سپیدهآماده| «رضا یزدانی» فعالیت حرفهای در عرصه موسیقی را در سال ۷۷ با آهنگسازی و خوانندگی تئاتر «دادگاه جنجالبرانگیز» آغاز کرد و با آهنگسازی و خوانندگی در تئاتر «اگر باران بخواهد» ادامه داد. آلبوم «شهر دل» اولین آلبوم رضا یزدانی بود که در سال ۱۳۷۹ منتشر شد و پس از آن آلبومهای «پرنده بی پرنده» سال ۱۳۸۲، هیس سال ۱۳۸۵ و ساعت ۲۵ شب در سال ۱۳۸۹ ، از او منتشر شدند که ترانه سرایی قطعات تمامی این آلبومها برعهده یغما گلرویی بود. یزدانی دهه نود را با آلبوم ساعت فراموشی و ترانههایی از ترانه سراهای جدید آغاز کرد، اندیشه فولادوند و سایر ترانه سراهایی که در آلبومهای دهه نودی در کنار یزدانی بودنداما به نوعی ادامه دهنده همان سبک و جهان بینی حاکم در آثار ابتدایی شدند و تفاوت در ترانهها آلبومهای دهه نودی به نسبت آلبومهای دهه هشتادی یزدانی، تنها به تغییر واژهها و در برخی موارد کمی سورئال شدن فضا محدود شد. خاطرات مبهم سال۱۳۹۱، ساعتا خوابن سال ۱۳۹۲، سلول شخصی سال ۱۳۹۳، نوستالژی سال ۱۳۹۴ و دوئل در آینه سال ۱۳۹۵ دیگر آلبومهای یزدانی بودند که پس از ساعت فراموشی در سالهای دهه ۹۰ تولید و روانه بازار شدند. مهم ترین مولفه در آثار رضا یزدانی را میتوان نوستالژی سیال در ترانههایش دانست، نمادهای مربوط به گذشته خاطره انگیز در غالب آثار یزدانی از همان ابتدای فعالیتش تا بهامروز به وفور دیده میشود، نمادهایی که با تصویرسازی، ذهن مخاطب را با خود همراه میکند. تاکید و ثبات قدم یزدانی بر نوع موسیقی و تفاوتش در صدا، اجرا و لحن ادای کلمات باعث شده که سبک این خواننده آوانگارد از سایر خوانندههای هم دوره اش متفاوت باشد و حضور تهران با تمام المانی دوست داشتنی اش در آثار یزدانی رنگی خاطره انگیز به آثارش بخشیده است. خوانندگی تیتراژ آثار سینمای و تلویزیونی از دیگر تخصصهای یزدانی در دوران فعالیتش بوده است، وی در سالهای فعالیتش، سابقه خوانندگی در تیتراژ آثاری مانند، فیلم سینمایی «رئیس» به کارگردانی مسعود کیمیایی سال ۱۳۸۶، تیتراژ سریال «مرگ تدریجی یک رویا» به کارگردانی فریدون جیرانی و آهنگسازی کارن همایونفر، سال ۱۳۸۷، خوانندگی ترانه تیتراژ فیلم محاکمه در خیابان به کارگردانی مسعود کیمیایی سال ۱۳۸۹، تیتراژ فیلم سینمایی «گامهای معلق» به کارگردانی شهرام شاهحسینی سال ۱۳۸۹، خوانندگی تیتراژ سریال قلب یخی با آهنگ کارن همایونفر و شعر یغما گلرویی سال ۱۳۸۹، تیتراژ فیلم سینمایی «متروپل» به کارگردانی مسعود کیمیایی سال۱۳۹۲، تیتراژ فیلم سینمایی «خط ویژه» به کارگردانی مصطفی کیایی سال ۱۳۹۲، تیتراژ سریال جاده چالوس سال ۱۳۹۳، تیتراژ فیلم «۳۶۰درجه» به کارگردانی محمدسام قریبیان سال ۱۳۹۳، ، تیتراژ سریال «تعبیر وارونه یک رؤیا» به کارگردانی فریدون جیرانی سال ۱۳۹۴ را در کارنامه خود به ثبت رسانده است. وی همچنین توانست دو بار برنده تندیس حافظ جشن سینمایی دنیای تصویر برای ترانه فیلم حکم و مرگ تدریجی یک رؤیا بشود. فعالیت یزدانی به موسیقی محدود نشد، علاقه او به سینما که با حضورش در فیلم حکم و رئیس به چهره شدنش در آن سالها کمک بسیاری کرده بود در ادامه به حضور او در کسوت بازیگری آثار سینمایی انجامید و در نهایت این روزها او با فیلم تیک اف بر پرده سالنهای سینمایی حضور دارد. یزدانی ۱۵ تیرماه برای اجرای کنسرت جدیدش به صحنه برج میلاد خواهد رفت تا بار دیگر هوادارنش را با ترانهها و اجراهای متفاوتش شگفت زده کند، به بهانه این کنسرت گفتگویی با وی داشتهایم تا از سالهای فعالیتش در عرصه موسیقی و سبک متفاوتی که در نهایت نامش را در خاطر علاقمندان موسیقی ماندگار کرده است، بپرسیم.
آقای یزدانی شما فعالیت حرفهای در عرصه موسیقی را با آهنگسازی و خوانندگی در تئاتر آغاز کردید و با اجرای زنده در نمایش آخرین روزهای اسفند به کارگردانی محمد رحمانیان این کار را ادامه دادید؟ چرا این روزها دیگر در این عرصه نمایش حضور ندارید؟
اتفاقا در ماههای اخیر مشغول تمرین تئاتری با نام عاشقیت به کارگردانی آقای رحمانیان بودیم و قرار بود کار را به روی صحنه ببریماما با مشکل سالن روبرو شدیم و اجرا با تاخیر روبرو شد.
تصویر شما خیلی از اهالی سینما را به یاد حکم و رئیس و اجراهای خاطره انگیزتان در این دو فیلم میاندازد، اینکه الان شما رضا یزدانی هستید چقدر مرهون مسعود کیمیایی و حضورتان در پروژههای ماندگار اوست؟
طبیعتا حضورم در کارهای آقای کیمیایی، حکم و رئیس و محاکمه و متروپل در خیابان تاثیر بسیاری در شناساندن من داشتند. البته دو مورد آخری که به آن اشاره کردید در زمانی اتفاق افتاد که شما در میان مردم شناخته شده بودید. بله دقیقا. از سوی دیگر اجرای تیتراژ مرگ تدریجی یک رویای آقای جیرانی هم تاثیر بسیار در دیده شدن من در داشت.
این عشق به سینما از چه زمانی آغاز شد و در واقع تقدم و تاخر عشق به سینما و موسیقی در شما به چه صورت واقع شده بود؟
این دو عشق تقریبا همزمان اتفاق افتاد، من علاقه بسیاری به سینما داشتم و از طرفی یک فیلم بین حرفهای هم بودم و ساعتها تا پاسی از شب پای تماشای فیلمهای سینمایی مینشستم.
در سینمای ایران به آثار کدامیک از سینماگران علاقه بیشتری دارید؟
کارهای آقای بیضایی و آقای کیمیایی را در سینمای ایران میپسندم و در سینما جهان هم آثار کارگردانانی مثل تارکوفسکی و الیور استون را، به طور کلی به سبک نوآر در سینما جهان بسیار علاقمندم و از آثار کلاسیک سینمای جهان گرفته تا آثار برتر روز را میبینم.
