تا بارگذاری کامل صفحه صبور باشید...
اگر مدت زیادی منتظر مانده اید F5 را بفشارید!

آرشیو شماره های گذشته روزنامه هنرمند

  • هنرمند را دنبال کنید!

  • یادداشت

  • آخرین نوشته ها

    • بررسی «هنرمند» درباره سوء استفاده برخی برنامه‎سازان تلویزیون از مخاطب
      7153 بازدید
    • نقدی بر سرود تیم ملی فوتبال به نام «یازده ستاره» برای حضوردر جام جهانی
      5898 بازدید
  • گفتگوی «هنرمند» با کیانوش اخباری کارگردان نمایش «مارکس و کوکاکولا»
    مارکسیست‌های انقلابی که کوکاکولا خوردند!

    8820

    چهارشنبه 8 فوریه 2017 - 13:37

    2445 بازدید

    شماره 652

    عباس گودرزی|نمایش مارکس و کوکاکولا این روزها در سالن پالیز روزهای پایانی اجرایش را پشت سر می‌گذارد. نمایشی که به چگونگی رنگ باختن آرمان‌های انقلابی جوانهای دهه ۶۰ میلادی در فرانسه می‌پردازد. به بهانه اجرای این نمایش به کارگردانی کیانوش اخباری با ایشان گفتگویی انجام دادیم. کارگردانی که به حوادث سالهای دهه ۶۰ فرانسه آگاه، علاقه­مند و مسلط است. با هم این مصاحبه را می‌خوانیم.

    موافقید که از متن شروع کنیم؟ لطفاً کمی راجع به نویسنده برایمان بگویید و اینکه چرا این متن را برای اجرا انتخاب کردید؟

    نیل اسکو نمایشنامه­نویس دانمارکی است. نمایشنامه­ مارکس و کوکاکولا به قلم او نسبت به سایرآثارش مشهورتر است و سالها پیش توسط آقای اکبر سردوزامی ترجمه شده است. البته متن اصلی با آنچه ما اجرا می‌کنیم تفاوت دارد. بخش­هایی از متن به ضرورت و ناگزیر سانسور شده است. همچنین وقایع اصلی در متنِ نیل اسکو در دانمارک می­گذرد. اما من وقایع را به فرانسه آدابته کردم و یک سری اسامی را به فرانسه تغییر دادم و ترجیح دادم حوادث متن در بطن انقلاب سال ۱۹۶۸ فرانسه روایت شود. مورد دیگر اینکه برای نیل اسکو رویدادهای ۱۹۶۸ فرانسه صرفاً یک پس زمینه تاریخی است و نمایشنامه خیلی بار و محتوای سیاسی ندارد و می­توان گفت مناسباتی که بین زوج نمایشنامه (آیدا و مورتن) وجود دارد می­توانست بین هر زوج دیگری در هر دوره تاریخی دیگری با کیفیت­های دیگری وجود داشته باشد. به­ عنوان کارگردان نظرم این بود که جزء نمونه­های درخشان کشمکش‌های زن و شوهری نیست. واقعیت این است که آیدا و مورتن به عنوان شخصیت‌های اصلی متن؛ بحث­های کلیشه­ای می­کنند. برای من تجربه جالبی بود که همین دیالوگ‌های پینگ پنگی و همین شکل کلیشه­ای برخوردها را تجربه کنم و ببینم چقدر توانایی کار کردن با کلیشه­ها را دارم و این خود؛ ما را روی لبه تیغ قرار می­داد یعنی هر آن امکان مبتذل شدن وجود داشت. هر آن امکان بیش از اندازه عبوس شدن وجود داشت. ولی سعی کردیم کیفیت درستی را ایجاد کنیم تا کار نه به سمت ابتذال برود و نه به سمت عبوس شدن و بیش از حد روشنفکرانه شدن جلوه کند. مورد دیگر اینکه متن از سال ۱۹۶۸ شروع می­شود و در واقع زوال رویاهای از دست رفته آن نسل را نشان می­دهد که چطور در دهه­های جوانی و در سن ۲۰ سالگی شور انقلابی­ داشتند و چگونه آرام آرام درگیر کار و بار خانگی و معاش روزانه شدند و رویاهایشان از دست رفت. من ترجیح دادم متن را از صحنه آخر به اول کار کنم یعنی ابتدا کشمشکش‌های زن و شوهری و در پایان انقلابی‌گری را می‌بینیم. با این معکوس کردن خواستم حرکت را به ابتدا برگردانم که نیروی جوانی و انرژی انقلابی را در پایان داشته باشیم.

