سپیده آماده|«هاتف علیمردانی» سینما را با ژانر کودک و «راز دشت تاران» در سال ۸۸ آغاز کرد و پس از «یک فراری از بگبو»، فیلم سازی را در ژانر ملودرام اجتماعی با «به خاطر پونه» در سال ۹۱ کلید زد، فیلم در بخش خارج از مسابقه جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و در نهایت توانست در اکران فروش خوبی داشته باشد. هر چند «مردن به وقت شهریور» نتوانسته بود توجه منتقدان و اهالی سینما را به خود جلب کند اما «کوچه بینام» در فجر ۹۳ خوش درخشید در نهایت توانست علاوه بر کسب سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن، در رتبه سوم در میان بهترین فیلمها از نگاه تماشاگران جشنواره هم جای گیرد. «هفت ماهگی» ششمین فیلم علیمردانی است که این روزها، یک سال پس از اولین نمایشش در فجر سی و چهارم، بر پرده نقرهای سالنهای سینمایی جای گرفته است. فیلم با بازی باران کوثری، حامد بهداد،هانیه توسلی و پگاه آهنگرانی، داستان زنی باردار را روایت میکند که تردیدی آرامش را از زندگیاش میگیرد. علیمردانی در این فیلم هم مانند غالب آثارش، پنهانکاری و تردید در زندگی زناشویی را محور قرار داده است و به باور خودش این موضوعات نیاز جامعه این روزهای ماست. به بهانه حضور «هفت ماهگی» بر پرده نقرهای، گفتگویی با «هاتف علیمردانی» داشتهایم تا از دغدغههای فیلم سازی در ژانر ملودرام اجتماعی و همچنین فیلم «هفت ماهگی» بپرسیم.
شما کارگردانی را از ژانر کودک با آثاری مانند «راز دشت تاران» و «یک فراری از بگبو» آغاز کردید، چرا فعالیت در این ژانر را ادامه ندادید؟
سینمای کودک آن روزها راهی برای ورود ما به عالم سینما بود، چون گرفتن مجوز کارگردانی به این راحتی نبود. من به همراه آقای لطفعلی «راز دشت تاران» را کارگردانی کردیم و از اثری که تلفیق فضای رئال-انیمیشن بود برای ورود به سینما استفاده کردیم و جواب داد و فیلم در جشنواره کودک هم جوایزی به خود اختصاص داد و به اکران هم رسید.
چه شد که در سال ۹۱ ژانر ملودرام اجتماعی را با «به خاطر پونه» آغاز کردید؟
«به خاطر پونه» براساس دغدغههایی بود که من داشتم ، فیلم نامه «به خاطر پونه» در سالهایی نگاشته شد که حال سینما زیاد خوب نبود و ممیزیها سختی در فضای سینما حکم فرمایی میکرد. حدود ۵ ماه تمام من درگیر گرفتن پروانه ساخت بودم و به هر حال پس از درگیریهای مختلف و ممیزیهای فراوان، موفق شدیم مجوز ساخت این فیلم را بگیرم اما متاسفانه با اینکه متن بارها بازنویسی شده بود به دلیل کج سلیقگی مدیران وقت ارشاد، در بخش خارج از مسابقه جشنواره فجر به نمایش درآمد و یکی از فرصتهای طلایی را از دست داد. آن روزها به راحتی سر فیلمها بریده میشد و کسی هم پاسخگو نبود و خوشحالم که این روزها فیلمسازان جوان تا به این اندازه مورد توجه مدیران قرار میگیرند. مدیریت سینمای ما فارغ از بخشی کوچکی از آن، بسیار قابل تایید است و من به فعالیت ۴ ساله آقای ایوبی نمره قبولی میدهم.
شما پس از «به خاطر پونه» با محوریت مسائل زن و شوهرها، با فیلم «مردن به وقت شهریور» و ماجرای نوجوانان بار دیگر در جشنواره حضور پیدا کردید و اما فیلم نتوانست توجه منتقدان را به خود جلب کند و در نهایت با تاخیر به روی پرده نقرهای سینماها نشست. از مسائل زندگی زوجها، گذاری داشتید به مسائل نوجوانان از این گذار بگویید.
