تا بارگذاری کامل صفحه صبور باشید...
اگر مدت زیادی منتظر مانده اید F5 را بفشارید!

آرشیو شماره های گذشته روزنامه هنرمند

  • هنرمند را دنبال کنید!

  • یادداشت

  • آخرین نوشته ها

    • بررسی «هنرمند» درباره سوء استفاده برخی برنامه‎سازان تلویزیون از مخاطب
      7206 بازدید
    • نقدی بر سرود تیم ملی فوتبال به نام «یازده ستاره» برای حضوردر جام جهانی
      5958 بازدید
  • گفتگوی «هنرمند» با «حسین کندری» کارگردان فیلم «شنل»
    سینمای ایران بدون ژانر است

    11343

    چهارشنبه 1 نوامبر 2017 - 13:06

    4120 بازدید

    شماره 805

    سپیده آماده| «حسین کندری» که پیش از این فیلم سینمایی «اینجا کسی نمی‌میرد» را به عنون اولین فیلم بلند سینمای‌اش ساخته و بر پرده نقره‌ای سینماها به نمایش گذاشته بود، در دومین حضورش در عرصه کارگردانی سینما، شنل را ساخت، فیلم با بازی باران کوثری و رضا بهبودی داستان زندگی یک زن پرستار را روایت می‌کند که با شرایط خاصی با فرزندش زندگی می‌کند و بنابر اتفاقات و اشتباهی ماجراهایی برایش رخ می‌دهد. فیلم چند روزی است که در فهرست اکران سالن‌های سینمایی قرار گرفته است و به همین بهانه گفتگویی با «حسین کندری» داشتیم تا از ساخت دومین فیلم بلند سینمایی‌اش بپرسیم.

    پنهان کاری سوژه‌ای اصلی داستان شما است، سوژه‌ای که در این سالها نمونه‌های بسیاری در سینما داشته است، که از موفق ترین‌هایش می‌توان به آثار اصغر فرهادی اشاره کرد و از طرف دیگر در جشنواره امسال هم آثار متعددی با محوریت این سوژه ساخته شد، چه عاملی در نوع پرداخت باعث شد این سوژه بارها کار شده را انتخاب کنید؟

    دلیل ساختن این فیلم ابتدا تعریف کردن درست و مناسب یک داستان است که به نظر من رسالت اصلی فیلم داستانی است و در موازات آن بیان یک دغدغه. یک دغدغه‌ی درونی و چندین دغدغه‌ی اجتماعی. شاید بتوان گفت پنهان کاری یکی از تم‌های فرعی فیلم باشد ولی تم اصلی فیلم از نظر من ترس است. ترس نه به معنای آنچه در فیلم‌های ترسناک وجود دارد، ترس‌های درونی انسانها، ترس از آنچه که هستی و ترس از بر ملا شدن واقعیت آنچه که تظاهر به آن میکنی. ترس‌هایی که موجب دروغ، پنهان کاری و اتفاقای مشابه می‌شود. تفاوت پنهان کاری و دروغ در شنل با فیلم‌های اصغر فرهادی و مشابهینش شاید این باشه که در آنجا انسانها از دروغ‌های کوچک به فاجعه‌های بزرگ می‌رسند. ولی در شنل ترس‌ها باعث دروغ‌ها و پنهان کاری‌های بزرگ می‌شود. و این در مورد صحرا و آیدا و حتا طاهر و‌هامون صدق می‌کند. یکی اعمال گذشته‌اش را پنهان می‌کند، یکی هویتش را و دیگری چهره‌ی پلیدش را.

    فیلم بیشتر از هر چیز نگاهی دارد به خلاء‌های قانونی یا خلاء‌های اجرایی که در نهایت به جرایمی پنهان منتهی می‌شود، در ابتدای مسئله ازدواج کردن با شناسنامه مردی دیگر و اینکه یک فرد با انجام این کار به راحتی و بدون اینکه هویت او در محضر و در ثبت احوال مشخص شود، ازدواج مجددی می‌کند، چه شد که این تم را برای آغاز فیلم در نظر گرفتید و آیا این مشکل تنها در کشور ما اتفاق می‌افتد؟

    من اطلاعی از این ندارم که این مشکلات فقط مختص جامعه ماست یا نه. در شنل بیشتر بحث انتخاب‌های شخصی مطرح است تا بحث خلاء‌های قانونی. شاید برای برخی مشکلات در فیلم قانون صریح باشد و برای برخی نه. قصد اصلی من بیان انتخاب‌های یک فرد در شرایطی است که به او تحمیل شده و انتخابهای صحرا و اشتباهاتش که باز تاکید می‌کنم تحت شرایط سخت او در اجتماع صورت گرفته، علت‌العلل ترس‌ها و پنهان کاری‌های او در فیلم است.