اولین تفاوتی که شما را از همان بدو ورود از خوانندههای هم دورهتان متمایز میکرد، سبک موسیقی، صدا، نوع اجرا و ادای کلماتتان بود و بر عکس خوانندههایی که در دورههای مختلف در نوع کار و سبکشان تغییرات بسیاری دیده میشود شما همواره به همان سبک ابتدایی خودتان پایبند بودید، چه شد که از ابتدا این گونه از موسیقی و اجرا را برای خود در نظر گرفتید و در طول تمام سالهایی که از آغاز فعالیتتان در این گونه از موسیقی میگذرد، از سبک ابتدایی خود عدول نکردید؟
من بیست سال پیش و در سالهای پایانی دهه هفتاد این گونه از موسیقی را آغاز کردم، میخواستم مهر وامضایی برای کار خودم داشته باشم و جنس کارم نسبت به کارهای دیگر متفاوت باشد و شکل دیگری بخوانم و شکل دیگری بسازم و به واسطه همین متفاوت بودن با مشکلات بسیاری هم روبرو شدم، اما پافشاری و تحمل کردم، انتشار آلبوم اول من دو سال و نیم طول کشید، شاید اگر فرد دیگری جای من بود کم میآورد و تحمل نمیکرد، اما من صبر کردم تا به نتیجه برسم. زمانی که من این همه سال تلاش کردم تا سبک و سیاق نوینی را مختص به خودم ایجاد کنم، طبیعتا نمیخواهم که از سبکم بگذرم و ترجیح میدهم این روند ادامه پیدا کند.
آوانگارد بودن یکی از مولفههای سبک کاری شما از همان ابتدا بوده است و اصلا هر چیز نویی همواره با واکنشهای مختلف و مقاومتهایی از سوی مدعیان سبکهای پیشین روبرو میشود، مقاومتهایی که در برابر آوانگار بودن شما در مقابلتان ایجاد میشد این روزها باز هم به همان شدت باقی است؟
خدا را شکر این روزها مشکلاتمان خیلی کمتر شده و سبک ما جا افتاده است و فعالیت من در مدیومهای مختلفی مانند سینما، تلویزیون و تئاتر گستردهتر شده و این نشان از کاهش مقاومتها در برابر این سبک از موسیقی بوده است.
اتفاق جالبی که در خصوص شما در کسوت یک خواننده راک افتاد این است که در این گونه از موسیقی پس از گذشت این همه سال تنها یک نام مشهور وجود دارد و افراد دیگر غیر از شما که در این سبک فعالیت کردند، هیچ گاه نتوانستند به شهرتی برسند که شما دارید و کماکان مردم کشور ما راک را با نام رضا یزدانی میشناسند. چه مولفهای باعث شده است که بعد از گذشت این همه سال کسی نتواند این جایگاه شما را از آن خودش کند؟
آلبوم ابتدایی من در سال ۷۸ منتشر شد، همزمان با همان موج اولیه موسیقی پاپ و حدود ۲۰ سال از آغاز فعالیت من در این گونه از موسیقی میگذرد و به واسطه همین مهر وامضای کار در لحن خواندن، جنس صدا، انتخاب ترانه، تنظیم و ملودی چنین اتفاقی افتاده است.
به نکتهای اشاره کردید که در میان پرسشهای بعدی من هم من وجود داشت، مسئله انتخاب ترانه، شما در آلبومهای دهه هشتادی تان همکاری موفقی با یغما گلرویی داشتید و ترانههای او و صدا و سبک شما، ترکیبی خاطره انگیز و ماندگار در ذهن مخاطبان موسیقی باقی گذاشته است، میخواهم از این همکاری بگویید، چه شد که ترانه او و صدا و سبک شما تا به این اندازه با هم هماهنگ شد؟
اشعار یغما گلرویی و موسیقی و صدای من خیلی خوب در کنار هم قرار گرفته و به نوعی با هم درست جفت و جور شده بود، سالها پیش هم این اتفاق در میان مرحوم فرهاد مهراد و اسفندیار منفردزاده و واروژان افتاده بود و همچنین در میان خوانندهها و ترانه سراهای موفق دیگری. این هماهنگی ما هم موفق از کار درامد و این جنس از خواندن، تنظیم و موسیقی با آن نوع از ترانهها خیلی با هم چفت شده بود.