فیلمساز اجتماعی معضلات روز را بررسی میکند و «مردن به وقت شهریور» هم از دغدغههایی بود که من درگیرش بودم و با بسیاری از جوانان دربارهاش صحبت کردم و خوشبختانه آن فیلم هم مانند «به خاطر پونه» گیشه موفقی داشت.
فیلم با تاخیر چند ساله در اکران روبرو شد.
بله درگیریهای بین سرمایه گذار و تهیهکننده فیلم اتفاق افتاد و فیلم در نهایت پس از خرید سهام فیلم از سوی تهیهکننده فیلم به نمایش درآمد.
غالب منتقدان بهترین اثر شما را «کوچه بینام» میدانند، به نظر شما چه مولفههایی در این فیلم باعث شد که «کوچه بینام» با چنین اقبال گستردهای روبرو شود؟
آثار هر فیلم سازی را میتوان رتبه بندی کرد، اما من هنوز هم بهترین فیلمم را که تا به حال اکران شده، «به خاطر پونه» میدانم، البته «آباجان» یک سر و گردن از همه تولیدات قبلیام بالاتر است. من از آزمون و خدا بیرون آمده ام و «آباجان» را بر اساس تجربهای که در این سالها به دست آوردهام، ساختم.
شما از جمله کارگرانانی هستید که نگارش آثارتان را هم برعهده دارید، این توامانی نگارش فیلمنامه و کارگردانی چه تاثیری در اثر دارد؟
فیلمسازان مولف جهان متفاوتی دارند، به نظر من کارگردانی بیشتر یک مقوله تکنیکال است تا آرت، به هر حال آرت نمیتواند از آن جدا باشد به نظر من قدرت خلاقه یک فیلم ساز از نوشتش میآید. از نوشتن است که دغدغه فیلم ساختن در من آغاز میشود و بارها اتفاق افتاده است که فیلم نامههای بسیار خوبی به من پیشنهاد شدهاند اما زمانی که به مرحله تولید رسیدند، حس کردم که سوژه فیلم نامه؛ دغدغه من نیست، چون دغدغه من از جهانی میآید که از قبل ساختهام. به هر حال مولف بودن کارگردان به نظر من در فضای فیلمهای اجتماعی در ایران به دلیل شهودی بودن اتفاقات، به فضای آثار کمک میکند.
برسیم به جرقه نگارش فیلم «هفت ماهگی»، چه زمانی این جرقه زده شد؟
هر فیلمی یک ایده اولیه دارد مثل یک عکس، یک خاطره، یک جمله یا یک کانسپت شاعرانه یک بیت مثل «مردن به وقت شهریور» که از جمله شاهکارهای علی صالحی است، اینها همه هجمهای میشود از اتفاقات و کلمات که در ذهن یک فیلمساز جریان پیدا میکند و اینجا است که حس میکنی ذهنت آبستن خلق یک اثر است. مثلا «آباجان» از گذشته من میآید، من مادربزرگ خودم را «آباجان» صدا میکردم و خیلی از اتفاقات را خودم شهودی تجربه کرده بودم. «هفت ماهگی» از یک اتفاق میآید، از پدر شدن خود من از تجربه به دنیا آمدن یک فرزند، از اینکه میتوانی کسی را به وجود بیاوری که از وجود خودت است، کسی که میتوانی اشتباهاتی که در زندگی خودت افتاده است را در زندگی او جبران کنی. یا مثلا آقا مهدی قصه فیلم «کوچه بینام» و اعتدالش، از یک شخصیت واقعی به نام آقا مهدی میآید که در یکی از محلههای قدیمی تهران آبمیوه فروشی داشت و زندگیاش با چنین اتفاقاتی روبرو شده بود. اینکه یک آدم بیسواد میتواند به طرز عجیب و غریبی خط اعتدال را رعایت کند برای من خیلی جالب بود. اینکه در گستره زندگی بتوانی از افراط و تفریط دوری کنی به درک و شعور و جهان بینی و نگاه به جهان هستی باز میگردد. چون به فضای ناتورالیستی علاقمندم و دوست دارم فیلمهایم هم در همین فضا ساخته شود، از تجربههای شهودی و بومیام به ساختن اثر میرسم.
