سینمای ایران به سمت «ناکجاآباد» میرود/ ما مردمی غیرقابل پیشبینی داریم
- شناسه خبر: 1942
- تاریخ و زمان ارسال: 24 مهر 1404 ساعت 16:03

به گزارش روزنامههنرمند «امیرقاسم راضی» از کارگردانان شناختهشده اما گزیدهکار سینما و تلویزیون ایران است که تاکنون فیلمهای موفقی ساخته است. او که اغلب سوژههای خاصی را برای فیلمسازی انتخاب میکند، قرار است به زودی با فیلم «چای سرد» میزبان علاقهمندان سینما در گروه اکران سینمایی هنر و تجربه باشد. این فیلم که در مقاطع زمانی مختلف، یعنی سالهای ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ موفق به دریافت مجوز ساخت سینمایی و مجوز ساخت ویدیویی شده بود، سال ۱۴۰۱ با اتمام همهگیری کرونا، مراحل ساخت خود را آغاز و اوایل سال ۱۴۰۲، مراحل فنی و تدوین خود را به پایان رساند. امیرقاسم راضی پس از مهاجرت به اروپا و فعالیت هنری بیستساله در کشورهای اروپایی شناخته شده و فیلمهای شاخصی از جمله «ماهی»،«گل سرخی از آفریقا»،«کودک شاعر»،«نقطه صفر»،«هفت شب» و «خانه خوشبخت» را کارگردانی کرده است. او فیلم «گل سرخی از آفریقا» را سال ۲۰۰۰ در هلند مقابل دوربین برد که موفق شد جوایز بهترین فیلم،کارگردانی و بازیگری را از جشنوارههای بینالمللی فیلم بارسلونا، اوزنابروگ، هامبورگ، اولدنبرگ، فستیوال بینالمللی فیلم ایران و کانادا، جشنواره بینالمللی فیلم کودکونوجوان اصفهان و جشنواره بینالمللی فیلم رشد تهران کسب کند. همچنین سازمان ملل متحد نیز سه جایزه ویژه خود را به فیلم «گل سرخی از آفریقا» اهدا کرد. فیلم «چای سرد»،که چهارمین فیلم بلند سینمایی راضی است، روایت خانوادهای است که مشغول اسبابکشی به منزل جدید هستند، ولی حادثهای جدال با مرگ و زندگی را بین آنها رقم میزند. به بهانه آغاز اکران فیلم «چای سرد»،گفتوگویی با امیرقاسم راضی داشتهایم.
با اینکه اغلب آثار شما سوژههای نو و نگاهی متفاوت به مسائل اجتماعی و انسانی دارند، جزو کارگردانان گزیدهکار سینما و تلویزیون هستید. چرا کم و با فاصلههای طولانی فیلم میسازید؟ در انتخاب موضوع وسواس دارید یا مسائل دیگری در میان است؟
در سرزمین ما، به وفور موضوع برای نوشتن وجود دارد. ما در سرزمینی زندگی میکنیم که فرهنگ قبیلهای در همهجا حاکم است، یعنی باید عضو قبیله باشی تا بتوانی به مقصد برسی! در غیر اینصورت نه تنها نمیگذارند به طور مستقل برای جهان خودتان زندگی و کار کنید، بلکه چوب هم لای چرختان هم میگذارند. این فقط ربطی به سینما و هنر ندارد. در ورزش، در سیاست، تجارت و کسبوکار هم وجود دارد. به همین جهت عدهای برای رسیدن به مقصد، جادهخاکی را انتخاب میکنند. این مسیر در دو بخش خودنمایی میکند: سینمای زیرزمینی، سینمای مستقل. سینمای زیرزمینی با حداقل داشته خود، در یک دورهمی کلیه عوامل و پولتوجیبیهایشان با هر نوع کموکیفی تلاش میکند به مقصد برسد و توجیه محصولشان همان نامش است و بس. سینمای مستقل یا همان سینمای اندیشه، در جدالی پنهان با دلالهای خنده و شوخی که اکثریت تامینکنندههای فیلمهایی با نام کمدی سخیف هستند که چند کارمند سلبریتی و چند فوتبالیست و خواننده ثابت (!) دارند و میبایست شب به شب دخل خود را بشمارند و زیاد نگران نیستند چه خوراکی به جامعه میدهند. همان فیلمهایی که فرهنگ جامعه ما را رقم میزنند که صد البته همانقدر که به موسیقی پاپ، جاز، سنتی،کلاسیک و… نیاز دارد، همانقدر نیاز به تنوع فیلم دارد اما روزگار غریبیست. افراد مستقل و صاحب دکانهای کاسبی متنوع هستند. قاعدتاً پولشان را جایی هزینه میکنند که سود داشته باشد. حالا شما بفرمایید چه کسی باید برای ترویج فرهنگ و ادب جامعه مسئولیت داشته باشد؟ برای ترویج اندیشه نیاز به سرمایه است و بس. من آنچه را که داشتم هزینه کردم و فیلم ساختم. نه دکان کاسبی دارم و نه بیمه و نه یارانه. حالا من هستم و لباس تن.
