- روزنامه هنرمند - http://honarmandonline.ir -

دوگانگی بر سر سنت و مدرنیته

سپیده آماده|فیلم متولد ۶۵ که در سی و دومین جشنواره فیلم فجر هم توانست توجه مخاطبان و منتقدان را به خود جلب کند، این روزها‌‌ تجربه اکران را در سالن‌های سینمایی سپری ‌می‌کند و در مدت زمانی که از اکران گذشته، توانسته است با فروش قابل توجهی در سالن‌های سینمایی روبرو شود. مجید توکلی کارگردان متولد ۶۵ را اهالی رسانه با فعالیت سال‌هایش درازش در حوزه روزنامه نگاری سینما ‌می‌شناسند، روزنامه‎‌نگاری که پس از سال‌ها فعالیت در حوزه سینما، به ساخت فیلم مستند و کوتاه روی آورد و در نهایت سال گذشته اولین فیلم بلند سینمایی‌اش را مقابل دوربین برد، فیلمی‌که در تیتراژ آن رضا میرکریمی ‌به عنوان مشاور کارگردان و مهدی عسگرپور در کسوت تهیه کننده دیده ‌می‌شود. متولد ۶۵، داستان عشقی از جنس متولدین دهه شصت را روایت ‌می‌کند، عشقی که توانسته خیلی‌ها را برای تماشایش به سالن‌های سینمایی بکشاند. به بهانه حضور فیلم بر پرده سینماها، پای صحبت مجید توکلی کارگردان این فیلم نشسته‌‌ایم تا از ساخت اولین فیلم بلند و روند اکران کار بپرسیم.

آقای توکلی چرا متولد ۶۵؟ این نام را به دلیل تعدد جمعیت متولدین دهه شصت انتخاب کردید یا برای بار تبلیغاتی که این نام ‌می‌توانست برای فیلم به همراه بیاورد؟ به نظر خود شما چرا این نام را برای فیلم انتخاب کردم؟ کاراکترهای فیلم زیاد هم دهه شصتی نبودند و بیشتر به هفتادی‌ها شبیه بودند.

ماجرا از این قرار است که اساسا این فیلم به هیچ وجه مانیفست دهه شصتی‌ها نیست، کاراکترهای فیلم ما متولدین دهه شصت هستند و واکنش‌هایشان به شرایط اقتصادی جامعه اینگونه است. این که چرا ۶۵ برای اینکه ۶۵ میانه‌ای برای دهه شصت است، نه ‌می‌توان گفت نزدیک هفتاد است و نه نزدیک به پنجاه، چون رفتار متولدین سال ۶۶ به بعد به دهه هفتادی‌ها شباهت دارد و رفتار متولدین شصت تا ۶۴ هم به دهه پیشین خودشان شبیه است. واکنش‌های کاراکترهای داستان ‌می‌تواند از نظر فردی واکنش‌های یک دهه شصتی باشد و از نظری شخص دیگری نباشد. از نظر من این رفتارها ‌می‌تواند واکنش‌های یک دهه شصتی باشد و نسل دهه شصت به دلیل اینکه در دوران جنگ به دنیا آمده و در روزگار سازندگی رشد پیدا کرده‌اند، زیاد کودکی نکرده‌‌اند و نوجوانی نداشتند و پس از آن دانشگاه و کار و به همین دلایل هم عاشقی کردن واکنش‌هایشان به شرایط اقتصادی به گونه‌ای دیگر است. کما اینکه این نسل در شرایط اجتماعی و سیاسی هم در این سال‌های واکنش‌های مختلفی نشان داده است. به همین دلیل من ‌می‌خواستم کاراکترهای داستامن متولدین این دهه باشند. به هر حال باید یک سنی را برای کاراکترهای داستان انتخاب ‌می‌کردیم یا هفتاد یا شصت چون پنجاه که نمی‌توانستیم، انتخاب کنیم و ترجیح من متولدین دهه شصت بود، اما این فیلم مانیفست دهه شصتی‌ها نیست که دهه شصتی‌های این گونه هستند و تنها دو کاراکتر فیلم متولد این سال هستند.