خیلیها معتقدند که «کوچه بینام» خیلی موفقتر از «هفت ماهگی» بود و «هفت ماهگی» ادامه انتطارتی نبود که در میان اهالی سینما از شما ایجاد شده بود. چرا «هفت ماهگی» نتوانست اقبالی که «کوچه بینام» در میان منتقدان از آن خود کرده بود را ادامه دهد؟
برخی از منتقدان تحت تأثیر شرایط قرار میگیرند، مثلا منتقدان فیلم «مردن به وقت شهریور» را با خاک یکسان کردند اما این فیلم در اکران مورد توجه بی نظیر مردم قرار گرفت. من از دل مردم میآیم و برای مردم فیلم میسازم. فیلم «هفت ماهگی»؛ فیلم منتقد پسندی نیست و یک فیلم مردمی است و با اینکه این اثر در بدترین فصل اکران به نمایش در آمده، اما با استقبال خوبی از سوی مخاطبان روبرو شده است. من به عنوان فیلمسازی که از سینمای مستقل میآید و از هیچ نهادی پول نمیگیرد، نظر مردم را در فیلمسازیام در نظر میگیرم در این میان گاه فیلمهایم با نظر منتقدان هماهنگ میشود و گاه نه اما همیشه با نظر مردم همسو است. من نه به کوبیدن «مردن به وقت شهریور» نه به تشویق «کوچه بینام» و نه بیتفاوتی به «هفت ماهگی» کاری ندارم و من به تجربیاتم کار دارم. گاهی برخی این تجربیات من را جدی میگیرند در حالی که نباید جدی بگیرند، اجازه بدهند که من تجربه کنم.
«هفت ماهگی» یک سال پس از نمایش در جشنواره، یک هفتهای است که به اکران عمومی درآمده این تاخیر در اکران به چه دلیل بود و همچنین انتخاب این فصل نامناسب پیش از جشنواره فجر برای نمایش فیلم؟
«هفت ماهگی» سرنوشت خوبی نداشت برخی از فیلمها خوب نمیآورند از همین تصادف باران کوثری در میانه تصویربرداری فیلم تا زمانی که خبر توقیف فیلم پیش از جشنواره از سوی برخی از رسانهها منتشر شد و پس از آن حاشیههای که برای اکران فیلم اتفاق افتاد و در نهایت فیلم با درایت ارشاد اکران شد. فیلم از معضلاتی صحبت میآید که کمی تلخ است اما واقعیتی است که با هدف خیرخواهانه بیان شده است و هدف من از به تصویر کشیدن این مشکلات نه از جهت سیاه نمایی که در راستای رفع ایرادات است. هر چه ما کمتر از مشکلاتمان صحبت کنیم تاولها و دملهای بیشتری به وجود خواهند آمد به نظر من این سالها که ما توانستیم حرفهای بهتر و مهمتری بزنیم، اتفاقات بهتری هم در سطح جامعه افتاده است.
برسیم به شخصیت پردازی کاراکترها، در ابتدا رعنا با بازی باران کوثری، حساسیتهای رعنا به دلیل بارداری است یا به علت حسی که در برابر رفتارهای مشکوک مهرداد پیدا کرده است؟
بارداری به لحاظ شیمیایی تغییراتی را در یک زن ایجاد میکند و حساسیتهایش را بالاتر میبرد، اما ما پرانتز را از جایی باز کرده ایم که این زوج دچار بحران شدهاند و این اتفاقات زاییده بحرانهایی است که در سالهای ابتدایی زندگی شان تجربه کرده اند. شخصیت غیرقابل اطمینان مهرداد و عدم مسئولیت پذیری او در برابر زندگی باعث شده است رعنا به او شک پیدا کند و این شک مانند خوره روح زندگی آنها را میخورد.
چه پیشینهای باعث میشود که مهرداد چنین رفتاری را برابر همسر باردارش در پیش بگیرد و اینگونه نسبت به او و فرزندی که در راه دارد بی تفاوت باشد؟
مردهای مختلفی وجود دارند، برخی از مردها مردهای بسیار خوب و وفادار هستند در کنارش هم عدهای تعهد را نمیشناسند و آدمهای خوش گذرانی هستند، چنین مرداهایی حس میکنند اگر زن و زندگی شان را با دروغ و کلک حفظ کنند میتوانند هر کار دیگری را هم در کنارش انجام دهند، اما تجربه نشان داده است همیشه کارمای این رفتارها به زندگی خودشان باز میگردد و زندگیشان را تحت شعاع قرار میدهد.
