است!
بسیار نگران بودم و قرار شد اگر استاد فیلم را دوست نداشتند آن را پخش نکنیم که خداراشکر با کمک عوامل خوب و حرفهای، فیلم ارزشمندی شد و در سال ۸۹ به اکران عمومی درآمد. سعی کردم تا از المانهای تکراری که در فیلمهای مستند مخصوصا مصاحبه محور استفاده میشود فاصله بگیرم، مستندهای پرتره مختلفی از آدمهای مختلف دیده بودم که تلاش کردم از کلیشهها فاصله بگیرم.
نام …وآسمان آبی بر چه اساسی انتخاب شد و نظارت استاد انتظامی در مراحل کار چگونه بود؟
همیشه معتقد بودم که آقای عزتاله انتظامی مثل آسمان برای هنر سینمای ایران است. مانند آسمان وسیع و سرشار از برکت. ابتدا میخواستم نام مستند را «آسمان آبی همیشه میماند» بگذارم که بعدها به نام «… و آسمان آبی» تغییر داده شد که برای فیلم مناسبتر بود. بله آقای عزتاله انتظامی در مراحل مختلف تدوین و .. در جریان کار قرار میگرفت و نظارت داشت اما هیچ دخالت مستقیمی در کار نداشت و به همهی ما اعتماد کرده بود که به خاطر این اعتماد همیشه از ایشان سپاسگزارم.
در این سالها شاهد دستمایه قرار دادن مسائل و دغدغههای زنان توسط فیلمسازان مرد نیز به مثابه زنان فیلمساز بودیم، اما تفاوتی که وجود دارد این که شاید فیلمساز زن به دلیل درک کردن بهتر مسائل جاری فیلمی با این محتوا و در نظر گرفتن لطافت زنانهاش بهتر بتواند آن حس را به مخاطب ارائه کند. به نظر شما آیا میتوان در این زمینه قائل به تفکیک جنسیتی شد؟
نه خیلی، چون در حوزه ادبیات ثابت شده که مردها هم میتوانند بهترین رمانهای زنانه را با همان ظرافت بنویسند. به نظرم این موضوع به نگاه هنرمند و شناختی که از سوژهاش دارد مربوط میشود. ولی در ایران کمتر فیلمساز مردی را دیدم که به مسئله زنان درست پرداخته باشد که یکی از شاخصترین آنها آقای بهرام بیضایی است.
فیلم سینمایی پرسه در حوالی من نمایشگر دختری ۳۰ ساله با دغدغهها و مسائل خاص در جامعه امروزی است. آیا فیلم شما میتواند فیلمی زنانه تلقی گردد؟ و آیا فضای زنانه فیلم مستلزم فمینیست بودن فیلمساز است؟
اگر معنای فیلم زنانه پرداختن به حس و حال و دنیای زنان باشد شاید بتوان فیلم را زنانه تلقی کرد. چیزی که شاید فقط یک زن آن را حس میکند و یا یک مرد با آنیمای قوی درونیاش (روان زنانه) به آن شناخت رسیده باشد. اما زنانه ساختن مستلزم فمینیست بودن نیست، بسیاری فیلم زنانه میسازند که علیه خود زنان است.
در تجربه نخست سینمایی چرا به سراغ ساخت فیلمی با این مضمون رفتید؟
وقتی فیلمی از درون خود آدم بیرون بیاید همان حال و هوا را میگیرد و این بار حس و حال و دنیای من به این شکل بود که دلم میخواست آن را به تصویر بکشم و البته شاید محدودیتهای جامعهی مردسالار باعث میشد تا بخواهم بیشتر آن را نمایش دهم.
آیا فیلم زنانه ویژگی و نشانه خاصی دارد؟
شاید نتوان المانهای مشخصی برای فیلم زنانه در نظر گرفت. زنانگی و مردانگی حال و هوا و مشخصههای متفاوتی دارند که وقتی با اثری روبرو میشویم که میتواند آن دنیا را برای ما زنده کند میتوانیم اسم زنانه یا مردانه بر آن اثر بگذاریم. ممکن است در بسیاری مواقع هم فرهنگی بوده و از جامعهای به جامعه دیگر متفاوت باشد .
نکته مهم فیلم محوریت قرار دادن دختری ۳۰ ساله است که هنوز ازدواج نکرده و در دنیای خودش مشغول بوده، اما از جایی متوجه نگرانی اطرافیان مبنی بر تاخیر در ازدواجش میشود و حتی نمیتواند مثل دوستانش به راحتی ازدواج کند! آیا میتوان گفت سایه شخصیت ایدهآل گرا، سخت گیر دارد؟
به نظرم عاشق شده ولی ضربه خورده است و اکنون دلش میخواهد در این حس و حال نزدیک به سی سالگی و این تنهایی حصاری دور خودش بکشد و در دنیای خود غرق شود و عشق را به گونهای دیگر تجربه کند که به همین دلیل به دنبال تجربه کردن عشق میرود که آن هم ناکام میماند چون در جای درست خودش قرار ندارد.
در فیلم به بهنام اشارهای شد که شاید میتوانست تنها مرد زندگی سایه باشد، چرا بیشتر به او نپرداختید؟
فکر کردم تا همین حد کفایت میکند. داستان ما تنهایی سایه بعد از بهنام است.