از زمانی بگویید که طرح اولیه کار در ذهنتان ایجاد شد.

ایده این کار از خاطره‌ای که یکی از دوستانم برایم تعریف کرد نشأت گرفت. دوستم گفت که به همراه نامزدش برای دیدن خانه‌های بالای شهر به بنگاه‌های معاملات ملکی رفته بودند. همین. برای من خیلی جالب بود که چه مسئله‌ای باعث ‌می‌شود که فردی چنین کاری کند. از طرف دیگر این روزها در شبکه‌های مجازی ما با هجوم افرادی روبرو هستیم که خودشان را آنگونه که نیستند به نمایش ‌می‌گذارند، آدم‌های فیس بوکی و اینستاگرا‌می‌شبیه آن چیزی نیستند که در این شبکه‌ها معرفی ‌می‌شوند و همه این معرفی‌ها بر پایه دروغ است. خیلی از افراد عضو این شبکه‌ها نه شاعر هستند و نه کتابخوان اما در صفحه اینستاگرام، خود را شاعر و کتابخوان معرفی ‌می‌کنند. خیلی‌ها از طبقه متوسط رو به پایین اجتماع هستند اما در این فضاهای مجازی به گونه‌ای خود را به تصویر ‌می‌کشند که انگار همیشه در ویلای شمال به سر ‌می‌برند و با خودروهای مدل بالایشان تردد ‌می‌کنند. آدم‌های این روزها تصویری متفاوت با خود واقعی‌شان را در شبکه‌های مجازی به نمایش ‌می‌گذارند. تلفیق این ماجرا که سرکشیدن در زندگی طبقه بالاتر چه لذتی ‌می‌تواند به همراه داشته باشد و داستان دوستم که به همراه نامزدش به دیدن خانه‌های بالایی شهر ‌می‌رفت به شکل‌گیری طرح این قصه انجامید.

 به نظر شما دلایل جامعه شناختی یا روان شناختی این که آدم‌ها ‌می‌خواهند خود را به گونه‌ای جلوه بدهند که نیستند، چه ‌می‌تواند باشد؟

یک بخشش به دلیل شرایط اقتصادی کشور است که برای پولدار شدن به هر فاکتوری نیاز هست به غیر از تلاش و به هر شکلی ‌می‌توان پولدار شد. این شرایط نابسامان اقتصادی که به ناگاه فردی یک شبه پولدار ‌می‌شود، این تصور در اطرافیانش به وجود ‌می‌آید که فرد لیاقتش را ندارد و این به تناقض ‌می‌انجامد و جوانان پیش خودشان ‌می‌گویند چرا آن مازاراتی زیر پای من نیست و چرا خانه من در آن نقطه از شهر نیست. چون در شرایط آرمانی که همه به صورت یکسان از یک سری حقوق بهره من ‌می‌شوند و فاصله طبقه‌های اجتماعی تا به این انداز زیاد نیست، واکنش‌ها هم نمی‌تواند این گونه باشد، چون افراد فکر ‌می‌کنند که آدم‌های پولدار به دلیل تلاششان به این موقعیت اقتصادی رسیده‌‌اند پس برای پولدار شدن باید تلاش کرد. اما در جامعه‌ای که آدم‌ها بی‌تلاش و زحمت یک شبه به پول ‌می‌رسند، چنین واکنش‌هایی هم بروز ‌می‌کند.