در خصوص شخصیت سالومه از همان ابتدا مشخص است که با یک زن اغواگر روبرو هستیم با همان المانهای گل درشت، از شخصیت پردازی این کاراکتر بگویید و بازیگری که برایش انتخاب کردید؟
هانیه توسلی بازیگری خوبی است و به نظر من هم بهترین گزینهی خانم ماهانیه است. باران به دلیل اتفاقی که برایش افتاد نتوانست در برخی از سکانسهای حضور پیدا کند و این مسئله به فیلم لطمه وارد کرد. شخصیت رعنا به نظر من اخته مانده است و کاش میتوانستیم آن چیزی که در فیلم نامه بود در جریان فیلم میدیدم که اگر آنگونه میشد ما بیشتر دلمان برای رعنا میسوخت. سه روز پس از شروع فیلم برداری باران تصادف کرد و ما یک سری از سکانسها را پس از ۴۵ روز با محدودیتهایی که در صورت او ایجاد شده بود گرفتیم و این ماجرا به کار ضربه زد اما به نظر منهانیه بازی درخشانی در فیلم دارد و این کار جزء بازیهای خوب محسوب میشود، البتههانیه توسلی در همه فیلمهای من خوب بازی کرده است.
محور فیلم «هفت ماهگی» مانند خیلی از فیلمهای دیگری که در سالهای اخیر ساخته شده است؛ شک و خیانت در زندگی زناشویی است، چرا پس از این همه فیلم با سوژه خیانت که در سالهای اخیر ساخته شده است باز هم این سوژه را برای ساخت فیلم در نظر گرفتهاید و به نظر شما تعدد فیلمهایی که با این سوژه ساخته میشوند، اصل این سوژه را به وادی کلیشه و تکرار نکشانده است؟
بیشتر حرف من در «هفت ماهگی» این است که قدر لحظات و زندگیمان را بدانیم چون خیلی چیزها بازگشت ناپذیر هستند. رعنا دیگر به آن زندگی بر نمیگردد. در جریان اکران در پایان فیلم یک نریشنی اضافه کردم که در آن حامد با باران حرف میزند و درد دل میکند که نشان از آن انقلاب و تغییر در شخصیت او دارد. حرف من در این فیلم این است که با اینکه تغییر میکنی اما از دست دادههایت باز نمیگردند. حرف مهم فیلم این بود که هر کاری بکنی کارما آن را به خودت بازمیگردداند. پایان فیلم هم به نظر من پایان تاثیر گذاری است.
با توجه به اینکه سوژه خیانت در سینما ما در سالهای اخیر به تکرار رسیده است شما در انتخاب دوباره این سوژه چه راهکاری را به کار بردید که از ورطه تکرار دوری کنید؟
به نظر من این محدودیتی که در سالهای اخیر اتفاق افتاد مبنی بر اینکه در خصوص خیانت فیلم ساخته نشود، باعث این گرایش فیلمسازان به این سوژه شد. هر چیزی که با ممنوعیت روبرو شود از سوی مردم با استقبال یبشتری روبرو میشود. مثلا در هلند مواد مخدر آزاد است و کمترین تعداد معتاد هم در این کشور است. ممنوعیت باعث تحریک فیلم ساز برای رفتن به این سمت میشود. از طرف دیگر مسائل جامعه هم سبب میشود که فیلم سازان تا به این خود این سوژه را محور آثارشان قرار دهند.
برگردیم به همان ماجرای تصادف باران کوثری که در روند تصویربرداری کار شکل گرفت و در نهایت سبب شد کاراکتر رعنا شکل نگیرد.