بر عکس آلبومهای دهه هشتادی که همواره نام یغما گلرویی در کسوت ترانه سرایی آثار شما دیده میشد، در دهه ۹۰ با ترانه سرایان دیگری از جمله اندیشه فولادوند فعالیت خود را ادامه دادید و با ترانههایی که در واقع ادامه دهنده همان حال و هوای ترانههای پیشینتان بودند، این تدوام سبک در ترانهها به رغم تغییر ترانه سرا به چه باز میگردد؟
این سبکی بوده است که من در ابتدا انتخاب کردهام و به دنبال تغییر در اصول سبکم نیستم.اما برخی تغییرها به نظر من در نوع ترانههای لازم است، مثلا ترانههای آلبوم سلول شخصی من خیلی سورئال و انتزاعی هستند و فضاهایی دارند که در سایر آلبومهایم دیده نمیشود. دایره واژگانی اندیشه فولادوند بسیار متفاوت استاما در کل این اتفاقی که شما میگویید افتاده است. من دارای یک جهان بینی مشخص هستم و همکاریام با هنرمندان مختلف در عین ثابت ماندن این جهانبینی شکل میگیرد و همین مسئله است که باعث میشود جهان بینیام در ترانههای تمام آثارم یکسان باشند و در این میان تنها دایره واژگانی و طعم و بویی اشعار تغییر میکند و تغییر دایره واژگانی و طعم ترانهها هم به نظر من این اتفاق خوبی است.
یعنی اینکه ابتدا شما از جهان بینیتان با ترانهسرا صحبت میکنید و در جریان تعاملات میان شما و ترانه سرا است که این ترانهها شکل میگیرند؟
یک زمانی است که ایده را من میدهم و ترانه سرا براساس آن ترانه میگوید و زمان دیگری ترانه سرا ترانه کاملی را برای من میآورد و من میپسندم و حتی یک واژهاش هم تغییر نمیکند و یک زمانی ترانهای ساخته میشود و نصفش در جریان همین تعاملات تغییر میکند و همه این اتفاقها در کارهای من افتاده است.
همانطور که استاد محمدعلی سپانلو را شاعر تهران مینامند به دلیل نبض این شهر که در تمام شعرهای او جریان دارد، شما را هم میتوان آوازه خوان تهران نامید، تهران با تمام زوایای زیبایش در آثار شما نفس میکشد. این سیالیت حضور تهران در آثار شما از کجا میآید؟
تهران شهر من است، شهری که در آن به دنیا آمدهام و بزرگ شدهام، از طرف دیگر من آدم نوستالژی بازی هستم، به پیرامونم دقت زیادی میکنم و به دنبال کنکاش پیرامونم هستم. از سویی به تصویر هم علاقه بسیاری دارم. زمانی هم که در پیرامونم و تصویرهایش کنکاش میکنم به مولفههای مختلف شهر تهران میرسم و این است که باعث همین به قول شما سیالیت حضور تهران در شعرهایم میشود. در آلبوم جدید من که یکی دو ماه دیگر منتشر میشود دو ترانه از تهران دارم که زمین تا آسمان با ترانههایی که تا به حال از تهران خواندهام فرق دارد. یک وقتهایی با خودم میگویم من دیگر از تهران نمیخوانم اما شاید باورتان نشود، سیلی از ترانهها در خصوص تهران است که برای من ارسال میشود و شاید به شما بگویم در چند ماه اخیر ۴۰ تا ۵۰ ترانه در خصوص تهران برایم فرستاده شده است و در این میان دو ترانه از تهران در آلبوم جدیدم جای گرفته است که یکی از این دو سفارش داده شده بود و دیگری انتخاب شده است، ترانههایی بسیار قوی و متفاوت از ترانههای در خصوص تهرانی که از من شنیدهاید.
از مشخصهها دیگر ترانههای شما داشتن تصویر و ایمیج است، مولفهای جنس آثار شما را از دیگران متمایز میکند.