‌ یه فلاش بکی بزنیم به سال‌ها گذشته، شما فارغ التحصیل معماری هستید و سال‌ها به عنوان روزنامه نگار سینمایی در روزنامه‌های شرق و اعتماد قلم زده‌اید. جرقه فیلمسازی چه زمانی و چگونه در ذهن شما شکل گرفت؟

سابقه مطبوعاتی در این مسیر بی تاثیر نبود و ورود من ابتدا در حوزه مستند بود. خدابیامرز رسول ملاقلی پور یک بار به من پیشنهاد داد فیلمی‌مستند درباره کاراکتر دختر معلول فیلم «میم مثل مادر» بسازم و جرقه فیلم سازی از آنجا در ذهن من شکل گرفت. خدا رحمت کند آقای ملاقلی‌پور را که عمرشان کفاف نداد تا آن فیلم را ببیند اما آن فیلم ساخته شد و موفق شد و جایزه هم گرفت. پس از آن فیلم مستند ماجراهای جذابی برای من اتفاق افتاد و فیلم مستند و کوتاه و پس از آن تله فیلم.

سینما را از کجا آموختید آیا در دوره‌های آموزشی کارگردانی هم شرکت کردید؟

نه من با دستیاری آغاز کردم و دستیار آقای فتحی در سریال اشک‌های و لبخندها بودم و پس از آن به صورت تجربی به ساخت فیلم کوتاه و مستند پرداختم.

نام آقای میرکریمی ‌به عنوان مشاور کارگردان در تیتراژ فیلم دیده ‌می‌شود از همکاری‌تان با او بگویید و از تاثیری که در سبک اثر گذاشت.

من برای وارد شدن به فضای سینما حرفه‌ای به فردی نیاز داشتم که کمکم کند و خوشبختانه دست تقدیر آقای میرکریمی‌ را در مسیر من قرار گرفتند به این شکل که ایشان داور جشنواره‌ای بودند و من فیلم کوتاهی در آن جشنواره داشتم و ایشان از کار من استقبال کردند و پس از آن به من پیشنهاد ساخت یک اثر بلند را دادند. من ایده متولد را مطرح کردم، در ابتدا ایشان قرار بود که تهیه کننده کار باشد اما به دلیل مشکلاتی که بر سر ساخت پروژه خودشان قرار گرفته بود به تهیه کنندگی کار نرسیدند و آقای عسگرپور را برای تهیه کنندگی کار پیشنهاد دادند و همه چیز پله پله اتفاق افتاد تا به ساخت فیلم انجامید. رضا میرکریمی ‌خیلی در ایده پردازی و روند قصه فیلم کمک کرد و همین‌طور که بزرگمهر حسین پور و پیمان قاسمخانی کمک بسیاری در شکل گیری قصه داشتند تا اینکه قصه شکل گرفت و به مرحله نوشتن رسیدیم.

 

ما به نوعی بلاتکلیفی را در شخصیت‌پردازی جوانان دهه شصتی قصه شما ‌می‌بینیم و به نظر شما چرا این جوانان در زندگی‌شان بلاتکلیف هستند و به رغم گذشت سه دهه از زندگی‌شان هنوز نتوانسته‌‌اند تکلیف کار و معاش و زندگی خود را مشخص کنند؟

شاید به این دلیل که نسل دهه شصتی‌ها یک نوعی از بلاتکلیفی را در رشدشان تجربه کرده‌‌اند نه ته کوچه است و نه سر کوچه. تکلیف دهه هفتادی‌ها خیلی مشخص‌تر است. واکنششان به مسائل اجتماعی مانند هنجارها و هنجارها و حجاب و دین و مشخص تر هستند همچنین دهه پنجاهی‌ها اما دهه شصتی‌ها بر سر این مسائل خیلی بلاتکلیف هستند. نسلی هستند که ناخودآگاه قرار شد دیده نشوند و به نظر من هر پیشرفتی که در متولدین دهه شصت اتفاق ‌می‌افتد مربوط به خلاقیت فردی است و هیچ ربطی به شرایط جامعه ندارد.

شاید این بلاتکلیفی به همان ماجرای پارادوکس سنت و مدرنیته در جامعه گذار باز ‌می‌گردد که در نوجوانی و جوانی دهه شصتی‌ها، ظهور و بروز بیشتری پیدا کرد.