    اشاره کردید که در متن تغییراتی انجام دادید چه میزان از اجرا بر اساس متن نیل اسکو و چقدر بر اساس متن شماست؟ در واقع چه دخل و تصرفی در متن اصلی داشتید؟

    من خیلی دخل و تصرف نکردم. بخش‌هایی از دیالوگ­ها به­دلیل شرایط و به اجبار حذف و سانسور شد.

    چه چیزهایی در متن بود که شما مجبور به سانسور کردن آنها شدید؟

    بعد از اینکه شورش­های جنبش کارگری و دانشجویی سال ۱۹۶۸ در فرانسه سرکوب می­شود به نوعی ادامه این جنبش‌ها در دهه ۷۰ به نهضت­های هم­جنس خواهانه، فمنیستی، سیاه پوستان و در قالب اعتراض­های اجتماعی خود را نشان می­دهد. آن سویه­ای که در سال ۶۸ در این نمایشنامه هست در واقع سویه فمینیست هست و در واقع نشان می­دهد که با ورود آیدا شخصیت زن نمایشنامه به جریان فمینیستی چگونه رابطه او با مورتن شخصیت مرد نمایشنامه تحت شعاع قرار می­گیرد و خوب طبیعتاً در این بخش­ها یکی از مواردی که در آن سالها وجود داشت به مباحثی چون آزادی­های جنسی و نظیر این بود که در متن به شکل صریح بازگو می­شود و ما این موارد را کنار گذاشتیم. علاوه بر این به لحاظ دراماتیک هم بعضی از بخش‌ها در تمرین به همراه بازیگرها تعدیل شد. خیلی متن را دست کاری نکردم جز اینکه روایت را سروته کردم. در نهایت حدود ۳۰ درصد متن دست­کاری شد و تغییر کرد.

    آیدا و مورتن به عنوان دو انقلابی آرمان خواه در نهایت درگیر مسایل روزمره می­شوند، شما این چرخش را کمدی می­دانید یا تراژدی؟

    برای من تراژدی است. نیل اسکو متنش را کمدی می­داند. واقعیت هم این است که بخش زیادی از شوخی‌هایش به سمت کمدی می­رود ولی برای من به­ عنوان کارگردان این رویداد تراژیک است و اتفاقاً به دلیل علاقه­ای که به جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ فرانسه دارم واقعاً چالش بزرگی بود که چگونه چیزی را که برایم ارزش بسیار دارد، به شکل کمدی به صحنه بیاورم. برای همین از طریق معکوس کردن روایت اصلی و کمک گرفتن از شیوه­های اجرایی خیلی به سمت کمدی نرفتیم. ضمن اینکه نخواستیم به سمت عبوس و جدی بودن و روشنفکرانه بودن برویم. به هر حال نقدی­ست که بر متن وارد است و شاید خیلی جاها سطحی و خنده­دار باشد اما واقعیت زندگی آن نسل همین بود. یعنی به همین اندازه بحث‌های خنده­دار و مضحک می­کردند. سعی کردیم کمدی کار را اینطور ببینیم که وضعیت تراژیک می­تواند در برخی موارد کمیک بشود.

    به نظر می­رسد شخصیت­های متن از آن روحیه انقلابی و شورانگیز دچار نوعی استحاله شده­اند یا به تعبیری آنها را دچار استحاله فکری کرده­اند تا به جای روحیه انقلابی؛ گرفتار روزمرگی بشوند و از روحیه شورانگیز انقلابی فاصله بگیرند و در واقع خنثی بشوند. نظر شما چیست؟

    واقعیت این است که مارشال دوگل رئیس جمهور وقت فرانسه مسئول مستقیم سرکوب رویدادهای سال ۱۹۶۸ بود. در حالی اعتراضات سرکوب شد که جریان نوسرمایه­داری با اعتراضات دانشجویی داشت به بن بست می­رسید. در این شرایط جریان حاکم با شیوه­های گوناگون خود را برای مقابله با تهدیدات تجهیز کرد و در نتیجه بخش زیادی از افراد انقلابی مورد استحاله قرار ­گرفتند. به قول آلن بدیو فیلسوف فرانسوی شاید جوانان شورشی کم کم از مبارزه خسته شدند و سن­شان بالاتر رفت. علاوه بر این نظام حاکم شرایط مقابله با جریانات انقلابی را کانالیزه کرد یعنی مدل سرکوب طوری بود که افراد انقلابی را از ادامه مبارزه نا امید کرد و خوراک‌های جدیدی سر راه آنها قرار داد و آنها را با جنبش­ها و اعتراضات اجتماعی در قالب تجمع و شعار دادن کانالیزه و بی­خطر کرد و در واقع نزاع اصلی که منشا طبقاتی داشت و آرمان فروپاشی نظام سرمایه­داری را در سر می­پروراند، از یاد رفت.