و همین مسئله است که باعث میشود شنیدن ترانه سخت بشود و عامه مردم دشوارتر با این کارها ارتباط برقرار کنند، اما از سوی طیف دیگری از مخاطبان اتفاق خیلی خوبی رخ میدهد چون این ترانه دیگر تاریخ مصرف ندارد، مثلا ترانه کوچه ملی تاریخ مصرف ندارد و تا زمانی که کوچه ملی هست، ماندگار است، قطعه لاله زار تا زمانی که لاله زار وجود دارد، باقی میماند. کافه نادری و جردن و مترو هم همینطور، اینها ترانههایی هستند که تاریخ مصرف ندارند؛ مثل سایر ترانههای نوستالژی من مانند مثل کارتون و شمال و و تونل کندوان و پیکان ماندگار است.
به نکته خوبی اشاره کردید؛ این که مخاطبان آثار شما مخاطب خاص هستند و به تبع نوع موسیقی و ترانه و سبک واژهها شاید برخی از افراد نتوانند با کارهای شما ارتباط برقرار کنند، این خاص بودن مخاطب چه حال و هوایی دارد؟
مخاطب خاص داشتن خوب استاما داستان اینجا است که من مخاطب عام را هم در کنار مخاطب خاص خودم دارم.
و این اقبال توامان مخاطب خاص و عام به یک سبک چگونه ممکن است؟
به نظر من اقبال مخاطب عام به واسطه همین ترانههایی ایجاد شده است که در پرسش سوال قبلی به آنها اشاره کردهام، یعنی همان ترانههای نوستالژیک. در برابر چنین ترانههایی؛ ترانههای آلبومهایی مثل سلول شخصی وجود دارند که مخاطب عام با آنها درگیر نمیشود و اصلا این ترانهها برای مخاطب عام سخت هستند و این ماجرا در میان کامنتهایی که برای میآمد، کاملا مشخص بود، اینکه برخیها میگفتند ترانههای آلبوم سلول شخصی یک سری واژه کنار هم هستند که متوجه منظورشان نمیشوند و سوالهای عجیبی در خصوص ترانههای این آلبوم از من میشد و چنین بازخوردهایی نشان از این داشت که مخاطب عام نمیتواند با چنین آثاری ارتباط برقرار کند. این هم یکی از معایب یا مزایای انتشار آلبومهایی مانند سلول شخصی است.
اگر خودتان بخواهید صفاتی که در مخاطبان شما به صورت اختصاصی وجود دارد برشمرید، به چه صفاتی اشاره میکنید؟
اگر بخواهد خلاصه و مختصر مفید بگویم، مخاطبان آثار من قشر تحصیلکردهتری هستند.
توجه خاص شما به ترانه نشان از علم و آگاهی شما در حوزه شعر و ادبیات دارد، خودتان به اشعار کدام یک از شاعران علاقه بیشتری دارید؟
در میان شاعران کلاسیک من عاشق دیوان شمس هستم و آلبوم اول من شهر دل هم براساس اشعار دیوان شمس بود. حافظ را خیلی دوست دارم و سه کار براساس اشعار حضرت حافظ ساختهام، به شعرای معاصر مانند فروغ و شاملو، اخوان و سهراب هم علاقمندم و دو قطعه از شعرای معاصر را در آلبوم جدیم کار کردهام.