بله دقیقا دنیا در حال تغییر است و این دوران گذار با دوران نوجوانی و جوانی دهه شصتی‌ها همزمان شده است. قطعا متولدین دهه هشتادی‌ها در دوره‌ای به جوانی ‌می‌رسند که این تغییرات اتفاق افتاده است و تکلیفشان با دنیا و ارزش‌ها مشخص است. به نظر من نسل دهه شصت در دوره‌ای آزمون خطا زندگی کردند در دوره‌ای که هم شرایط سیاسی جامعه در دوره آزمون و خطا بود.

یکی دیگر از مولفه‌های نسل دهه شصت، تعداد دو برابری جمعیت این نسل نسبت به دو دهه پیشین و پسینشان است. جمعیت بالایی که در جریان زندگی‌شان با مشکلاتی مانند کلاس‌های نفره و چند شیفته و سیل متقاضیان کنکور و پس از آن بیکاری گسترده روبرو شد.

دقیقا همین طور است، همان مسئله آزمون و خطایی که من بهش اشاره کردم.

یکی از مولفه‌های اصلی شما ماجرای یک شبه پولدار شدن است، به نظر شما چرا خاطره افشار و چنین ریسکی ‌می‌کنند و خودشان را وارد این بازی کنند.

همه چیز شوخی شوخی جدی شد و معمولا آدم‌ها در این شوخی‌ها فکر انتهایش را نمی‌کنند جسارتی که در این کاراکترها وجود دارد باعث ‌می‌شود که به سمت امتحان کردن بروند و زمانی که شوخی اول را ‌می‌کنند، فکر نمی‌کنند که ممکن است انتهای بدی داشته باشد و شوخی شوخی ماجرا جدی ‌می‌شود. پس از جریان اعتراف این تصور به وجود ‌می‌آید که مشکلات حل ‌می‌شود اما ماجرا حل ‌نمی‌شود و هی بد و بدتر ‌می‌شود و قطعا تصویری از پایان کار نداشتند و این از آن بازی‌هایی است که خیلی از ما در طول زندگی انجام ‌می‌دهیم و فکر ‌می‌کنیم که جدی نیست اما شوخی شوخی جدی ‌می‌شود.

از انتخاب بازیگران کار بگویید، از کجا به این ترکیب رسیدید؟

به دلیل بکر بودن قصه باید حتما به سمت بازیگرهایی ‌می‌رفتیم که کمتر دیده شده اند، مخصوصا نقش افشار که پیش برنده قصه بود و درام را شکل ‌می‌داد و همذات پنداری مخاطب را بیشتر بر‌می‌انگیخت. بر همین اساس من این بازیگران را به آقای عسگرپور پیشنهاد دادم و این ترکیب چیده شد. در مرحله انتخاب بازیگر برای نقش صاحبان خانه خانم سعادت حضور یک آدم با تجربه در کنار این ترکیب به صورت تجربی کمک بزرگی برای ما بود.

اثر شما ریشه‌های عمیق اجتماعی دارد و مسئله طبقه اجتماعی که یکی از مهم‌ترین مولفه‌های جامعه شناختی است در اثر شما به وضوح دیده ‌می‌شود، طبقه اجتماعی چه تاثیری در شکل‌گیری کاراکترهای داستان شما گذاشته است؟

طبقه اجتماعی در قالب خانه کاراکتر اصلی داستان ما است. ما برای خاطره و افشار خانه هم تجسم کرده بودیم و اینکه اگر لازم به نشان دادن خانه این افراد باشد، چه محله‌ای برایشان تعریف ‌می‌شود.

و محله‌شان کجا بود؟

محله پیچ شمیران و حوالی آن این افراد متعلق به آن طبقه اجتماعی بودند.

به نظر شما افشار چه داشته‌هایی از طبقه خودش را در فیلم به نمایش گذاشته است؟

افشار و خاطره فقیر نیستند پولدار هم نیستند. آنها عضو طبقه‌ای از اجتماعی هستند که در نوسانات اقتصادی گاهی پایین ‌می‌آیند و گاهی بالا ‌می‌روند. به نظر من طبقه متوسط مولفه‌هایی محسوسی ندارند و بیشتر طبقه‌هایی مانند طبقه پایین و بالای اجتماعی مولفه‌های گل درشتی در فیلم‌های دارند مانند خانه و دکور خاص اما طبقه متوسط نه.