    شخصیت­های اصلی کسانی هستند که هنوز دغدغه­های انقلابی­گری دارند ولی در طول نمایش فقط درباره گرایش‌های انقلابی حرف می‌زنند و عملاً هیچ رفتار انقلابی از آنها شاهد نیستیم در مقابل این رفتار منفعلانه در پس زمینه صحنه در قالب تصاویری که از ویدئو پروجکشن پخش می­شود مدام شورش‌ها و اعتراضات را شاهد هستیم. به عنوان بیننده در طول اجرا منتظر بودم که رفتارهای انقلابی روی صحنه ببینیم اما هیچی ندیدم. به جای آن شاهد تصاویر انقلاب­ها و اعتراض­ها هستیم. لطفاً کمی در این باره توضیح دهید؟

    نشان دادن تصاویر به­دلیل علاقه شخصی به وقایع می‌۶۸ است در کنار آن متن اصلی خیلی پتانسیل نداشت و رویدادهای سیاسی را به ­عنوان یک پس زمینه روایت می­کند. من تلاش کردم با تصاویر بار محتوایی را غنا ببخشم و به نوعی دست به تفسیر از صحنه­های موجود بزنم. بخشی از انیمیشن­هایی که در میان صحنه­ها دیدید، تفسیر صحنه­ای است که قرار است اجرا بشود. یک سری تصاویر هم داریم که بار محتوایی کار را حمل می­کنند تا به کار منگنه بشوند و آنچه که مدنظر است را برای تماشاگر بیان کنند. حالا چقدر توانستم این بار محتوایی را منتقل کنم، از شما می­پرسم آیا دیدن تصاویر از صحنه جدا نبود؟ درست است که ما روی صحنه انقلابی­گری به شکل جدی نمی­بینیم حتی اگر وقت­هایی هم ببینیم شاید از فرط مسخره بودن خیلی جدی گرفته نشود ولی تصاویر دارند بار محتوایی و انقلابی را به دوش می­کشند.

    به نظر من تصاویر با کار هماهنگ بود و به انتقال مفاهیم مدنظر شما خیلی کمک کرد به تعبیر شما وقایع را به اثر منگنه می­کرد تأثیر کارگردانی شما بر متن کاملاً مشهود است و دیده می­شد. به جرأت می­گویم تمام تصاویری که پخش می­شد حتماً با صحنه­های کار مرتبط بود و چیز اضافی نبودند و به درستی انتخاب شدند.آقای اخباری بازیگرها در برخی صحنه‌ها دیالوگ‌های سریع و پرتنش دارند لطفاً از بازیگرها بگویید و اینکه چه مدت تمرین کردید تا کار را به اجرا برسانید؟

    تقریباً ۳ ماه تمرین مفید داشتیم. خیلی سریع در ماه اول دورخوانی­هایمان را انجام دادیم تا بازیگران بتوانند متن را حفظ کنند. ما تقریباً هر روز از ۶ تا ۸ ساعت تمرین پیوسته داشتیم. البته روزهای نا امید کننده هم داشتیم و به بن­بست­هایی می­رسیدیم و به خودمان بارها پیچیدیم و اشکال اجرایی دچار تغییرات می­شد. مثلاً قرار نبود هیچ شیئی روی صحنه باشد و بازیگران با اشیای خیالی ­بازی کنند ولی در پروسه تمرین این ایده را کنار گذاشتیم. در طول تمرین به­صورت شورایی کار می­کردیم و با هم همفکری می­کردیم در نهایت به چیزی رسیدیم که الان در صحنه اجرا می­شود. شاید هم محصول نهایی آن چیزی نیست که ما می‌خواهیم ولی واقعاً تمرینهای فشرده و سختی را پشت سر گذاشتیم.