معمولاً سوژههای خود را برای ساختن فیلم چگونه پیدا میکنید؟ چه عواملی در زندگی، جامعه یا دنیا، شما را به نوشتن درباره یک موضوع و تولید فیلم ترغیب میکند؟
تفاوت فقط در چگونه نگاهکردن است. نویسنده، فیلمساز، نقاش، موسیقیدان و مجسمهساز، طبیعتاً به گونهای به محیط زندگی خود نگاه میکند که یک کارمند و پزشک و معلم و بنا و غیره شکل دیگر نگاه میکند. دسته اول به تماشا مینشیند و دسته دوم نگاه میکند و عبور. در هرحال این شغل من است که فقط نگاه نکنم. میبینم. من فیلم «نقطه صفر» را حدوداً سال ۱۳۹۰ ساختم اما مواجهه من با موضوع در سال ۱۳۶۳ بود. من به تماشا مینشینم و عبور نمیکنم.
یکی از مهمترین ساختههای شما، فیلم «گُل سرخی از آفریقا» بوده که تا امروز فرصت نمایش در کشور را نداشته.گویا زمانی که ساکن هلند بودید، این فیلم را با موضوع مهاجرت ساختهاید. درباره «گل سرخ…» بفرمایید؛ آن را چه سالی کارگردانی کردید، ماجرای ساخت آن از کجا شروع شد و چگونه پیش رفت؟
حدوداً سال ۱۹۹۷ در هلند اسکان مهاجران و پناهندهها معضل بسیار بزرگی شده بود، در حدی که جایی را برای اسکان این جمعیت نداشتند. در اخبار شنیدم دولت هلند برای حل بحران اسکان پناهندهها، یک کشتی را که در خدمت ارتش روسیه بوده اجاره کرده و پناهندهها را در آن، جا داده است. این کلید ماجرا بود برای من. فردا صبح به محل کشتی که در بندر روتردام پهلو گرفته بود مراجعه کردم اما ورود به کشتی برای افراد غیرساکن ممنوع بود. با مراجعه به وزارت فرهنگوهنر هلند در آمستردام موفق شدم نامهای بگیرم جهت تحقیق و نوشتن در مورد کشتی و ساکنان آنجا. حدود سه ماه در کشتی زندگی کردم و یادداشتها و مصاحبهها و گفتوگو با ساکنان را،که از ملل مختلف بودند، جمعآوری کردم. حاصل آن شد ۵۲ قصه از مردم ملل مختلف که «چرا سرزمینشان را ترک کردهاند؟» و همینطور نگارش فیلمنامه «گُل سرخی از آفریقا» که نگارش آن بیش از یک سال به طول انجامید. ناگفته نماند فضایی بسیار پرالتهاب و تنشزا آنجا حاکم بود و همینطور درگیریهای اقوام مختلف و گاه خودکشی ساکنان که هر روز شاهدش بودم! سپس فیلمنامه را با چند تهیهکننده هلندی در میان گذاشتم. بعد از چند ماه با جلب نظر یک تهیهکننده موفق به تامین بودجه شدیم. وقتی قصد تولید فیلم را داشتم،کشتی مورد نظر هلند را ترک کرده بود و دیگر در اجاره دولت هلند نبود. با اقدامات تهیهکننده و وزارت امور خارجه هلند موفق شدیم کشتی را مجدداً اجاره و به هلند برگردانیم. من میبایست در طول کمتر از یک ماه فیلمبرداری را به اتمام برسانم، چراکه هزینه بسیار بالایی داشت. در طول ۲۷ روز فیلمبرداری را به پایان رساندم و بعد از آن،کشتی را یک هلندی خرید و تبدیل به کشتی تفریحی شد. در واقع وقتی نیروهای ارتش روسیه در ماموریت اقیانوسها و آبهای