    مسئله دیگری که در فیلم شما به آن اشاره می‌شود مشکلات اتباع خارجی افغان در ایران است، مسئله‌ای که نمونه‌های متعددی در آثار سینمایی سال‌های اخیر در کشور ما داشته است، با توجه به محدودیت تعداد این افراد به کل جامعه چه دلیلی باعث شد که این طیف از افراد جامعه را محور فیلم قرار دهید؟

    وقتی در جامعه معضلی وجود دارد، برای مطرح کردنش (و در درجات بالاتر حل کردنش) می‌شود مقاله و کتاب نوشت، حرکت‌های اجتماعی کرد یا فیلم ساخت. برای ساخت فیلم اجتماعی، داشتن یک دغدغه‌ی اجتماعی از ملزومات است و شرایط مهاجرین افغان در ایران که اتفاقا بخش عظیمی از جامعه‌ی ما هستند، دغدغه‌ی کمی نیست و بدون هیچ ادعایی سعی شده این دغدغه بدون این که تبدیل به شعار بشود در بافت فیلم جا داشته باشه و بخشی از روایت ما را تشکیل بدهد. من بسیار خوشحال شدم که چند ماه قبل ماجرای به مدرسه رفتن کودکان افغان به رسمیت شناخته شد و مجلس طرحی در این زمینه تصویب کرد. اگر سال گذشته این فیلم ساخته میشد؛ چنین مشکل وجود داشت و مسلما این اتفاق مسرت بخش، ربطی به فیلم ما ندارد، ولی این مشخص می‌کنه که آدم‌هایی هستند که دغدغه‌هایی مشابه ما داشتند و در این راه تلاش می‌کردند و می‌کنند و یکی از دغدغه‌های ما هم در فیلم بیان این معضل اجتماعی در دل یک داستان پیچیده و به نوعی معمایی بود.

    فیلم شما به نوعی داستان فیلم «فاطمیا» را دو سال پیش جایزه بهترین فیلم سزار ( اسکار فرانسه) را به خود اختصاص داد، در یادها تداعی می‌کند، داستان آن فیلم هم درباره زن جوان مهاجری است که از یکی از کشورهای عرب در شمال آفریقا راهی فرانسه می‌شود و تلاش می‌کند که خودش را با شرایط زیستی در سرزمینی دیگر وفق دهد و جایگاه شایسته‌ای با عنوان شهروند فرانسوی برای خودش کسب کند. نظر خود شما درباره این شباهت چیست؟

    متاسفانه این فیلم را ندیدم ولی ظاهرا این طور که شما می‌فرمایید باید چیزی شبیه گذشته‌ی صحرای شنل در روایت آن فیلم وجود داشته باشه. حتما فیلم را خواهم دید.

    طاهر در ذهن شما رابرت دنیروی تنگه وحشت بود؟

    نه لزوما. ما اتفاقا سعی داشتیم یک بدمن ایرانی و ملموس داشته باشیم و من و رضا بهبودی شدیدا اصرار داشتیم که طاهر بدون هیچ اغراق و زیاده روی به تصویر در بیاید. مسلما اگه طاهر رابرت دنیروی تنگه وحشت یا هر شخصیت خبیث تاریخ سینما را به یاد می‌آورد به دلیل خاطرات مشترکی است که ما از سینمای نوآر یا تریلر جهان داریم.

    فیلم پس از افشای گذشته صحرا کمی دچار کرختی می‌شود، چرا؟

    البته ما تمام تلاشمان این بود که چنین اتفاقی نیفتد.

    شما علاقه‌ای خاصی به ساخت درام‌های رواشناسانه بر پرده سینما دارید و این مسئله در دو فیلم سینمایی شما بسیار نمایان است، این علاقه از کجا می‌آید و آیا تصمیم دارید این روند را ادامه بدهید؟

    سعی من در این است که فیدر هر فیلم، فضاهای متفاوتی را تجربه کنم. شاید این کوچکترین شباهت بین دو فیلم من باشد. اینجا کسی نمی‌میرد درباره‌ی تاثیرات بیماری روانی و به موازات اون محیط بر شخصیت آدم‌هاست. ولی در شنل به صورت محوری چنین تم و فضایی وجود نداره و بیشتر تاثیرات محیط مطرحه و نیز این که مسلما داستانگوتر از آن فیلمه و در کل دو فیلم تفاوتهای ساختاری زیادی دارند. و این تنوعی است که سعی می‌کنم بعد از این در فیلم‌های بعدی هم داشته باشم.

    چه شد که باران کوثری را برای ایفای این نقش در نظر گرفتید و آیا او اولین گزینه‌ای بود که برای ایفای نقش صحرا در نظر گرفته شد؟

    مسلما باران کوثری جزو انتخاب‌های اصلی ما بوده است. در سینمای ما که واقعا از لحاظ کمّی دچار فقر بازیگر هستیم، این شانس ما بود که توانستیم باران کوثری را داشته باشیم و با این که به اعتقاد عده‌ای شاید به دلیل پرسونای باران کوثری باور کردن او به عنوان زنی با اصالت افغان ممکنه مشکل باشه، من معتقدم یکی از بهترین بازی‌های سال گذشته سینمای ایران بازی باران کوثری در شنل است. و با نهایت فروتنی این اعتقاد را درباره سه بازیگر اصلی دیگر و بازیگر خردسال فیلم شنل هم دارم.