و طبقه متوسط تنها طبقه‌ای است که غالب تحولات جامعه را شکل ‌می‌دهد.

دقیقا.

و ما در کشورمان با زوال این طبقه روبرو هستیم.

دقیقا همینطور است. ما به دلیل نوسانات اقتصادی در حال از دست دادن طبقه متوسط در کشورمان هستیم و به نظر من مرگ یک کشور زمانی اتفاق ‌می‌افتد که طبقه متوسطش از میان برود و این اتفاق بسیار تلخی است. با زوال طبقه متوسط خشونت، نابهنجار و فساد افزایش پیدا ‌می‌کند.

دروغ یکی دیگر از نابهنجاری‌های اجتماعی است که تم اصلی درام را در فیلم شما شکل ‌می‌دهد، چرا افشار به این آسانی دروغ ‌می‌گوید؟

دروغ این روزها جایگزین بسیاری از ارکان جامعه ما شده است، این روزها از زمانی که پایت را از خانه بیرون ‌می‌گذاری دروغ ‌می‌شونی تا زمانی که به خانه برسی و به همین دلیل هم من فیلمم را بر پایه این معضل اجتماعی ساختم.

فیلم با ریتم تندی آغاز ‌می‌شود و در طول کار ما با کاهش ریتم روبرو ‌می‌شویم. چرا ریتم تند ابتدایی فیلم در نیمه دوم با کاهش چشم گیری روبرو شد، کاهش ریتمی‌که به کاهش تاثیرگذاری هم انجامید.

ما ‌می‌خواستیم ریتم فیلم از ابتدا تا انتها بالا باشد و اگر این ریتم رو به کاهش ‌می‌گذارد قطعا به دلیل ضعف کار من است، چون تجربه کارگردانی در یک لوکیشن و تعریف قصه در این مکان کار بسیار دشواری است هم برای نویسنده کار که کار اول سینمایی اش بود و هم برای من. به هر حال درصد خطا وجود دارد اما قصد ما این بود که ریتم فیلم تا پایان به همان سرعت نیمه اول باقی بماند اما الان این اتفاق نیفتاده است و در جاهایی ریتم فیلم ‌می‌افتد.

تک لوکیشن بودن دو سوم کار به نظر شما ریسک نبود؟

چرا خیلی کار سختی است. معمولا کارگردان‌ها در فیلم‌هایی سوم و چهارمشان به دنبال فیلم‌های تک لوکیشن ‌می‌روند. شاید اگر به عقب برگردیم با وسواس بیشتری روی این فیلم نامه کار کنم و یا شاید متولد ۶۵ فیلم اولم نباشد و فیلم دوم و سوم باشد و یک داستان سبک تر را کار ‌می‌کردم، متولد ۶۵ فیلم خیلی سختی بود.

به چه معنا سخت؟

به معنای تک لوکیشن بودن کار. کار در تک لوکیشن برای کارگردان کار اولی خیلی سخت است.

خیلی‌ها معتقدند که آسان شدن دسترسی به بازار فیلم سازی باعث شده است که این روزها فیلم ساختن کار ساده‌تری باشد و این اتفاق به شکل گیری نسل جوان فیلمسازانی شده است که با سادگی بیشتری قدم در این حرفه ‌می‌گذارند، به نظر شما این مسئله چه تاثیری در سینمای این روزهای ما دارد؟

به نظر من فیلم سازی در کشور ما کار ساده‌ای است و فیلم خوب ساختن دشوار است و اصلا فیلم سازی در دنیا به سمتی ‌می‌رود که کار ساده‌ای شده است شرایط و ادوات و همه چیز برای فیلم سازی آسان و ارزان فراهم ‌می‌شود اما ساختن فیلم قصه‌گویی که ادا در نمی‌آورد و با مخاطب ارتباط برقرار ‌می‌کنند، دشوار است.