آزاد بودند، آخر هفتهها برای مرخصی روی آب میماندند و در این کشتی ساکن میشدند که حدود بیش از ۵۰۰ نفر با تمام امکانات و تفریحات را در خود جا میداد. فیلم در سال ۲۰۰۰ آماده اکران شد و بیش از ۲۳ جایزه معتبر جهانی را از آن خود کرد. از جمله سه جایزه سازمان ملل متحد که من باید برای دریافت جایزه به آمریکا میرفتم اما به جهت درگیری با پروژه دیگری موفق نشدم. بعد از مدت کوتاهی این مراسم در بارسلونا با حضور پرزیدنت وقت سازمان ملل متحد (دیوید گارسیا) برگزار شد و ایشان با ستایش از موضوع فیلم که یک معضل جهانیست، جوایزی به فیلم اهدا کردند. سپس در دیگر فستیوالهای جهانی فیلم مورد توجه و تقدیر قرار گرفت. از اینرو سال ۷۹ از تهران با من تماس گرفته شد برای حضور در جشنواره فیلم فجر. من بعد از سالها دوری از وطن با اشتیاق پذیرفتم، فیلم در بخش جشنواره جشنوارهها به نمایش درآمد و بعد در جشنواره اصفهان، با وجودی که انتخاب فیلمهای این جشنواره به پایان رسیده بود، به درخواست آقای هوشنگ مرادیکرمانی، فیلم را با جان و دل در اختیار ایشان گذاشتم که جوایز متعددی دریافت کرد و بعد در دیگر جشنوارههای ایران که بسیار موفقیتآمیز بود.
آیا فیلم «گل سرخی از آفریقا» پخش جهانی هم داشته؟ آیا امکان اکرانش در ایران نیز وجود دارد؟
در مورد اکران فیلم در ایران، همان زمان جشنواره فجر کسانی مراجعه کردند و قصدشان اکران و خرید فیلم بود اما… این «اما» خیلی داستان دارد! من با مناسبات و روابط و زد و بندهای داخل ایران هیچ آشنایی نداشتم و هر کسی مسیر پرپیچوخمی را دنبال میکرد. بنابراین قراردادی را که نوشته بودم فسخ کردم و محترمانه نشستم سر جایم، چون علاقهای به این مناسبات نداشتم. روزی در این مورد بیشتر خواهم گفت.
گویا فیلم دیگرتان با نام «چای سرد»،که ظاهراً چند سال توقیف بوده، قرار است در گروه هنر و تجربه به نمایش درآید. داستان این فیلم درباره چیست و چرا پشت در بسته اکران مانده بود؟
برای فیلم «چای سرد» سال ۱۳۹۹ مجوز سینمایی گرفتم که به دلیل شیوع کرونا موفق به تولید نشدیم. سپس سال ۱۴۰۰ وقتی مراجعه کردم، میبایست از اول درخواست پروانه ساخت میدادم! پروسه پروانه ساخت طولانی بود و من بسیار خسته شده بودم و راستش هیچ انرژی و توانی برایم نمانده بود. به اعتبار پروانه ساخت سینمایی، مسیر درخواست ویدیویی خیلی کوتاهتر بود، اواخر سال ۱۴۰۰ فیلمبرداری شروع شد و اوایل سال ۴۰۲ فیلم را به وزارت ارشاد تحویل دادم که با مشکلاتی موجه شد، ولی خوشبختانه با حضور شورا و مدیریت جدید، مشکل حل شد. لازم است بگویم در این راستا آقای دکتر میثم زندی ـ مدیر کل نظارت سازمان سینمایی ـ پای کار ایستاد و از فیلم دفاع و حمایت کرد. این فیلم،که اوایل آبانماه اکران خواهد شد، داستانی کاملاً ساده دارد.