نوستالژی یکی از مشخصههای اصلی ترانههای آثار شما است و همذات پنداری مردم با همین نوستالژیها است که باعث اقبال برخی از مخاطبان به آثار شما میشود، چه لذتی در این نوستالژی و تداعی خاطرات گذشته از دست رفته وجود دارد که تا به این اندازه توجه شما را خود جلب میکند و به دنبال آن میکشاند؟
خود من آدمی هستم که اصلا به گذشته فکر نمیکنم، ابدا، شما لحظهای من را در حال فکر کردن به گذشته نخواهید دید، از طرف دیگر حافظه تاریخی بسیار ضعیفی هم در تداعی خاطرات گذشته دارم. اما این پرداختم به نوستالژی در آثار به دلیل اعتقادی است که در خصوص حفظ این مولفههای نوستالژیک دارم و به نظر من این مشخصهها مانند میراث ملی کشور باید محفوظ بمانند و با ساخت چنین آثاری این اتفاق میافتد و از طرف دیگر یک سری از افراد هستند که علاقه غریبی به نوستالژی و گذشته دارند و خواننده هم باید برای همه اقشار مردم بخوانند. علاوه بر این هم زمانی که خوانندهای از نوستالژِی میخواند از خاطرات مردم میگوید مردم را با خاطراتشان درگیر میکند و این باعث میشود که کار بدون تاریخ مصرف بشود.
عشق به سینما بالاخره پای شما را به عرصه بازیگری سینما هم کشاند و این روزها فیلم تیک آف با بازی شما بر پرده سینماها جای گرفته است، خوانندگی را بیشتر دوست دارید یا بازیگری و یا بهتر بگویم خود را بیشتر بازیگر میدانید یا خواننده؟
قطعا خودم را خواننده میدانم آن هم با فاصله بسیار زیاد از بازیگری.اما حضورم در فیلم سینمایی تیک آف باعث شد که بیشتر به سینما و مقوله تصویر فکر کنم، به این دلیل که اتفاقات خوبی در جریان این فیلم افتاد من توانستم از پس بازی در این فیلم بر بیایم و کلا حضورم در این کار و همکاری با احسان عبدی پور را خیلی دوست داشتم.
بازخورد هواداران در برابر حضورتان در کسوت بازیگری فیلمهای سینمای چیست؟
در ابتدای بازیگری من در فیلم تهران- تهران داریوش مهرجویی بازی کردم، در یکی از اپیزودهای این فیلم سینمایی در نقش خوانندهای بازی میکردم که نقش کوتاهی بود، بازیام در فیلم سینمایی بوی گندم هم در نظر بسیاری از طرفدارانم خوش نیامده بود و حضورم در این فیلم را دوست نداشتند، اما در خصوص فیلم تیک آف اتفاق جدیدی برای من رخ داد و بسیاری از طرفداران من، بازیام در این فیلم را بسیار دوست داشتند و با آن ارتباط برقرار کردند. شاید من تنها چند کامنت محدود از سمت هواداران داشتم که بازیام در این فیلم را دوست نداشتند و به غیر از این تعداد محدود، سایر هواداران از حضورم در فیلم تیک آف استقبال کردند و فیلم را هم دوست داشتند و این اتفاق خوبی است. خود من هراس زیادی داشتم که نکند همان اتفاقی که در جریان اکران فیلم بوی گندم افتاد، برای فیلم تیک آف هم بیفتد، اما خدا را شکر همه فیلم را دوست داشتند و با آن ارتباط برقرار کردند.
دوست دارید با کدامیک از کارگردانان سینما در کسوت بازیگری تجربه همکاری داشته باشید؟
من با کارگردانان بسیاری کار کردهام از آقای کیمیایی و مهرجویی گرفته تا فریدون جیرانی و حسن فتحی و مهدی کرمپور. در حال حاضر بسیار علاقمندم که تجربه بازی در آثار آقای اصغر فرهادی را داشته باشم چون جایگاه ایشان در سینمای بین المللی باعث شده است هم آثارشان و هم عوامل آثارشان در سطح جهانی دیده شوند و همه آرتیستهای عرصه سینما دوست دارند با ایشان کار کنند و من هم از این قائده مستثنا نیستم.