مرد نازنینی به نام محمود کلاری تصویرداری هفت ماهگی را برعهده داشت و تجربه بی نظیری که من با او در کوچه بینام داشتم در این اثر هم تکرار شد. همیشه آنطوری که میخواهی اتفاق نمیافتد و در هفت ماهگی هم به رغم اینکه شروع خیلی خوبی داشتیم ناگهان روز۱۶ فیلمبرداری آن اتفاق ناگوار برای باران افتاد، اتفاقی که من و کل پروژه را تحت تاثیر قرار داد. اگر شما باران و ماشینش را سر صحنه تصادف میدیدید، متوجه میشدید که او از یک مرگ حتمی نجات پیدا کرده و همین اتفاق ناخودآگاه من و جهان فیلمش را تحت تأثیر قرار داده بود. بعدها خبرهایی منتشر شد مبنی بر اینکه سوژه و جریان فیلم تغییر پیدا کرده است که اصلا اینگونه نبود، اما مسئلهای که فیلم را الکن کرد این بود که ما نتوانستیم یک سری سکانسها از فیلم را بیگیرم.
کدام سکانسهای فیلم در جریان اکران با ممیزی روبرو شد؟
یکی دیگر از مولفههایی که به فیلم ضربه زد، ممیزی بود. خط قرمزهایی هست که نمیتوانیم از آن بگذریم و فیلم هم نیازمند همین رد شدنها است. متاسفانه با تمام احترامی که برای وزارت ارشاد قائلم و معتقدم که تیم خوب از جنس سینماگران در حال فعالیت در این نهاد هستند اما میشد فیلم با ممیزیهای کمتری پروانه نمایش بگیرد. در جریان فیلم سکانسهایی مانند سکانسهایی مربوط به مهرداد و سالومه و بازی پگاه و بازی محمدرضا علیمرانی کم شده است.
فیلم گویای همان پارادوکسی است که میان سنت و مدرنیسم اتفاق میافتد. رعنا نماد سنت به معنای نجابت و پاکی است که با ازدواج در خانوادهای قرار میگیرد که چنین مولفههایی را رعایت نمیکنند و درگیر روابط بیقید و بند هستند. با مرگ رعنا فیلم به گونهای انگار زنگ خطر پاکی و نجابت را به صدا در آورده است.
در این سالها ما شاهد بودهایم که تقابل سنت و مدرنیته در ۹۹ درصد از موارد با پیروزی مدرنیته روبرو بوده است. چرخه زمان به سرعت از سوی سنتها عبور میکند و ما داریم مهم ترین المانهای انسانی مان را از دست میدهیم بدون اینکه فکر کنیم که معنای واژه انسان بودن در این تمدن مدرن چیست و اینکه ویژگیهای انسانی ما که از درون ما بر میخیزد و سالهای سال با ما بوده است الان در کجا قرار دارد. به نظر من انسان از همان ابتدا تا به حال موجود دو پایی بوده که فارغ از غرایز به مولفههای انسانی مانند گذشت و ایثار علاقمند داشته است. با سرعت چرخه مدرنیته، انسانیت در حال مرگ است. من از نسلی هستم که سنت را به معنی واقعیاش در ۳ هزار سال پیش بوده در کودکی و در خانه مادربزرگم تجربه کرده ام. مادربزرگ من همان طور زندگی میکرد که زمانی که آتش اختراع شد، زندگی میکردند، مادربزرگ من تجدر زندگیاش ربه بدون برق و آب بودن و از سر چشمه آب آوردن را تجربه کرده بود. در سالهای پیش به ناگاه زندگی آدمها متحول شد و معلوم نیست به کجا قرار است برسد؟ به جایی که مرگ درمان شود یا انسان یک روبات بشود. چند روز پیش در اخبار خواندم که در سال ۲۰۵۰ انسانهای میتوانند با روبات ازدواج کنند و روبات میتواند همسری بهتر از یک انسان باشد. سینمای من برگرفته از شاعرانگی درونی من است، چون پیش از اینکه من یک کارگردان باشم یک شاعر هستم و سالها در عرصه شعر و ترانه سرایی فعالیت حرفهای داشتهام و این شاعرانگی همواره در سینمای من مشهود است و رنجی که از تغییر زندگی در این سالها کشیدهام. این سرعت گاه