    یعنی در طول تمرین و در نتیجه همفکری به این صحنه خلوت، موجز و کاربردی رسیدید؟

    بله تقریباً. من به­طور کلی نگاه رئالیستی به صحنه ندارم. اگرچه شرح صحنه­ها توسط نویسنده کاملاً رئالیستی بود ولی ترجیح دادم به این شرح صحنه­ها خیلی وفادار نمانم و مینی مالیستی و کاربردی با اشیاء برخورد کنم. چون برای من جوهره بازی­ها و دو بازیگر حاضر در صحنه کافی بودند. احساس می­کردم هرگونه شلوغ کردن بی­مورد صحنه اضافی است و بازیگران می­توانند خیلی راحت و روان اجرا کنند که تماشاگر را با خودشان همراه کنند. حالا باز شما بگویید که آیا اینطور بود؟

    به نظر من همین­طور بود و صحنه خلوت و کاربردی در کنار بازی روان بازیگران ارتباط خوبی با تماشاگر برقرار می­کرد لااقل برای من اینگونه بود. آقای اخباری پیوند بین مارکس و کوکاکولا نوعی تضاد است چون اینها دو گرایش فکری متضاد را به ذهن متبادر می­کنند، مارکس نماد جریان فکری چپ­گرای مارکسیستی و کوکاکولا نماد و محصول سرمایه­داری. آیا قرار گرفتن این دو کلمه متضاد را در کنار هم در راستای استحاله کردن جریانات انقلابی چپ­گرا ارزیابی و تحلیل می­کنید؟

    این اصطلاح را اولین بار ژان لوک گدار در فیلم مذکر و مؤنث که در سال‌های ۶۶ و ۶۷ ساخت به کار برد نسل مارکس و کوکاکولا معرف شیفتگی و نفرت نسبت به آمریکا و نظام سرمایه­داری است که در دهه۶۰ این فرهنگ را شاهد هستیم. بخشی از روشنفکران، جوانان و دانشجویان شیفته برخی موارد آمریکا مثل موسیقی هستند و در عین حال به شدت منتقد آن شکل مصرف­گرایی سرمایه­داری در جامعه آمریکا هستند. این مسأله در بین سینماگران و روشنفکران‌هالیوود هم وجود داشت. اگرچه منتقد‌هالیوود و کارخانه رویاسازی آن هستند ولی در عین حال فیلم­های‌هالیوود برایشان جذابیت بی­بدیلی داشت. این در واقع همان تناقضی است که انگار بخشی از جوانان نتوانستند از آن عبور کنند و در واقع مارکسیست بودن و در عین حال دلبستگی داشتن به سرمایه­داری باعث شد خیلی از آن رویدادها درجا بزند و به نتیجه نرسد. اگرچه نمی­خواهم بگویم همه­اش همین است. سیاست­گذاری­ها و استراتژی­های اشتباه احزاب فرانسه در آن دوران مثل حزب کمونیست فرانسه در شکل­گیری این تضاد و گرفتاری در این تضاد مؤثر بودند. به هر حال این دوگانگی و تناقض در میان بسیاری از جوانان آن نسل وجود داشت و آنها نتوانستند از این تناقض بیرون بیایند.

    شما ظاهراً با مصاحبه کردن میانه­ای خوبی ندارید. چرا؟

    اگر بخواهم خیلی صریح بگویم برای من مصاحبه یک ارزشی دارد و فکر می­کنم باید حرف­هایی رد و بدل شود که برای کسی که مصاحبه را می­خواند دارای ارزش باشد. متأسفانه خیلی از گفتگوها بدیهی و برنامه پرکن هستند. به همین دلیل من خیلی علاقه­ای به مصاحبه ندارم البته این مصاحبه خوب بود و حرف‍‌های خوبی زده شد.

    الان این امکان در اختیار شماست که حرف‌های جدی بزنید. اگر حرفی و یا دغدغه­ای دارید که تمایل دارید بیان کنید، بفرمایید؟