به نظر شما تعدد فیلم سازان جوان چه تاثیری در سینما دارد.

به نظر من ظهور این فیلم سازان جدید به دلیل شرایط فیلم سازی است، چون بازار رقابتی آزاد شکل‌‌ گرفته و همه ‌می‌خواهند فیلم بسازند، اما ماندگاری آثار با مخاطبان است.

به نظر شما آینده سینمای ما با ادامه این روند چگونه خواهد بود؟

به نظر من خیلی درخشان‌تر از امروز خواهد شد، کما اینکه در تمام این سال‌ها سینمای ما رشد صعودی داشته است و از معدود مولفه‌های کشور ما است که به رغم نادیده گرفته شدن، سیر صعودی‌اش را طی ‌می‌کند و هر روز به موفقیت بیشتری ‌می‌رسد.

غالب منتقدان و روزنامه نگارانی که قدم در وادی فیلم سازی ‌می‌گذارند، آثار قابل توجهی ‌می‌سازند، به نظر شما چه مسئله‌ای باعث ‌می‌شود که منتقدان سینما سر از دنیای فیلمسازی در بیاورند و ازقضا فیلمسازان خوبی هم از کار در بیایند؟

نوع نگاه آدم‌هایی که کار روزنامه نگاری ‌می‌کنند نسبت به سایرین متفاوت است، نه به معنای فضیلت بلکه به این معنا که با دید گستره و جزئی نگرتری به شرایط ‌می‌نگرند و سینمایشان بر پایه قصه است. مثلا سینمای فریدون جیرانی که همیشه سینمای قصه گو بوده است یا فیلمسازان دیگری مانند رسول صدرعاملی. فیلم سازانی که بر مبانی قصه پردازی فیلم ‌می‌سازند و به نظر من این روند از همان نگاه ژورنالیستی شان بر ‌می‌خیزد.

از ابتدای امسال سالن‌های سینمایی ما با فروش بسیار خوبی روبرو شدند به گونه ایی که سال ۹۵ را ‌می‌تواند یکی از سال‌های طلایی اکران در طول یکی دو دهه اخیر نام گذاری کرد، به نظر شما دلیل اقبال مردم به سینماها در سال جاری چه بود؟

به نظر من دلیل این استقبال بیشتر از همه شرایط اکران، چینش سالن‌ها و مقطع زمانی و محوریت قصه بوده است. تجربه نشان داده است که سینمای داستان گو با استقبال خوبی از سوی مخاطبان روبرو ‌می‌شود، اگر شما نگاه کنید ‌می‌بینید که سرفصل همه فیلم‌های پر فروش در سال ۹۵ که به عنوان یک سال طلایی در اکران از آن نام ‌می‌بریم، قصه و داستان بوده است. اصلا جریان اصلی سینما بر پایه سینمای قصه‌گو زنده است.

به نظر شما روند اقبال مخاطبان به سینما چطور ‌می‌تواند ادامه پیدا کند؟

به نظر من با ادامه سینمای داستان پرداز ‌می‌توانیم این اقبال را ادامه بدهیم.

اتفاقی که در جشنواره فجر سال‌های اخیر داشته‌‌ایم حضور فیلم اولی‌های موفق بوده است و تبلور این حضور را ‌می‌توان در جشنواره پیشین با حضور ابد و یک روز سعید روستایی دید، فیلمی‌که توانست بیشترین تعداد سیمرغ را در تاریخ جشنواره به خود اختصاص دهد. شما دلیل این اتفاق را چه ‌می‌دانید؟