به اندازهای بوده است که نتوانستهایم به داشتههایم فکر کنیم. آن روزها در خانه مادربزرگ من یک صنلی بود که ۳۰ سال در جای خود باقی مانده بود و آن صندلی کودکی من بود و سالهای سال انجا بود. در آن روزها وقتی وارد خانه مادربزرگ میشدی آن صندلی و آن مخده و آن پرده را میدیدی اینها نمادی از خانه یک مادربزرگ بود، امروز فرزند من وارد خانه مادربزرگ میشود چه نمادی از آن خانه مادربزرگ در خانه مادربزرگ او وجود دارد در آپارتمانی که سر سال پردهها و مبلهایش تغییر میکنند؟ این تغییر با سرعت زیاد باعث میشود من زمانی از آینده فرزندم بترسم. زمانی که من برای فیلمبرداری فیلم «آباجان» به زنجان رفتم حس کردم که زندگی هنوز در شهرستانهای نفس میکشد چون غول مدرنیته نتوانسته مانند تهران در محیطها تغییر ایجاد کند. زمانی که داشتم به خانههای قدیمی و زیبای شهر زنجان نگاه میکردم با اندک تغییر زاویه نگاه، میدیدم که در کنار همین خانه زیبا یک آپارتمان زشت بی هویت رشد کرده است. اینها حرفهای تکراری هستند اما رنجی است که در خلق «هفت ماهگی» به من کمک کرده است.
به نظر شما چه مسئلهای باعث میشود که آدمهایی مانند مهرداد، قید آرامش زندگی خانوادگی را بزنند به دنبال روابط بی بند و باری بروند که موقتی است؟
اعتیاد و خیانت پنهان در کشور ما بسیار زیاد شده است. مثلا آمار معتادان ما ۲ میلیون نفر است اما من میگویم ۵ میلیون معتاد پنهان داریم که باهوش هستند و لو نرفتهاند و ۲ میلیون دیگر افرادی هستند که هوش بالایی نداشتند و لو رفته اند. درباره خیانت هم همین طور است، اینکه تا به اندازهای به خیانت میپردازیم به دلیل این است که مسئله روز اجتماع شده است. انزجار و تنفر من از نادیده گرفتن زندگی آدمها، باعث خلق «هفت ماهگی» شد، از اینکه میبینم که برخی از آدمها به همین راحتی زندگی آرام خودشان را فدای چنین روابطی میکنند. هویت مهرداد از اینجا شکل میگیرد که مهرداد یا مهردادها در زندگی نمیتوانند یا نمیخواهند واقعیت و هویت زندگی انسانی را درک کنند. به نظر من دلیل این اتفاقات زیاد شدن ارتباطات و ابزارهای ارتباطی و آزادیهایی که برخی از آدمها به خود میدهند. متاسفانه برخی به خودشان اجازه خیانت میدهند اما اجازه چنین مسئلهای را به همسرشان نمیدهند. خیانت در جامعه هم در میان مردها اتفاق میافتد و هم در بین زنها و به نظر من همه این اتفاقها به دلیل زیاده خواهی و عدم ایجاد ارتباط میان زوجین است. این اتفاقها در زیرساختهای ما تاثیرگذار میگذارد و بستر جامعه ما نیازمند بازنگری دوباره است.
قهرمان «هفت ماهگی» کیست؟
کلا من در این فیلم دنبال قهرمان نبودهام و بهتر است بپرسیم که کودکی که به دنیا میآید کیست و در این جنگل بی انتها و ترسناک چگونه باید زندگی کند.
از آخرین فیلمتان «آباجان» بگویید.
به نظر من «آباجان» بهترین فیلم من از نظر خودم است، یک فیلم اجتماعی است که در دهه شصت اتفاق میافتد و از سایر فیلمهای من پختهتر است و زندگی اجتماعی مردم در آن سالها را به تصویر میکشد. بازی خیلی خوب معتمدآریا یکی از مولفههای تاثیر گذار فیلم است.
حرف پایانی؟
همیشه فیلمهای من بدترین زمانها اکران شدهاند اما فروش خوبی داشتند، این بار هم امیدوارم که مردم از من حمایت کنند و همچنین اینکه این اتفاق دیگر برای «آباجان» نیفتد که بدترین زمان اکران شود.
بدون دیدگاه