«چای سرد» چطور و با چه شرایطی رفعِ توقیف شد و مجوز نمایش گرفت؟ آیا برای اکران در گروه هنر و تجربه، با ممیزیهای زیادی روبهرو بود؟
در ابتدا گفتم نگاه قبیلهای! وقتی اینطور نباشد، تنوع در دیدگاه و توجه به هر نوع سلیقهای جامعه را پویاتر میکند و قرار نیست یک خانواده صرفاً برای تفریح به سینمایی بروند که صرفاً فقط کمدی سخیف را تجربه کنند و بیآنکه متوجه بشوند، نوعی از فرهنگ در آنها شکل میگیرد! تصور من بر اینست شورایی که در گذشته بود، صرفاً نگاهی قبیلهای داشتند. وگرنه فیلم من، فیلمی اجتماعی و ساده است. حتی یک فریم از آن هم دچار ممیزی نشد.
پیشبینی شما از اکران «چای سرد» چیست؟ فکر میکنید با چه بازخوردهایی از جانب تماشاگر روبهرو خواهید شد؟ به نظرتان میتواند پیامش را به مخاطبان سینما منتقل بکند و تاثیر لازم را بر آنها بگذارد؟
ما مردمی غیرقابل پیشبینی داریم. سینمای هنر و تجربه هنوز سینماییست که تماشاگر خاص دارد و کاملاً آگاهانه انتخاب میکند. من معتقدم هیچکس از سینما ناراضی بیرون نمیآید. من، تماشاگر «چای سرد» را با فکرکردن به خانه میفرستم. شک ندارم.
به عنوان یک کارگردان، فیلمسازی برای سینما را بیشتر ترجیح میدهید یا تلویزیون؟
هر کجا که بشود با هنر تصویر با مردم ارتباط سالم، درست و روراست برقرار کرد، قطعاً لذتبخش است اما با وجود دسترسی امروز مردم به این حجم از رسانه و ماهواره و شبکههای متنوع، قاعدتاً تلویزیون با قواعد و شرایط خاصش دیگر انتخاب جالبی نخواهد بود.
هر بار به سراغ کارگردانی میروید، با چه حواشی و مسائل و مصائبی روبهرو میشوید؟
من همیشه با حداقل هزینه فیلمهایم را ساختهام و به همین دلیل، بار مسئولیت بسیار زیادی را به تنهایی بر دوش کشیدم و این بسیار طاقتفرسا بوده است. البته فقط تولیدات داخل ایران را میگویم، بیرون از ایران نه، نه!
به نظرتان امیدی به نجات سینمای ایران از شرایط بحرانیِ فعلی وجود دارد؟ چه ایده یا راهکاری برای بهبود اوضاع این سینما دارید؟
تا وقتی سرمایههای فیلم توسط قصابها، بساز و بفروشها، آهنفروشها و پولهای رانتی و کثیف وارد این عرصه میشود، زیاد دلخوش نباشیم. تا وقتی سردر سینماها فقط عکس چند بازیکن فوتبال و خواننده و چند عدد سلبریتی تکراری خودنمایی میکند، این یعنی بدهبستان بین دلالها و این جماعت بسیار محکم است و سینمای ایران هم در همین راستا به همان سمتی میرود که «ناکجاآباد» نامیده میشود.
در پایان اگر نکته ناگفتهای مانده، بفرمایید.
ناگفته بسیار است. بقیه را هم دیگرانی بگویند که واقعاً دردی دارند و زیاد خوش به حالشان نیست.