به نظر من حضور داغ فیلم اولی‌ها در ابتدای مسیر قرار دارد و این حضور ادامه پیدا ‌می‌کند. هنر و به خصوص سینما که به نوعی یک صنعت هم هست، با سرعت بسیاری رو به جلو است و به چشم بر هم زدنی نسل‌های جدید تر ‌می‌آیند و جای نسل‌هایی پیشین خود را ‌می‌گیرند. ما هم اگر بخواهیم معطل کنیم و به روز نباشیم، نسل بعد از ما ‌می‌آید و جای ما را ‌می‌گیرد. این اتفاق نشان ‌می‌دهد که دنیا جای مکث کردن نیست و همه آدم‌ها در حال به روز شدن هستند به خصوص در سینما. به نظر من در میان فیلم سازان قد‌یمی‌ما تنها فیلمسازی که خودش را به روز نگه داشته، علیرضا داوود‌نژاد است، به همین دلیل هم آثاری مانند کلاس هنرپیشگی و مرهم تا به این اندازه به روز است. در ادامه حضور فیلم اولی‌های موفق در فجر سال گذشته، امسال هم با فیلمسازان اول خوبی در فجر روبرو خواهیم شد.

گسترش ابزارهای ارتباطی باعث شده که اکثر جوانان ما سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی دنیا را به صورت هم زمان با پخش در کشورهای مبدا دنبال کنند. این مسئله کار فیلم سازان را دشوار ‌نمی‌کند؟

به نظر من فیلم سازان ما هم باید به روز باشند، مادا‌می‌که ما فکر کنیم روش خودمان بهترین است، شکست خورده‌ایم. سینمای ایران در این زمینه بسیار موفق است و در کنار تکنولوژی روز دنیا خیلی خوب پیش ‌می‌رود. به باور من ما باید خودمان را به روز کنیم و با جریان فیلمسازی روز دنیا جلو برویم.

البته یکی از تفاوت‌های عمده‌ای که سینمای ایران با سینمای دنیا دارد مسئله ژانر است، غالب آثار سینمای ما در دو ژانر ملودرام و کمدی است و ژانرهایی مانند علمی‌تخیلی و وحشت در سینمای ما اصلا وجود ندارد.

به نظر من این محدودیت ژانر به دلیل نبود تکنولوژی در این گونه ژانرها است. ساختن فیلم ترسناک و تخیلی و فیلم‌هایی مانند ماتریکس ابتدا نیازمند زیربنای تکنولوژیک کار است و پس از آن وجود فیلمسازانی که در این گونه از ژانر تولید اثر ‌می‌کنند. به همین دلیل هم هست که ما دیرتر به این اتفاق ‌می‌رسیم.

یعنی روزگاری ما هم به تعدد تولید آثار علمی‌تخیلی در سینمایمان خواهیم رسید؟

بله صد در صد. به نظر من در ده سال آینده سینمای ایران دستخوش تغییرات بسیاری خواهد شد، هم در زمینه تولید و ساخت و هم در سایر زمینه‌ها.

چه مشکلاتی بر سر راه فیلم سازان فیلم اولی قرار دارد، آقای توکلی؟

به نظر من مهم‌ترین مسئله سرمایه‌گذار است.

سرمایه گذاران به چه آثاری اقبال بیشتری نشان ‌می‌دهند؟

متاسفانه همین آثار کمدی. نه اینکه کمدی بد باشد بلکه ژانر بسیار مهمی‌هم هست. البته سرمایه گذاران به آثار دارای قصه هم توجه نشان ن‌می‌دهند. کما اینکه نگاه به فهرست فروش فیلم‌های امسال سینما نشان ‌می‌دهد، فیلم اجتماعی مانند فروشنده لقب پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران را به خود اختصاص داده است. متاسفانه در سال‌های اخیر شرایط برای تولید اثر سینمایی دشوار بود، اما این روزها وضعیت بهتر شده است و فیلم سازان توجه بیشتری به آثار سینمای اجتماعی داشته‌اند.

برنامه‌های آتی تان در عرصه فیلمسازی چیست؟

شاید قبل از فیلم بلند سینمایی بعدی‌ام، یک فیلم مستند کار کنم.

فیلم بعدی‌تان چه خواهد بود؟

این روزها مشغول نگارش قصه اثر بعدی‌ام هستم که احتمالا در سال آینده ساخته خواهد شد.