آیا بحران سی سالگی که در فیلم متوجه سایه است قابل تعمیم برای همه است؟
به نظرم خیلی فرهنگی است و مطمئنا بحران سی سالگی در ایران با فرانسه متفاوت است. شاید آنها بحران سی سالگی نداشته باشند یا در برهه دیگری داشته باشند، ولی با پرس و جوها و صحبتهایی که من با دوستانم در ایران داشتم تقریبا این بحران به سراغ همه دختران و پسران رفته است.
علاقه به مادری کردن بیش از ازدواج ریشه روانشناختی و به نوعی تیپ شخصیتی بعضی از دختران است که در فیلم شما هم با آن مواجه میشویم!
این موضوع به شرایط اجتماعی، فرهنگی و بیولوژیکی هر شخص مربوط میشود که برای هرفرد متفاوت است، ولی به نظرم بیشتر از نظر بیولوژیکی در این سن و سال همه سلولها و هورومونهای بدن برای مادر شدن فریاد میزنند.
در قانون کشور ما سرپرستی فرزند توسط فردی مجرد به لحاظ قانونی امکان پذیر نبود، اما اکنون قانونی تصویب شده که با داشتن شرایط خاص این امکان را برایشان فراهم میکند! تحقیقات شما دراین باره چگونه بود؟
بسیار در این زمینه تحقیق کردم، از سال ۹۲ مجلس مصوبهای را تصویب کرد که به خانمهای مجرد بین ۳۰-۵۰ بچه تعلق میگیرد ولی مراحل قانونی طولانی دارد و دادگاه باید آن را تصویب کند. در سال ۹۴ که در حال تحقیق بودم به بهزیستی رفتم و آن زمان چند نمونه از افرادی را دیدم که دختربچهای بهشان تعلق گرفته بود، ولی هنوز خیلی به جریان نیفتاده بود، چون معمولا پروسه دادگاه ۲ سال طول میکشد. ولی متاسفانه آن زمان قاچاق نوزاد حسابی داغ بود که هم چنان نیز وجود دارد.
آیا داستان فیلم و حتی شخصیت سایه میتواند جهان شمول باشد؟
به نظرم هر دختری که درگیر مادر شدن باشد میتواند با آن همذاتپنداری کند.
چرا فیلم در گروه هنر و تجربه اکران شد؟
با توجه به شرایط اکران عمومی و سختیهای آن تصمیم بر این شد که در فضای امن هنروتجربه اکران کنیم.
به نظر شما تماشاگر فیلم هنر و تجربهای چه فرقی با تماشاگر عادی دارد؟
تماشاگر هنروتجربه انتخاب و مطالعه میکند و سپس برای دیدن فیلم میرود، شاید هنرو تجربه کمتر تماشاگر تفریحی و گذری داشته باشد که به نظرم برای هر فیلمی که در گروه هنروتجربه اکران میشود مزیتی محسوب میشود.
نام فیلم تداعیگر کتاب مصطفی مستور برای همه است. چطور به انتخاب این نام رسیدید؟
بله. چند سال پیش با کتاب خوبی که نامش «پرسه در حوالی زندگی» بود و مصطفی مستور آن را نوشته بود آشنا شدم که کتاب را بسیار دوست داشتم و حتی دلم میخواست نمایشنامهای از روی آن کار کنم. وقتی به انتخاب نام فیلم فکر میکردم به طرز عجیبی این نام مدام در ذهنم میچرخید که در نهایت این نام انتخاب شد.
چطور تهیه کنندگی کار را با وجود کارگردانی به عهده گرفتید؟طبیعتا تجربه کار همزمان در نخستین تجربه سینمایی سخت است!
تمایل داشتم در این عرصه حضور داشته باشم و برایم تجربهای بود که میتوانست در آینده و فیلمسازی به من کمک نماید. بله بسیار سخت بود چون به نظرم ارشاد و بیشتر تهیه کنندگان مشهور را میشناسد و به آنها بها میدهد و به عنوان فیلمساز اولی ورود به این حوزه مشکل است اما وقتی فرد در کارش موفق میشود شیرینی خاصی به همراه دارد.
نقش و حضور فیلمسازان جوان را در سینمای امروز چگونه میبینید؟ و چه باید بکنند تا در مسیر فیلمسازی و مانعهایی که برایشان رقم میخورد هم چنان با انگیزه گام بردارند؟
اگر فیلمساز هدفمند باشد، کفشهای آهنی به پا کند، کمی استعداد داشته باشد میتواند راه خود را بیابد و در مسیر صحیح قرار گیرد. ماجرای وزارت ارشاد، پروانه ساخت، ممیزی همه موانعی است که در بعضی شرایط میتواند آزاردهنده و سد راه باشند ولی ما به این دلخوریها و پیش بردن هدفهایمان عادت کردیم. شاید به اندازهای که یک فیلمساز در اروپا و آمریکا برای فیلمسازی انرژی میگذارد، ما پنجاه برابر باید هزینه و انرژی بگذاریم تا به هدف برسیم. امیدوارم دوستان در وزارت فرهنگ و ارشاد فکری برای این روند داشته باشند تا این میزان انرژی از ما گرفته نشود. فیلمسازان جوان نقش پر رنگ، خلاق و خوبی در سینمای ما دارند و بسیار خوشحالم که اکنون فیلمسازان جوان با ایده نو، فرم و ژانرهای متفاوت در سینما حضور دارند. معتقدم ذهن نو و خلاق باید در کنار تجربههای قدیمی قرار بگیرد تا اتفاقات خوبی را رقم بزند. کشور ما بیش از کشورهای دیگر دارای فیلمسازان جوان خلاق است که پیوسته در عرصههای جهانی میدرخشند.