    البته شاید نشود بخشی از حرف‌های جدی را گفت. اما فکر می­کنم تئاتر به جای اینکه بر مبنای سلیقه عام بخواهد کالای مصرفی را در اختیار تماشاگر قرار بدهد و خودش را هم ذائقه تماشاگر کند بهتر است کاری کند که تماشاگر به فکر وادار بشود و بتواند با چیزهای جدید روبرو بشود و بتواند چیزی بیاموزد. اگرچه ادعا ندارم اجرای ما متفکرانه یا آموزنده است ولی تمایل دارم بیشتر جوانان را خطاب قرار بدهم که با این کار مواجه بشوند و به برخی چیزها فکر کنند. برای من جالب بود خیلی از تماشاگران جوان با دیدن کار به وقایع ۱۹۶۸ علاقه­مند شدند و سراغ کتابهایی را می­گرفتند که وقایع این دهه را مطالعه کنند. چرا که آنها با یک واقعیت تاریخی مواجه شدند و علاقمند شدند که در این باره بیشتر بدانند. برای من مهم است که از طریق تئاتر بتوانم یادآوری کنم چیزهایی در تاریخ ما هستند که فراموش شده­اند و در لابلای تاریخ گم شده­اند و فکر می­کنم همیشه باید به گذشته باز گردیم اما نه به این معنی که کارهایی را که در گذشته انجام داده­ایم تکرار کنیم بلکه ببینیم درگذشته چه چیزهایی جامانده و چه رویاهایی محقق نشده است و چه چیزی از دست رفت. من خودم دهه شصتی هستم و دوست دارم هم نسل­های خودم به یاد بیاورند که ما در ایران تاریخ سنتی را پشت سر گذاشته­ایم و برای من این نوع نگرش نوعی تذکر و یادآوری است.

    متأسفانه این حرفهای جدی با کمبود تماشاگر روبروست. به نظر شما چه باید بکنیم تا این حرف‌های جدی به گوش جامعه هدف برسد؟

    این مسأله پرسش من هم هست که باید چه بکنیم؟ اتفاقاتی که در یک دهه گذشته در جامعه افتاد نه فقط بر تئاتر بلکه بر همه جامعه تأثیرگذار بود و باعث شد سلیقه عمومی مردم پایین آورده شود. بخشی از این مساله مربوط به سیاست گذاری‌های کلان و خرد در حوزه فرهنگ است و بخشی دیگر هم مربوط به اینترنت و فضای مجازی است که مدام گفته می­شود که باعث شده سطح مطالعه پایین بیاید. اتفاق بد دیگری که افتاده ستاره محوری در تئاتر است که این مورد اخیر ضربه بزرگی به تئاتر زده است. مسأله دیگر وجود سالن­های خصوصی است که متأسفانه در پاره­ای موارد صاحبان این سالن­ها اهالی فرهنگ نیستند بلکه کسانی هستند که پول داشتند و سالنی راه­اندازی کردند. متأسفانه پیامد این کار برخوردهای ناگواری است که گاهی رخ می­دهد و به جای اینکه شاهد فضای فرهنگی باشیم فضا دلالی و تجارت و بازار آزاد است و گروه­هایی مثل ما که می­خواهد کار جدی بکند و به هر کاری دست نمی­زد تا تماشاگر جذب کند طبیعتاً آسیب­های فراوان می­بیند.

    چقدر از امکانات و شرایط سالن اجرایتان راضی بودید؟

    مشکلات زیادی داشتیم ولی الان همه چیز روی روال افتاده و مشکل خاصی نداریم.

    تا چه زمانی اجرا دارید؟

    ما تا ۲۱ بهمن اجر داریم.

    حرف آخر؟

    کاش مردم با تئاتر آشتی کنند و دوباره تئاتر به جایی بدل بشود که بتوان اتفاقات خوبی را تجربه کرد و فکر کرد و از تئاتر لذت برد. و فکر می­کنم امروز تئاتر دارد به سمت تبدیل شدن به پفک و چیپس و کالاهای مصرفی پیش می­رود که تماشاگر با یک هیجانی آنها را مصرف می­کند و چیز دیگری عایدش نمی­شود. نمی‌دانم با چه سازوکاری ولی‌ای کاش بتوان یک آشتی­کنان بین تماشاگر و تئاتر ایجاد کرد. چرا که تئاتر می­تواند برای جامعه سرزندگی بیاورد و می­تواند تاریخ یک سرزمین را دگرگون کند و تأثیرات فرهنگی و فکری بزرگی را داشته باشد. این مشکلات در حالی وجود دارد که استعداد و پتانسیل زیادی وجود دارد که وقتشان دارد در جاهایی دیگر غیر از تئاتر تلف می­شود و این جای تاسف دارد.

     

     

    شما می توانید تصویری از خودتان را در کنار دیدگاهی که می نویسید، قرار دهید!

    بدون دیدگاه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    سیامک ساسانیان