    پایان باز و باز هم سنت فرهادی در سینما، چرا پایان باز را برای فیلم در نظر گرفتید و به نظر خود شما داستان پس از اتمام فیلم به کجا می‌انجامد؟

    در حقیقت من معتقد نیستم که فیلم پایان باز دارد. از منظر من چنان که قبلا هم گفتم شنل درباره آدمیست که نمی‌تواند با ترس‌های خودش رو به رو بشود و وقتی تصمیم می‌گیرد ترس‌هایش را کنار بگذارد و جلوی نیروی متخاصم بایستد، با همین حرکت نه چندان کوچک اصطلاحا حرکت قهرمان را انجام می‌دهد. حتی اگر کماکان طاهر تمام تهدیدهایش را دوباره فریاد بزند، آن استحاله در این آدم بوجود آمده و این یعنی پایان. شاید خیلی از سوالها بی‌جواب بماند و به قول شما ندانیم بعد از فیلم چه اتفاقی می‌افتد، ولی من می‌خواستم پایان ترس‌ها و تردیدهای صحرا پایان فیلم باشد. در ضمن به نظرم برای داستانی با خصوصیت‌های نوآر ولی از نوع ایرانی این بهترین پایان است. قتل و تیر و تفنگ و خونریزی و انتقام که شاید پایان محتمل در ذهن بعضی‌ها باشد، به نظر من از جنس این فیلم نیست.

     

    مدتی است که سینمای ما به سمت تک ژانری شدن پیش رفته است و غالب آثار سینمایی ما فیلم‌های ملودرام اجتماعی با تم‌های مشخص هستند، خودتان دلیل این اتفاق را چه می‌دانید و به نظرتان این روند تا چه زمانی ادامه خواهد یافت؟

    تا حدود زیادی با شما موافقم. سینمای ما در واقع تک ژانر نیست. تقریبا بدون ژانر است. ما شاید فقط شاخه‌ای از ژانر کمدی را داشته باشیم و علاوه بر آن شبه ژانر اجتماعی خودمان. به نظر من دلیلش حداقل در سالهای اخیر می‌تواند موفقیت فیلم‌های اصغر فرهادی باشد و همین طور تجربه‌های موفق کارگردان‌هایی نظیر رخشان بنی‌اعتماد و کیانوش عیاری در دهه‌های گذشته و همچنین علقت تماشاگران ما به فضاهای واقعی در فیلم‌های ایرانی. خیلی از فیلمسازان، آگاهانه و خیلی‌ها هم ناآگاهانه این مسیر را طی می‌کنند و بعضی‌ها تجربه‌های موفقی هم وجود داشته است و این که می‌پرسید این جریان تا کی ادامه خواهد داشت، جوابش یک «نمی‌دانم بزرگ» است. شاید تا زمانی که یک الگوی موفق دیگر جاگزین بشود. چون به نظر من سینمای ما شدیدا الگو محوره است، با این وجود به نظر من هنوز هستند فیلمسازانی که سعی می‌کنند تجربه‌های متفاوتی در فیلمسازی داشته باشند. که مسلما سهم جوانها در این ماجرا بیشتر است. خود من هم سعی کردم در این فیلم حداقل در قصه گویی فضای متفاوتی را نسبت به سینمای مرسوم تجربه کنم. ولی این که تا چه حد موفق بوده‌ام، قضاوتش با شما و تماشاگران.

    با توجه به اینکه این روزها مخاطب ایرانی با بازار گسترده‌ای چون محصولات‌هالیوودی روبرو است به طبع کار فیلمسازان داخلی برای جذب سلیقه‌های ارتقا یافته مخاطبان کمی سخت‌تر از گذشته است، به نظر شما در این میان فیلمسازان چگونه می‌توانند از پس سلیقه ترقی یافته مخاطبان بر بیایند؟

    واقعا به سختی. مشخصا بازار رقابت روز به روز سخت‌تر و مسیر ما تنگ‌تر می‌شود و سینمای فقیر ما از لحاظ موضوع و بسیاری عناصر دیگر، اگه به همین منوال پیش برود، قدرت مقابله‌ی چندانی ندارد. حالا اصلا بحث ممیزی و سانسور را مطرح نمی‌کنم. ولی به نظرم ترکیب بومی بودن و مشق ساختارهای مختلف داستانگویی (به ویژه ساختار کلاسیک که هنوز هم در فیلم‌های ما دچار لکنت است و در این مقوله فیلم خودم را هم مستثنی نمی‌دانم) شاید الگوی بدی نباشد، شاید.

    وضعیت اکران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

    وضعیت اکران که همیشه وضعیت خوبی نبوده است. ما همیشه مشکل عدم تطابق تعداد سالن و کمیت تولید را داشتیم و خیلی حرف‌های دیگر که شاید امروز گفتنش درست نباشد. ولی ما کماکان امیدواریم.

    برنامه آتی‌تان چیست؟

    چند طرح دارم که به شکل جدی مشغول کار کردن روی آنها هستم تا انشاالله سال آینده بتوانم بنا به اقتضاء یکی آنها را بسازم.

    شما می توانید تصویری از خودتان را در کنار دیدگاهی که می نویسید، قرار دهید!

    بدون دیدگاه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    سیامک ساسانیان