این رابطه غریب میان بازیگری و خوانندگی از نظر شما چیست که بسیاری از بازیگرها علاقمندند خواننده بشوند و در کنارش خوانندههای بسیاری داریم که به بازیگری علاقمندند؟ شاید به گونهای همان ماجرای غاز بودن مرغ همسایه است؟
به نظر من این مسئله اشکالی ندارد و این هنرمندان میخواهند حوزههای دیگری از هنر را هم تجربه کنند، بحث این است که چقدر میتوانند ماندگار و موفق شوند، خیلی از بازیگرها وارد عرصه خوانندگی شدهاند و در نهایت نتوانستهاند بیش یک آلبوم منتشر کنند و مردم قبولشان نکردهاند و خیلی از خواننده هم میخواستند بازیگر شوند اما کارشان به بیشتر از یک فیلم نرسید. این مردم هستند که مشخص میکنند آیا آن هنرمند میتواند در حوزه دیگری ادامه فعالیت بدهد یا نه.
کنسرت دادن تواناییهای خاص خودش را میطلبد و برگزار کردنش در کشور ما هم دشواریهای خاص خود را دارد، حال و هوای کنسرتهای شما فضای متفاوتی است و طراحی صحنه و نوع اجرا و اکت و تسلط شما بر صحنه به گونهای است که انگار مخاطب در کنار کنسرت به تماشای یک اجرای تئاتر هم آمده است، این تخصص شما در اجرای کنسرت از کجا میآید؟
سابقهاش از همان اجراهای صحنهای و تئاتر من میآید. همانطور که خودتان هم در ابتدای بحث به آن اشاره داشتید، من موسیقی حرفهای را با اجرا در تئاتر آغاز کردم و این سبقه باعث شده است که من اهمیت خاصی به پرفورمنس بدهم و اینطور بگویم که اصلا دکور در صحنه کنسرت را در ابتدا من در کشورمان باب کردم و پس از استفاده دکور در ۷ تا ۸ کنسرت من، سایر دوستان هم از دکور برای صحنه کنسرتها استفاده کردند. تصویر بک صحنه و استفاده از ویدئو آرت و تصاویر آرشیوی که با اجرا هماهنگی داشته باشند هم همینطور، من در ابتدا این سبک را پیش گرفتم و بعدها هم سایر دوستان به سمت استفاده از این تمهیدات بصریامدند. من سالها است که کنسرتهای مختلف گروههای حرفهای دنیا را دیدهام و سعی کردهام از تمهیداتی که آنها در سبک برگزاری از آن بهره میبرند در اجراهایم به کار بگیرم و این در شرایطی اتفاق میافتد که تنها ۵ ساعت سالن را در اختیار داریم و هر کاری که میکنیم باید در همین ۴ تا ۵ ساعت انجام بدهیم و اگر من میتوانستم سالنی داشته باشم که از دو روز پیش از اجرا در اختیارم باشد، مطمئنا صحنه بسیار جالبتری از کار در میآمد.
کنسرت تیر ماهتان چه تفاوتی نسبت به سایر کنسرتها دارد؟
کنسرت ۱۵ تیرماه تهران اولین تفاوتش این است که بعد از ۴ سال به برج میلاد بر میگردم، در سالن برج میلاد به واسطه LEDهای بزرگی که کل صحنه در بر میگیردامکان بسیار خوبی برای پخش ویدئو آرت داریم، این روزها در حال ساخت تصاویر و ویدئو آرتهای جدیدی برای اجرای ۱۵ تیرماه هستیم تا کیفیت اجرا را ارتقا بدهد و همچنین تصمیم دارم که ترکهای جدیدی را در این کنسرت برای اولین بار اجرا کنم که یکی از آنها به تازگی منتشر شده است به نام عشق پانزده سالگی و در کنار اجراهایی قطعات محبوب مردم و دو نوازنده سورپرایز هم داریم.
افقتان در دنیای خوانندگی چیست؟
دوست دارم موسیقیام جهانی بشود مثل سینمای آقای فرهادی.
نکته آخر؟
آرزو میکنم مردم سرزمینم بدانند که بهتر است موسیقی زمان خودشان را گوش بدهند، شنیدن موسیقی که متعلق به زمان و مکان مشخص است، کمک بسیاری به آدمها در زندگی شخصیشان میکنند.
بدون دیدگاه